English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
inexpertly ازروی عدم تخصص یا عدم خبرگی
Other Matches
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
proficiency خبرگی
connoisseurship خبرگی
expertise خبرگی
expertness خبرگی
inexpert فاقد خبرگی
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
speciality تخصص
specialty تخصص
specialization تخصص
expert knowledge تخصص
specialities تخصص
proficiency تخصص
inexpert بی تخصص
specializing تخصص داشتن
specializing تخصص یافتن
health nursing تخصص پرستاری
specializes تخصص یافتن
specialization تخصص یافتن
specializes تخصص داشتن
specialize تخصص داشتن
specialize تخصص یافتن
specialising تخصص داشتن
careered تخصص رستهای
career تخصص رستهای
careers تخصص رستهای
proficiency مهارت تخصص
technology تخصص شناسی
technologies تخصص شناسی
specialises تخصص یافتن
specialises تخصص داشتن
specialising تخصص یافتن
careering تخصص رستهای
civilian occupational specialty تخصص غیر ارتشی
profession of arms تخصص نظامی گری
military occupational speciality تخصص شغلی نظامی
underemployed دارای شغل کم تخصص و کم پاداش
analysts شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
analyst شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
laboratorian کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
packets گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packet گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
comparative cost اصل تخصص کشورها درتولید کالاهایی که ان را ازدیگر ممالک ارزانتر ومرغوبتر تهیه می کنند
independent computer manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
from ازروی
distastefully ازروی بی رغبتی
dissolutely ازروی هرزگی
inexactly ازروی بی دقتی
dizzily ازروی گیجی
indelicately ازروی بی نزاکتی
indecisively ازروی دو دلی
pettishly ازروی کج خلقی
incontinently ازروی بی عفتی
inconstantly ازروی بی ثباتی
doubliy ازروی تزویر
indecently ازروی بی شرمی
disobilgingly ازروی نامهربانی
disingenuously ازروی تزویر
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
insesately ازروی بیحسی
considerately ازروی ملاحظه
constrainedly ازروی اجبار
contextually ازروی قراین
contumaciously ازروی سرکشی
corruptly ازروی تباهی
crookedly ازروی نادرستی
perfidiously ازروی خیانت
deridingly ازروی ریشخند
frivolously ازروی نادانی
discursively ازروی استدلال
disgustedly ازروی بیزاری
dishonorable ازروی بی شرمی
insesately ازروی بی عاطفگی
discontentedly ازروی نارضایتی
egotistically ازروی خودبینی
enterprisingly ازروی توکل
flightily ازروی بوالهوسی
floutingly ازروی استهزاء
floutingly ازروی اهانت
fractiously ازروی کج خلقی
ill humouredness ازروی بد خلقی
mystically ازروی تصوف
muddily ازروی گیجی
glozingly ازروی مداهنه
irresolutely ازروی بی تصمیمی
irreverently ازروی بی حرمتی
headily ازروی خودسری
ill humouredly ازروی بدخلقی
heretically ازروی فسادعقیده
ill humouredly ازروی بد خویی
hurry skurry ازروی دستپاچگی
flatulently ازروی لاف
ill naturedly ازروی بد خویی
irefully ازروی تندی
facetiously ازروی شوخی
equivocally ازروی ایهام
evadingly ازروی تجاهل
excursively ازروی بی ترتیبی
experientially ازروی تجربه
irreligiously ازروی بی دینی
fatuously ازروی بیشعوری
in the abstract ازروی تجرید
open mindldly ازروی بی تعصبی
finically ازروی وسواس
immorally از ازروی بد اخلاقی
obedienlv ازروی فرمانبرداری
flatulently ازروی نفخ
illy ازروی بد خواهی
hurry scurry ازروی دستپاچگی
impatiently ازروی ناشکیبایی
emulously ازروی هم چشمی
politicly ازروی مصلحت
constantly ازروی ثبات
glaringly ازروی خودنمائی
brotherly ازروی دوستی
flippantly ازروی سبکی
subtly ازروی زیرکی
childishly ازروی بچگی
huffily ازروی زودرنجی
huffily ازروی کج خلقی
grammatically ازروی دستور
puerilely ازروی بچگی
courageously ازروی جرات
surer ازروی یقین
powerlessly ازروی ضعف
sure ازروی یقین
impatiently ازروی بی صبری
purposelessly ازروی بی مقصودی
economically ازروی اقتصاد
lightly ازروی بی علاقگی
despondently ازروی افسردگی
despondingly ازروی افسردگی
submissively ازروی فروتنی
profligately ازروی هرزگی
irritably ازروی تندمزاجی
to get off برخاستن ازروی
inquisitively ازروی کنجکاوی
inexorably ازروی سنگدلی
rakishly ازروی هرزگی
joyfully ازروی خوشحالی
stupidly ازروی نادانی
antagonistically ازروی رقابت
by the book ازروی کتاب
by i ازروی ندانستگی
blunderingly ازروی اشتباه
blamelessly ازروی بی گناهی
irritably ازروی تندی
basely ازروی پستی
distractedly ازروی گیجی
shabbily ازروی پستی
inefficiently ازروی بی عرضگی
inefficiently ازروی بی کفایتی
surest ازروی یقین
dissolute ازروی هرزگی
querulousy ازروی کج خلقی
preponderantly ازروی فضیلت
inadequately ازروی بی کفایتی
empirically ازروی شارلاتانی
circumspectly ازروی احتیاط
pessimistically ازروی بد بینی
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
ground observation دیدبانی ازروی زمین
hat in hand چاپلوسانه ازروی پستی
rancorously ازروی کینه وبغض
iniquitously ازروی بی عدالتی بناحق
the quilt slipped off the bed لحاف ازروی رختخواب
inadvertenly ازروی عدم توجه
bucks ازروی خرک پریدن
buck ازروی خرک پریدن
roguishly ازروی بد ذاتی یاشیطنت
in a partisan spirit طرفدارانه ازروی تعصب
immodestly ازروی بی حیایی گستاخانه
inertly ازروی بیحالی یا تنبلی
inexpertly ازروی ناشی گری
inexpertly ازروی کار ناشناسی
with a bad grace به اکراه ازروی بی میلی
well advised ازروی عقل و منطق
vanally ازروی پستی مزدوروار
get over ازروی چیزی گذشتن
by the piece ازروی کار کرد
cravenly ازروی ترس وپستی
endophagous تغذیه کننده ازروی
papistically ازروی پاپ پرستی
peaceably ازروی صلح جویی
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
cockily ازروی گستاخی یاخودبینی
disputatiously ازروی ستیزه جویی
perfidiously ازروی پیمان شکنی
petulantly ازروی تندی یا کج خلقی
commandingly باتوانایی ازروی قدرت
adherently هواخواهانه ازروی تابعیت
phonologically ازروی صدا شناسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com