Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
emulously
ازروی هم چشمی
Other Matches
injudiciously
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
impartially
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pig headedly
ازروی کله شقی ازروی کودنی
fast and loose
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
discerningly
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pusillanimously
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
expertly
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
eyes
چشمی
eying
چشمی
eyeing
چشمی
monocular
یک چشمی
ocular
چشمی
rivaling
هم چشمی
rivalled
هم چشمی
rivalling
هم چشمی
rivaled
هم چشمی
rivalship
هم چشمی
rivals
هم چشمی
ophtalmic
چشمی
rival
هم چشمی
becket
چشمی
emulation
هم چشمی
competition
هم چشمی
eyepieces
چشمی
eyepiece
چشمی
eye
چشمی
uniocular
یک چشمی
competitions
هم چشمی
emulous
هم چشمی کننده
rivalling
هم چشمی کننده
emulative
هم چشمی کننده
rivalled
هم چشمی کننده
vie
هم چشمی کردن
rivaling
هم چشمی کننده
rivals
هم چشمی کننده
rivaled
هم چشمی کننده
emolously
از روی هم چشمی
rival
هم چشمی کننده
vies
هم چشمی کردن
vied
هم چشمی کردن
entoptic
درون چشمی
eye splice
پیوند چشمی
bollard eye
چشمی موت
monocle
عینک یک چشمی
eyepiece
عدسی چشمی
eyepieces
عدسی چشمی
hawse pipe
چشمی لنگر
bullrings
چشمی سینه
bullring
چشمی سینه
thimbles
چشمی فلزی
thimble
چشمی فلزی
metascope
دوربین تک چشمی
optic
چشمی بصری
monocular deprivation
محرومیت یک چشمی
monocular vision
بینایی یک چشمی
eyes of the ship
چشمی ناو
binocular deprivation
محرومیت دو چشمی
flemish eye
چشمی بافته
ocular lens
عدسی چشمی
monocles
عینک یک چشمی
all eyes
چهار چشمی
three eyed union plate
صفحه سه چشمی
thimble eye
چشمی فلزی
eye
چشمی طناب
eyeing
چشمی طناب
eyes
چشمی طناب
sight check
مقابله چشمی
soft eye
چشمی ساده
eying
چشمی طناب
bridle
بند چشمی
bridling
بند چشمی
bridles
بند چشمی
bridled
بند چشمی
vier
هم چشمی کننده
half-glasses
عینک یک چشمی
emulating
هم چشمی کردن با
emulates
هم چشمی کردن با
emulated
هم چشمی کردن با
emulate
هم چشمی کردن با
thoroughfoot
اتصال چشمی
penuriousness
تنگ چشمی
ophthalmic
چشمی وابسته به چشم
peeped
نگاه زیر چشمی
british antilewisite
نوعی پماد چشمی
suborbital
زیر کاسه چشمی
binocular disparity
ناهمخوانی دید دو چشمی
binocular fusion
در هم امیزی دید دو چشمی
peep
نگاه زیر چشمی
eye bolt
مهره چشمی دار
eyebolt
پیچ چشمی دار
foul house
چشمی گرفته لنگر
eyeplate
صفحه چشمی دار
union plate
صفحه چند چشمی
peeping
نگاه زیر چشمی
peeps
نگاه زیر چشمی
chock
چشمی فلزی روی پل
bull nose
چشمی سینه ناو
runner
طناب چشمی دار
runners
طناب چشمی دار
running bow line
چشمی زدن به طناب
keep up with the Joneses
<idiom>
چشم وهم چشمی
swivels
چشمی خود گرد
swivelled
چشمی خود گرد
swivel
چشمی خود گرد
outrival
در هم چشمی پیش افتادن از
competition
هم چشمی سبقت جویی
reduced eye
چشمی باریک شده
parsimoniously
بزفتی باتنگ چشمی
loup
ذره بین چشمی
competitions
هم چشمی سبقت جویی
eyes in the back of one's head
<idiom>
چهار چشمی پاییدن
roller clock
چشمی بسته قرقره دار
optical
نشانه روی بصری چشمی
slinking
نظر چشمی نگاه دزدکی
dip the eye
وصل کردن چشمی طنابهابهم
slink
نظر چشمی نگاه دزدکی
slinks
نظر چشمی نگاه دزدکی
external rectus
عضله مستقیم برون چشمی
borescope
ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
To try to keep up with the joneses.
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
wall eye
چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
stadia points
تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
pelorus
دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
from
ازروی
despondently
ازروی افسردگی
doubliy
ازروی تزویر
egotistically
ازروی خودبینی
dizzily
ازروی گیجی
flatulently
ازروی لاف
to get off
برخاستن ازروی
distastefully
ازروی بی رغبتی
flatulently
ازروی نفخ
equivocally
ازروی ایهام
excursively
ازروی بی ترتیبی
experientially
ازروی تجربه
mystically
ازروی تصوف
evadingly
ازروی تجاهل
facetiously
ازروی شوخی
fatuously
ازروی بیشعوری
finically
ازروی وسواس
enterprisingly
ازروی توکل
flightily
ازروی بوالهوسی
irreverently
ازروی بی حرمتی
irresolutely
ازروی بی تصمیمی
irreligiously
ازروی بی دینی
irefully
ازروی تندی
insesately
ازروی بی عاطفگی
insesately
ازروی بیحسی
indelicately
ازروی بی نزاکتی
indecisively
ازروی دو دلی
submissively
ازروی فروتنی
muddily
ازروی گیجی
pettishly
ازروی کج خلقی
querulousy
ازروی کج خلقی
politicly
ازروی مصلحت
powerlessly
ازروی ضعف
profligately
ازروی هرزگی
purposelessly
ازروی بی مقصودی
open mindldly
ازروی بی تعصبی
obedienlv
ازروی فرمانبرداری
indecently
ازروی بی شرمی
incontinently
ازروی بی عفتی
hurry scurry
ازروی دستپاچگی
heretically
ازروی فسادعقیده
headily
ازروی خودسری
glozingly
ازروی مداهنه
frivolously
ازروی نادانی
fractiously
ازروی کج خلقی
floutingly
ازروی اهانت
floutingly
ازروی استهزاء
hurry skurry
ازروی دستپاچگی
ill humouredly
ازروی بد خویی
inconstantly
ازروی بی ثباتی
in the abstract
ازروی تجرید
immorally
از ازروی بد اخلاقی
illy
ازروی بد خواهی
inexactly
ازروی بی دقتی
ill naturedly
ازروی بد خویی
ill humouredness
ازروی بد خلقی
ill humouredly
ازروی بدخلقی
perfidiously
ازروی خیانت
dissolutely
ازروی هرزگی
puerilely
ازروی بچگی
constantly
ازروی ثبات
antagonistically
ازروی رقابت
childishly
ازروی بچگی
economically
ازروی اقتصاد
basely
ازروی پستی
distractedly
ازروی گیجی
blamelessly
ازروی بی گناهی
courageously
ازروی جرات
blunderingly
ازروی اشتباه
by i
ازروی ندانستگی
inadequately
ازروی بی کفایتی
irritably
ازروی تندمزاجی
by the book
ازروی کتاب
irritably
ازروی تندی
glaringly
ازروی خودنمائی
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...