Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
get over
ازروی چیزی گذشتن
Other Matches
pick up
<idiom>
برداشتن چیزی ازروی زمین
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
scrape up
<idiom>
پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
injudiciously
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
discerningly
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pig headedly
ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pusillanimously
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
fast and loose
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
expertly
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
crosses
گذشتن
passes
گذشتن
crosser
گذشتن
crossest
گذشتن
pass
گذشتن
bypasses
گذشتن
bypassed
گذشتن
bypass
گذشتن
to blow over
گذشتن
forbear
گذشتن از
to go by
گذشتن
overpass
گذشتن از
overpasses
گذشتن از
cross
گذشتن
bypassing
گذشتن
traffic
گذشتن
blow over
گذشتن
to pass a way
گذشتن
to pass on
گذشتن
go by
گذشتن
intercross
از هم گذشتن
elapse
گذشتن
elapses
گذشتن
go over
گذشتن
elapsing
گذشتن
pass on
در گذشتن
to run on
گذشتن
get through
گذشتن از
passed
گذشتن
forbears
گذشتن از
trafficked
گذشتن
trafficking
گذشتن
traffics
گذشتن
traverse
گذشتن از
traversed
گذشتن از
interpenetrate
از هم گذشتن
traverses
گذشتن از
traversing
گذشتن از
overrode
سواره گذشتن از
overslaugh
نادیده گذشتن
overridden
سواره گذشتن از
overrides
سواره گذشتن از
sweep
بسرعت گذشتن از
overgo
رسیدن به گذشتن
override
سواره گذشتن از
overdue
گذشتن موعد
fleet
بسرعت گذشتن
filrate
از صافی گذشتن
to go over
گذشتن گذرکردن
fleets
بسرعت گذشتن
to pass off
برگذارشدن گذشتن
traject
از مسیربخصوصی گذشتن
exceed the deadline
گذشتن از مهلت مقرر
to go through
رسیدگی کردن گذشتن از
lapseof centuries
مروریا گذشتن قرنها
goes
گذشتن عبور کردن
go
گذشتن عبور کردن
to go to
رعایت کردن گذشتن از
to slice the air
هواراشکافتن وازان گذشتن
to rush a stream
از نهری تند گذشتن
overleap
جستن از روی نادیده گذشتن از
Passover
گذشتن از پشت موج سواردیگر
brushes
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
toll thorough
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
to shunt somebody aside
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
reeve
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
byes
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
from
ازروی
dizzily
ازروی گیجی
doubliy
ازروی تزویر
insesately
ازروی بی عاطفگی
rakishly
ازروی هرزگی
empirically
ازروی شارلاتانی
joyfully
ازروی خوشحالی
insesately
ازروی بیحسی
pessimistically
ازروی بد بینی
inexactly
ازروی بی دقتی
disgustedly
ازروی بیزاری
preponderantly
ازروی فضیلت
distractedly
ازروی گیجی
disingenuously
ازروی تزویر
shabbily
ازروی پستی
profligately
ازروی هرزگی
discursively
ازروی استدلال
purposelessly
ازروی بی مقصودی
powerlessly
ازروی ضعف
politicly
ازروی مصلحت
dishonorable
ازروی بی شرمی
disobilgingly
ازروی نامهربانی
dissolutely
ازروی هرزگی
inadequately
ازروی بی کفایتی
distastefully
ازروی بی رغبتی
discontentedly
ازروی نارضایتی
glozingly
ازروی مداهنه
flatulently
ازروی نفخ
courageously
ازروی جرات
finically
ازروی وسواس
hurry scurry
ازروی دستپاچگی
hurry skurry
ازروی دستپاچگی
to get off
برخاستن ازروی
fatuously
ازروی بیشعوری
ill humouredly
ازروی بد خویی
ill humouredly
ازروی بدخلقی
ill humouredness
ازروی بد خلقی
ill naturedly
ازروی بد خویی
illy
ازروی بد خواهی
flatulently
ازروی لاف
inquisitively
ازروی کنجکاوی
headily
ازروی خودسری
frivolously
ازروی نادانی
heretically
ازروی فسادعقیده
fractiously
ازروی کج خلقی
constantly
ازروی ثبات
huffily
ازروی زودرنجی
huffily
ازروی کج خلقی
floutingly
ازروی اهانت
irritably
ازروی تندی
irritably
ازروی تندمزاجی
floutingly
ازروی استهزاء
flightily
ازروی بوالهوسی
experientially
ازروی تجربه
immorally
از ازروی بد اخلاقی
grammatically
ازروی دستور
dissolute
ازروی هرزگی
inconstantly
ازروی بی ثباتی
flippantly
ازروی سبکی
incontinently
ازروی بی عفتی
subtly
ازروی زیرکی
egotistically
ازروی خودبینی
indecisively
ازروی دو دلی
indelicately
ازروی بی نزاکتی
childishly
ازروی بچگی
puerilely
ازروی بچگی
impatiently
ازروی بی صبری
impatiently
ازروی ناشکیبایی
emulously
ازروی هم چشمی
submissively
ازروی فروتنی
excursively
ازروی بی ترتیبی
glaringly
ازروی خودنمائی
evadingly
ازروی تجاهل
brotherly
ازروی دوستی
equivocally
ازروی ایهام
in the abstract
ازروی تجرید
despondingly
ازروی افسردگی
despondently
ازروی افسردگی
enterprisingly
ازروی توکل
lightly
ازروی بی علاقگی
inexorably
ازروی سنگدلی
economically
ازروی اقتصاد
facetiously
ازروی شوخی
basely
ازروی پستی
by i
ازروی ندانستگی
crookedly
ازروی نادرستی
inefficiently
ازروی بی عرضگی
irefully
ازروی تندی
blunderingly
ازروی اشتباه
sure
ازروی یقین
surer
ازروی یقین
surest
ازروی یقین
indecently
ازروی بی شرمی
cold heartedly
ازروی بی عاطفگی
obedienlv
ازروی فرمانبرداری
contextually
ازروی قراین
irresolutely
ازروی بی تصمیمی
querulousy
ازروی کج خلقی
pettishly
ازروی کج خلقی
constrainedly
ازروی اجبار
irreligiously
ازروی بی دینی
open mindldly
ازروی بی تعصبی
irreverently
ازروی بی حرمتی
considerately
ازروی ملاحظه
blamelessly
ازروی بی گناهی
stupidly
ازروی نادانی
muddily
ازروی گیجی
by the book
ازروی کتاب
antagonistically
ازروی رقابت
corruptly
ازروی تباهی
mystically
ازروی تصوف
inefficiently
ازروی بی کفایتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com