Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
From the historic times.
اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
Other Matches
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
backdating
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedated
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology
تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedates
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated cheque
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedate
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
dates
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
prehistory
ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
date
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
hagiology
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
protohistory
تاریخ ماقبل تاریخ
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
markings
نشان دار سازی نشان
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
marking
نشان دار سازی نشان
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
histories
تاریخ
coetaneous
هم تاریخ
coeval
هم تاریخ
undated
بی تاریخ
with effect from
از تاریخ ...
era
تاریخ
history
تاریخ
eras
تاریخ
appointments
تاریخ ها
as from
از تاریخ ,
appointed day
تاریخ
appointment
تاریخ
date
[appointment]
تاریخ
no date
بی تاریخ
dates
تاریخ
dates
[appointments]
تاریخ ها
appointed days
تاریخ ها
dateless
بی تاریخ
as of
از تاریخ
date
تاریخ
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
prehistory
ماقبل تاریخ
date of birth
تاریخ تولد
historians
تاریخ گزار
dateline
تاریخ گذاری
completion date
تاریخ تکمیل
natural historian
تاریخ نویس
date of shipment
تاریخ حمل
date of maturity
تاریخ انقضاء
date of maturity
تاریخ سررسید
expiry date
تاریخ انقضاء
expiration date
تاریخ انقضا
creation date
تاریخ ایجاد
current date
تاریخ جاری
creation date
تاریخ افرینش
datable
تاریخ گذاردنی
economic history
تاریخ اقتصادی
historian
تاریخ نویس
date of acquisition
تاریخ خریداری
historian
تاریخ گزار
historians
تاریخ نویس
effective date
تاریخ اجرا
due date
تاریخ تادیه
date in issuing
تاریخ صدور
delivery date
تاریخ تحویل
chronological
به ترتیب تاریخ
due date
تاریخ سررسید
dateable
تاریخ گذاردنی
epochs
مبدا تاریخ
julain date
تاریخ ژولین
backdating date
پیش تاریخ
the date was not specified
تاریخ ان معلوم
literary history
تاریخ ادبیات
maintenance history
تاریخ تعمیرات
postdating
تاریخ ماقبل
date of issuance
تاریخ صدور
date
نخل تاریخ
epoch
مبدا تاریخ
natural history
تاریخ طبیعی
stale cheque
چک تاریخ گذشته
intellectual history
تاریخ اندیشه ها
system date
تاریخ سیستم
termination date
تاریخ پایان
shelf life
تاریخ مصرف
acceptance date
تاریخ قبولی
dated
تاریخ دار
prehistory
پیش تاریخ
dates
نخل تاریخ
Ancient history
تاریخ باستان
postdates
تاریخ ماقبل
basic date
تاریخ ترفیع
postdated
تاریخ ماقبل
historicity
تاریخ گرایی
closing date
تاریخ انقضاء
value date
تاریخ ارزش
out of date
از تاریخ گذشته
chronogram
ماده تاریخ
postdate
تاریخ ماقبل
modern history
تاریخ معاصر
in chronological order
به ترتیب تاریخ
maturity date
تاریخ سررسید
marks
نشان کردن نشان
mark
نشان کردن نشان
misdate
تاریخ غلط گذاشتن
An Out line of European history .
کلیات تاریخ اروپ؟
date time group
گروه تاریخ و زمان
expiry date of the credit
تاریخ انقضای اعتبار
hagiologist
نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
dateline
محل تاریخ گذاری
economic interpretation of history
تفسیر اقتصادی تاریخ
historically
بشکل تاریخ دراوردن
from the date on wards
از این تاریخ به بعد
historical determinism
اعتقاد به جبر تاریخ
Date and place of departure.
تاریخ ؟ محل حرکت
The prehistoric creatures .
موجودات ماقبل تاریخ
medizeval history
تاریخ قرون وسطی
effective date
تاریخ شروداجرای دستورالعمل
the christian era
مبدا تاریخ میلادی
letter of even date
نامه همین تاریخ
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
up to now
تا کنون تا این تاریخ
morphology
تاریخ تحولات لغوی
even
دارای همان تاریخ
value date
تاریخ اجرا والور
What is todays date ?
تاریخ امروز چیست ؟
historians
تاریخ دان مورخ
dateable
قابل تعیین تاریخ
historic
معروف مبنی بر تاریخ
chronological
دارای تسلسل تاریخ
chronologically
به ترتیب زمان یا تاریخ
datable
قابل تعیین تاریخ
of even date
دارای همان تاریخ
completion date
تاریخ انجام کار
to go down in history
در تاریخ ثبت شدن
eras
اغاز تاریخ عصر
era
اغاز تاریخ عصر
cryptodate
کلید تاریخ رمز
historian
تاریخ دان مورخ
the Classical World
[the Ancient World]
جهان باستانی
[تاریخ]
azoic
دوران ماقبل تاریخ
post date
پیش تاریخ کردن
landmarks
نقطه تحول تاریخ
date of change of acountability
تاریخ تسویه حساب
early German history
تاریخ ابتدایی آلمان
landmark
نقطه تحول تاریخ
Antiquity
جهان باستانی
[تاریخ]
prehistoric times
ازمنه ماقبل تاریخ
back dated
پیش تاریخ شده
post date
تاریخ اینده گذاشتن
international date line
خط بین المللی تغییر تاریخ
exergue
جای تاریخ سکه یا مدال
naturalistic
وابسته به تاریخ علوم طبیعی
dates
تاریخ روز و ماه و سال
mythologically
از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
write-ups
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
post dating an instrument
تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
accommodation date
تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
phylogeny
تاریخ نژادی جانور یا گیاه
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
to dungeon somebody
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
date
تاریخ روز و ماه و سال
afterdate
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
basic date
تاریخ شروع خدمت در هردرجه
write up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
erenow
پیش ازاین تااین تاریخ
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
cryptodate
تاریخ استفاده از کلید رمز
A prehistoric fossil.
یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
History is the best testimony.
تاریخ بهترین شاهد است
data break
تاریخ تعویض کلید رمز
Date of departure . Departure date.
تاریخ عزیمت (روز حرکت )
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
chronicles
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicled
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
The rental agreement has exprired.
تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
historify
مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
to dungeon somebody
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
assyriology
مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
broch
[ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
assyriologist
متخصص در زبان و تاریخ وهنر اشور
chronicle
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
best-before date
[BBD]
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
mammoths
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
bill falls due on
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
mammoth
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
best-by date
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
chronicling
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
minimum durability date
[MDD]
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
up to d.
تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
prehistorian
مورخی که اثار ما قبل تاریخ را خوب میداند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com