Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
Other Matches
demurrage
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
afforded
ازعهده برامدن
affords
ازعهده برامدن
to take out
ازعهده برامدن
affording
ازعهده برامدن
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
prohibitive price
بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
I have outgrown my suits.
لباسهایم برایم تنگ شده
i paid dearly for it
بسیار گران برایم تمام شد
Keep a free(an empty)seat for me.
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
He told me in so many words .
عینا" اینطور برایم گفت
Could you bring me ... ?
ممکن است ... برایم بیاورید؟
Bring me a few sheets of paper .
چند صفحه کا غذ برایم بیاور
Please bring me the orifinal letter .
عین نامه را برایم بیاورید
It is too easy for me.
برایم مثل آب خوردن است
I don't
[ couldn't ]
give a damn about it.
<idiom>
برایم اصلا مهم نیست.
It is easy for me.
برایم خیلی آسان است
Please get me a taxi.
لطفا یک تاکسی برایم بگیرید.
May I have an ashtray?
ممکن است یک زیرسیگاری برایم بیاورید؟
Mother left me 500 tomans .
مادرم برایم 500 تومان گذاشت
I paid dearly for this mistake .
این اشتباه برایم گران تمام شد
This is my last chance .
این برایم آخرین فرصت است
Please take that bag.
خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
Please take my suitcase.
خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Tell me hpw you escaped.
برایم بگه چطور فرار کردی
I've been set up!
برایم پاپوش درست کرده اند!
These shoes are too tight for me.
این کفشها برایم تنگ است
May I have a blanket?
ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
These shoes are too big for me .
این کفشها برایم گشاد است
May I have an iron?
ممکن است یک اتو برایم بیاورید؟
Drop me a line .
برایم چند خط بنویس ( نامه بفرست )
May I have some soap?
ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
May I have some ...?
آیا ممکن است کمی ... برایم بیاورید؟
May I have a bath towel?
ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟
help any one .
برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
May I have some ...?
آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
The notice is too short
[for me]
.
آگاهی
[برایم]
خیلی کوتاه مدت است.
Give me a full account of the events.
جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
May I have the drink list, please?
ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟
May I have the menu, please?
ممکن است لطفا صورت غذا را برایم بیاورید؟
May I have some hangers?
ممکن است چند تا چوب لباسی برایم بیاورید؟
Please send me information on ...
خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Can I have some more ...?
آیا ممکن است کمی دیگر ... برایم بیاورید؟
Please take this luggage.
خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
May I have some toiletpaper?
ممکن است چند تا کاغذ توالت برایم بیاورید؟
lesion
خسارت
damage
خسارت
detriment
خسارت
loss
خسارت
harms
خسارت
lesions
خسارت
recompensing
خسارت
recompenses
خسارت
recompensed
خسارت
recompense
خسارت
casualty
خسارت
casualties
خسارت
injury
خسارت
harming
خسارت
harmed
خسارت
harm
خسارت
averaging
خسارت
depredation
خسارت
depredations
خسارت
reprise
خسارت
scathe
خسارت
smart money
خسارت
average
خسارت
averaged
خسارت
averages
خسارت
average adjustment
تصفیه خسارت
recompensed
رفع خسارت
recompense
رفع خسارت
wrecks
خسارت وارداوردن
wrecking
خسارت وارداوردن
wreck
خسارت وارداوردن
costs
خسارت دادرسی
do damage
خسارت زدن
redresses
جبران خسارت
redressed
جبران خسارت
tolling
تحمل خسارت
tolls
تحمل خسارت
blemished
خسارت واردکردن
blemishing
خسارت واردکردن
lesion
جراحت خسارت
lesions
جراحت خسارت
redress
جبران خسارت
toll
تحمل خسارت
recompenses
رفع خسارت
recompensing
رفع خسارت
delayed payment penalty
خسارت تاخیرتادیه
effective damage
خسارت موثر
fractional damage
خسارت جزئی
g/a
خسارت عمومی
g/a
خسارت کلی
general damage
خسارت عمومی
general damage
خسارت کلی
proceeding for damage
دعوی خسارت
particular average
خسارت جزئی
indemnification
تضمین خسارت
liquidated damages
خسارت نقدی
material damage
خسارت مادی
moral damage
خسارت معنوی
partial loss
خسارت جزیی
sea water damage
خسارت اب دریا
damnify
خسارت زدن
solatium
جبران خسارت
actual damage
خسارت واقعی
assumpsit
ادعای خسارت
willful misconduct
خسارت عمدی
water damage
خسارت اب دیدگی
total loss
خسارت کلی
award of damages
جبران خسارت
backwardation
خسارت دیرکرد
certificate of damage
گواهی خسارت
to recover damages
خسارت گرفتن
civil injury
خسارت مدنی
swooper
موجد خسارت
claim of compensation
ادعای خسارت
consequential damages
خسارت غیرمستقیم
consequential damages
خسارت تبعی
constructive total loss
خسارت کلی
special damage
خسارت مخصوص
particular average
خسارت خاص
loss
خسارت گمراهی
recuperation
رفع خسارت
recuperation
جبران خسارت
averages
خسارت بحری
averaging
خسارت بحری
compensations
جبران خسارت
damage
خسارت غرامت
damaged
خسارت دیده
compensation
جبران خسارت
average
خسارت بحری
injury
اسیب خسارت
averaged
خسارت بحری
blemishes
خسارت واردکردن
I simply cant concentrate.
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
remedied
وسائل جبران خسارت
compensate some one losses
خسارت کسی را دادن
sue
ادعای خسارت کردن
loss assessment
ارزیابی میزان خسارت
remedy
وسائل جبران خسارت
remedies
وسائل جبران خسارت
demurrage
خسارت بیکار ماندگی
to bear a loss
خسارت دیدن یاکشیدن
sue for dawages
عرضحال خسارت دادن
injured party
طرف خسارت دیده
sued
ادعای خسارت کردن
sues
ادعای خسارت کردن
light damage
خسارت جزئی یا سبک
to redress danger
جبران خسارت کردن
to sustain a loss
متحمل خسارت شدن
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
damage radius
شعاع منطقه خسارت
damage threat
احتمال تولید خسارت
remedying
وسائل جبران خسارت
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
damaged shipments
محموله خسارت دیده
consequential damage
خسارت غیر مستقیم
late payment damages
خسارت تاخیر تادیه
suing
ادعای خسارت کردن
fair damages
[Law]
جبران خسارت عادلانه
average particular
خسارت وارده بر کشتی
recuperation
رفع خسارت کردن
recvperate
جبران خسارت کردن
injured parties
طرف خسارت دیده
free of all average
معاف از هرگونه خسارت
adjuster
کارشناس در خسارت بیمه
constructive total loss
تخمین خسارت کل وارده
indemnities
تاوان تضمین خسارت
with pwrticular average
مشمول خسارت خاص
indemnity
تاوان تضمین خسارت
averaged
متوسط خسارت در بیمه
average
متوسط خسارت در بیمه
average clause
بند یا ماده خسارت
averages
متوسط خسارت در بیمه
hurts
خسارت رساندن اسیب
sounding in damages
دعوی خسارت مستدل
hurting
خسارت رساندن اسیب
hurt
خسارت رساندن اسیب
recuperation
بهبود جبران خسارت
inflict casualty
خسارت وارد کردن
scathe
سبب خسارت شدن
endamage
خسارت وارد اوردن
averaging
متوسط خسارت در بیمه
blemish
خسارت وارد کردن
claimed
طلب ادعای خسارت کردن
average bond
ضمانت نامه جبران خسارت
average adjuster
کارشناس تعیین خسارت بیمه
average bond
ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com