Dictiornary-Farsi | ازمایش بار جزئی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
light load test	ازمایش بار جزئی


Other Matches

retail bin	انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
use testing	ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
pilot method	عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
tryout	ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
assay	محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assays	محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
continous immersion test	ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
test element	دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
flight test	ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
soil examination	بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
insulation test	ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
combat resolution	تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
service test	ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
confident test	ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
flight test	ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
creep test	ازمایش خزش در درجه حرارت عادی ازمایش خزش
tube tester	دستگاه ازمایش لامپ ازمایش کننده لامپ
environmental test	ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
partial	جزئی
remote	جزئی کم
peddling	جزئی
adaphorous	جزئی
inconsiderable	جزئی
piddling	جزئی
remote	جزئی
remoter	جزئی کم
remoter	جزئی
remotest	جزئی
remotest	جزئی کم
potty	جزئی
potties	جزئی
inappreciable	جزئی
haxamerous	شش جزئی
hexamerous	شش جزئی
duple	دو جزئی
indifferent	جزئی
minute	جزئی
imperceptible	جزئی
peppercorns	جزئی
trifling	جزئی
fiddling	جزئی
portions	جزئی
peppercorn	جزئی
portion	جزئی
corpuscular	جزئی
sexpartite	شش جزئی
paltry	جزئی
snatches	جزئی
smallest	جزئی کم
smaller	جزئی کم
snatch	جزئی
nominal	جزئی
snatched	جزئی
ternal	سه جزئی
small	جزئی کم
triparite	سه جزئی
snatching	جزئی
two limbed	دو جزئی
rush	جزئی
rushing	جزئی
rushed	جزئی
negligible	جزئی
A part of the whole .	جزئی از کل
parcel	جزئی از یک کل
parcels	جزئی از یک کل
snatchy	جزئی
petty	جزئی
paultry	جزئی
retail	جزئی
picayubnish	جزئی
picayune	جزئی
skirmish	جنگ جزئی
fewtrils	چیز جزئی
quadripartite	چهار جزئی
shading	اختلاف جزئی
extrinsic	جزئی ضمیمه
fractionary	جزئی خرد
glim	درک جزئی
heptamerous	هفت جزئی
skirmishes	جنگ جزئی
flesh wound	زخم جزئی
fractional damage	خسارت جزئی
dodecamerous	دوازده جزئی
detailing	جزئی از اثر
detail	جزئی از اثر
excursus	بحث جزئی
retail	جزئی فروشی
clauses	جزئی از جمله
clause	جزئی از جمله
gewgaws	چیز جزئی
gewgaw	چیز جزئی
fractionally	بطور جزئی
nuance	فرق جزئی
inconspicuous	جزئی غیرمحسوس
little	ناچیز جزئی
incidental	جزئی ضمنی
nuances	فرق جزئی
pittance	مبلغ جزئی
partial	مغرض جزئی
particular average	خسارات جزئی
partial pressure	فشار جزئی
partial plan	برنامه جزئی
partial order	ترتیب جزئی
pair	هرچیز دو جزئی
partial loss	زیان جزئی
partial function	تابع جزئی
partial fraction	کسر جزئی
nip	چیزی جزئی
nipped	چیزی جزئی
nips	چیزی جزئی
particular average	خسارت جزئی
pettily	بطور جزئی
a minor incident	یک حادثه جزئی
drop in the bucket <idiom>	مقداری جزئی
wholly or in part	جزئی یا کلی
trivialism	چیز جزئی
tertramerous	چهار جزئی
septempartite	هفت جزئی
retail dealer	جزئی فروش
retail bin	انبار جزئی
quinquepartite	پنج جزئی
partial eqilibrium	تعادل جزئی
incidentals	رویداهای جزئی
multipartite	چند جزئی
minus cule	ریز جزئی
minuitae	نکات جزئی
minor elements	عناصر جزئی
minor constituent	عنصر جزئی
lobed	چند جزئی
light laod	بار جزئی
it is immaterial	جزئی است
insignificantly	بطور جزئی
opuscule	اثر جزئی
incomplete breakdown	شکست جزئی
negligibly	بطور جزئی
nugae	نکات جزئی
partial correctness	صحت جزئی
partial correlation	همبستگی جزئی
partial competition	رقابت جزئی
parial derivative	مشتق جزئی
partial adjustment	تعدیل جزئی
partial adjustment	تطابق جزئی
immaterial	معنوی جزئی
henpeck	کوشش درمداخلات جزئی
A fundamental (slight) difference.	اختلاف اساسی ( جزئی )
hinted	چیز خیلی جزئی
(not) know the first thing about something <idiom>	اطلاعات جزئی داشتن
hints	چیز خیلی جزئی
partial enhancement factor	ضریب تشدید جزئی
Order theory	ترتیب جزئی [ریاضی]
giblet	خرده ریز جزئی
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
partial equilibrium analysis	تحلیل تعادل جزئی
to p an element to a word	جزئی از سر واژهای دراوردن
partial reduction coefficient	ضریب تقلیل جزئی
partial sum	حاصل جمع جزئی
par tial eclipse	کسوف یا خسوف جزئی
retail	بصورت جزئی فروختن
partial differential equation	معادلات دیفرانسیل جزئی
light damage	خسارت جزئی یا سبک
partial carry	رقم تقلی جزئی
retail trade	معامله بصورت جزئی
shade of meaning	اختلاف جزئی در معنی
slight cold	سرما خوردگی کم یا جزئی
inappreciative	غیر محسوس جزئی
hint	چیز خیلی جزئی
budging	تکان جزئی خوردن
budges	تکان جزئی خوردن
budged	تکان جزئی خوردن
budge	تکان جزئی خوردن
pulls	برتری جزئی و مختصر
pull	برتری جزئی و مختصر
compounds	چند جزئی جسم مرکب
compound	چند جزئی جسم مرکب
to i. on particulars	به چیزهای جزئی اهمیت دادن
shade	اختلاف جزئی سایه رنگ
shades	اختلاف جزئی سایه رنگ
shadings	اختلاف جزئی سایه رنگ
flyspeck	چیز جزئی وبی اهمیت
compounded	چند جزئی جسم مرکب
light transition loss	تلف عبوری بار جزئی
iridectomy	بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه
crawling peg	تغییرات جزئی در نرخ ارز
elements	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
nugacity	چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
element	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
commutator riple	تغییرات جزئی ناشی از یکسوکردن جریان
tromometer	الت سنجش زمین لرزههای جزئی
to plume oneself on something	برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
tail group	مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
fussily	ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی
coarse sight	زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
adjustment	تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments	تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
drop a hint <idiom>	فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
de minimis exception	به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
de minimis	خیلی جزئی [که به حساب شمرده شود] [قانون]
stocker	اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
systematic theology	بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
experiments	ازمایش