English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
embryoctony ازمیان بردن یافاسدکردن جنین درزهدان
Other Matches
embryotomy تشریح جنین درزهدان
wipes ازمیان بردن
wipe ازمیان بردن
abrogate ازمیان بردن
abolish ازمیان بردن
wiping ازمیان بردن
wiped ازمیان بردن
abrogates ملغی ازمیان بردن
abolishing ازمیان بردن منسوخ کردن
abolishes ازمیان بردن منسوخ کردن
demoratize بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
hydrometra اب درزهدان
from among ازمیان
from the dead ازمیان مردگان
to pass off ازمیان رفتن
surmounts ازمیان برداشتن
surmounting ازمیان برداشتن
surmounted ازمیان برداشتن
surmount ازمیان برداشتن
To be lost . To disappear . ازمیان بر افتادن
To co away with . To remove. To eliminate . ازمیان برداشتن
to sweep away ازمیان برداشتن
across ازمیان ازوسط
aborticide دوای جنین کش دوای سقط جنین
to get anything out of the way کاری را ازمیان برداشتن
chiasma امیزش ازمیان یا از پهنا
to wriggle one's way بزحمت ازمیان گروهی بیرون امدن
slewing rate نرخ عبور یک کاغذ سفید ازمیان چاپگر
hard up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard-up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
e f t a (european free trade association فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
chrysalises جنین
chrysalis جنین
foetuses جنین
afterbirth جنین
fetus جنین
embryo جنین
embryos جنین
foetus جنین
germ جنین
fetuses جنین
germs جنین
embryogen پیدایش جنین
foeticide اسقاط جنین
foeticide جنین کشی
wheatgerm جنین گندم
secundine جفت جنین
abortment سقط جنین
mola جنین کاذب
ecbolic جنین انداز
abortion سقط جنین
fetal وابسته به جنین
foetation تشکیل جنین
feticide سقط جنین
feticide کشتن جنین
aborticide جنین کشی
aborsement سقط جنین
embryogeny تشکیل جنین
embryogeny پیدایش جنین
blood money of an unborn child دیه جنین
embryogen تشکیل جنین
miscarried جنین ساقط
foaticide جنین کشی
foaticide سقط جنین
abortion اسقاط جنین
abortions سقط جنین
implacental بی جفت جنین
abortive foatus جنین ساقط
miscarriages سقط جنین
miscarriage سقط جنین
to have a miscarriage جنین افگندن
abortions اسقاط جنین
to push out پیش بردن جلو بردن
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
aplacental فاقد جفت جنین
placental وابسته به جفت جنین
abortive foetus جنین سقط شده
abortive medicines ادویه مسقط جنین
placenta جفت جنین مشیمه
mesoblast میان پوست جنین
malposition حالت غیرطبیعی جنین
chorion مشیمه خارجی جنین
chorion پرده بیرونی جنین
malposition جابجا شدگی جنین
abortionists سقط جنین کننده
placentas جفت جنین مشیمه
abortionist سقط جنین کننده
hypoblast غشاء داخلی جنین
eventration جنین بی شکم یابی روده
amnion مشیمه پردهء دور جنین
by con. مفهوم مخالف ان جنین میشود
embryo جنین کمتر از هشت هفته
miscarriage سقط جنین غیر عمدی
yolk sac کیسه زرده دورتادور جنین
miscarriages سقط جنین غیر عمدی
embryos جنین کمتر از هشت هفته
mesoblast لایه جرثومه میانی جنین
placentation پیوستگی جفت جنین بدیوارزهدان
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
abortionists کسی که موجب سقط جنین میشود
conceptions لقاح تخم وشروع رشد جنین
abortionist کسی که موجب سقط جنین میشود
blasetocyst جنین تکامل یافته حیوانات پستاندار
foetus جنین بیش از هشت هفته حمل
teratology مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
foetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
fetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
conception لقاح تخم وشروع رشد جنین
lanugo کرکی که در روی جنین انسان و برخی جانوران دیده میشود
metencephalon قسمتی از مغز جنین که سازنده مخچه وبصل النخاع است
germ layer یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
germinal area قسمتی از پلاستودرم که جنین اصلی مهره داران را تشکیل میدهد
logogriph نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
stillbirths زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillborn زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirth زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
abortifacient سقط جنین کننده سقط جنینی
transported بردن
find out پی بردن
drives بردن
drive بردن
go away with بردن
steer بردن
conveys بردن
transports بردن
removing بردن
removes بردن
transporting بردن
remove بردن
transport بردن
retracted تو بردن
retract تو بردن
convey بردن
steered بردن
make away with <idiom> بردن
to smell a rat بو بردن
to smell out پی بردن به
to pull off بردن
conveyed بردن
conveying بردن
win بردن
retracts تو بردن
hock پی بردن
retracting تو بردن
steers بردن
realizing پی بردن
snatch بردن
portage بردن
wins بردن
abstract بردن
abstracting بردن
abstracts بردن
overblow بردن
discovers پی بردن
traces پی بردن به
snatched بردن
snatches بردن
lead بردن
bear : بردن
bear بردن
bears : بردن
bears بردن
realizes پی بردن
realized پی بردن
realize پی بردن
realising پی بردن
realises پی بردن
realised پی بردن
leads بردن
to have it بردن
senses پی بردن
sensed پی بردن
traced پی بردن به
to go away with بردن
carrying بردن
live به سر بردن
snatching بردن
to get wind of بو بردن از
port بردن
takes بردن
take بردن
to bear away بردن
show to the door تا دم در بردن
lead به سر بردن
discovered پی بردن
carry away از جا در بردن
sense پی بردن
discovering پی بردن
discover پی بردن
carried بردن
trace پی بردن به
carries بردن
carry بردن
submerse در اب فرو بردن
to breathe in air دم فرو بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com