Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English
Persian
to do without any thing
ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
Other Matches
do without
<idiom>
بدون هیچ چیزی کار کردن
obtruding
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to excuse any ones presence
کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
subsisting
گذران کردن
get along
گذران کردن
subsisted
گذران کردن
subsist
گذران کردن
subsists
گذران کردن
faring
گذراندن گذران کردن
fares
گذراندن گذران کردن
get on
گذران کردن گذراندن
fared
گذراندن گذران کردن
fare
گذراندن گذران کردن
to get along
گذران کردن بسربردن
make ends meet
<idiom>
باپول شخصی گذران روزگار کردن
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
depauperize
ازچیزی رهانیدن
believer
[in something]
پشتیبان
[نگهدار]
[ازچیزی]
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
emptiest
بدون چیزی در درون
emptier
بدون چیزی در درون
empties
بدون چیزی در درون
emptied
بدون چیزی در درون
empty
بدون چیزی در درون
(buy something) on credit
<idiom>
بدون پول چیزی راخریدن
flyings
رشته هایالیف هایی که ازچیزی جداشده بهوامیرود
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
bring forward
نظرکردن به
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
to di pense with
صرف نظرکردن از
furbished
تجدید نظرکردن در
to pass over
صرف نظرکردن از
forbears
صرف نظرکردن
reviews
تجدید نظرکردن
reviewing
تجدید نظرکردن
to look over
صزف نظرکردن از
reviewed
تجدید نظرکردن
review
تجدید نظرکردن
furbish
تجدید نظرکردن در
forbear
صرف نظرکردن
furbishes
تجدید نظرکردن در
furbishing
تجدید نظرکردن در
without lifting a finger
بدون اینکه به چیزی دستی بزند
[اصطلاح روزمره]
To exchange views with someone . . To compare notes with some one.
با کسی تبادل نظرکردن
apomict
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
subsistence
گذران
transparently
سو گذران
transparent
سو گذران
stamped addressed envelope
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
feastful
خوش گذران
free living
خوش گذران
free liver
خوش گذران
luxurious
خوش گذران
feaster
خوش گذران
maintenance
گذران خرجی
transparent
نور گذران
transparently
نور گذران
pleasure seeking
خوش گذران
life sustenance
گذران زندگی
to do well
خوب گذران
living
وسیله گذران معیشت
jovial
خوش گذران عیاش
pastimes
تفریح کاروقت گذران
he makes a living with hispen
بانویسندگی گذران میکند
sensual
خوش گذران نفسانی
dawdler
بیهوده وقت گذران
happy go lucky
اسان گذران بیمار
pastime
تفریح کاروقت گذران
epicure
ادم خوش گذران وعیاش
epicures
ادم خوش گذران وعیاش
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
dependent
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
run through
<idiom>
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
deice
بدون یخ کردن
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
denitrify
بدون نیترات کردن
delousing
بدون شپش کردن
unseam
بدون درز کردن
disequilibrate
بدون تعادل کردن
deloused
بدون شپش کردن
delouse
بدون شپش کردن
depolarize
بدون قطب کردن
delouses
بدون شپش کردن
degum
بدون صمغ کردن
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
live in a small way
بدون سر و صدا زندگی کردن
unvoice
بدون صدا ادا کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
to make a grab at women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
drip dry
خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
smoothest
صاف کردن بدون اشکال بودن
lynches
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynched
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
no answer
[n/a]
[in forms]
بدون پاسخ
[در برگه برای پر کردن]
to grope women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
smoothed
صاف کردن بدون اشکال بودن
smooth
صاف کردن بدون اشکال بودن
to feel women up
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
glides
پرواز کردن بدون نیروی موتور
glide
پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided
پرواز کردن بدون نیروی موتور
lynch
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
smooths
صاف کردن بدون اشکال بودن
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
drip-dry
خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multitasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
Give the benefit of the doubt
<idiom>
[باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
roughdry
بدون صافکاری و اتو کشی خشک کردن
free lance
کار کردن بدون وابستگی بحزب یا جماعتی
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
pirating
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirates
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirated
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirate
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
goose step
رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
standalone
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
seamless integration
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com