Total search result: 201 (29 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to do without any thing |
ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن |
|
|
Other Matches |
|
do without <idiom> |
بدون هیچ چیزی کار کردن |
obtruding |
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن |
obtruded |
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن |
obtrudes |
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن |
obtrude |
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن |
to excuse any ones presence |
کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن |
subsisting |
گذران کردن |
get along |
گذران کردن |
subsisted |
گذران کردن |
subsist |
گذران کردن |
subsists |
گذران کردن |
faring |
گذراندن گذران کردن |
fares |
گذراندن گذران کردن |
get on |
گذران کردن گذراندن |
fared |
گذراندن گذران کردن |
fare |
گذراندن گذران کردن |
to get along |
گذران کردن بسربردن |
make ends meet <idiom> |
باپول شخصی گذران روزگار کردن |
dehydrogenize |
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن |
dehydrogenate |
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن |
depauperize |
ازچیزی رهانیدن |
believer [in something] |
پشتیبان [نگهدار] [ازچیزی] |
to keep the track of something |
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن |
emptiest |
بدون چیزی در درون |
emptier |
بدون چیزی در درون |
empties |
بدون چیزی در درون |
emptied |
بدون چیزی در درون |
empty |
بدون چیزی در درون |
(buy something) on credit <idiom> |
بدون پول چیزی راخریدن |
flyings |
رشته هایالیف هایی که ازچیزی جداشده بهوامیرود |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
argument |
بحث در باره چیزی بدون توافق |
arguments |
بحث در باره چیزی بدون توافق |
bring forward |
نظرکردن به |
to commandeer something |
چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن |
to di pense with |
صرف نظرکردن از |
furbished |
تجدید نظرکردن در |
to pass over |
صرف نظرکردن از |
forbears |
صرف نظرکردن |
reviews |
تجدید نظرکردن |
reviewing |
تجدید نظرکردن |
to look over |
صزف نظرکردن از |
reviewed |
تجدید نظرکردن |
review |
تجدید نظرکردن |
furbish |
تجدید نظرکردن در |
forbear |
صرف نظرکردن |
furbishes |
تجدید نظرکردن در |
furbishing |
تجدید نظرکردن در |
without lifting a finger |
بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره] |
To exchange views with someone . . To compare notes with some one. |
با کسی تبادل نظرکردن |
apomict |
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد |
to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
to be exposed to a constant stream of something |
در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود] |
extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
subsistence |
گذران |
transparently |
سو گذران |
transparent |
سو گذران |
stamped addressed envelope |
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند |
to portray somebody [something] |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
feastful |
خوش گذران |
free living |
خوش گذران |
free liver |
خوش گذران |
luxurious |
خوش گذران |
feaster |
خوش گذران |
maintenance |
گذران خرجی |
transparent |
نور گذران |
transparently |
نور گذران |
pleasure seeking |
خوش گذران |
life sustenance |
گذران زندگی |
to do well |
خوب گذران |
living |
وسیله گذران معیشت |
jovial |
خوش گذران عیاش |
pastimes |
تفریح کاروقت گذران |
he makes a living with hispen |
بانویسندگی گذران میکند |
sensual |
خوش گذران نفسانی |
dawdler |
بیهوده وقت گذران |
happy go lucky |
اسان گذران بیمار |
pastime |
تفریح کاروقت گذران |
epicure |
ادم خوش گذران وعیاش |
epicures |
ادم خوش گذران وعیاش |
lay hands upon something |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
to regard something as something |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
to see something as something [ to construe something to be something] |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
to depict somebody or something [as something] |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
covets |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
coveting |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
covet |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
to scramble for something |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
dependent |
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست |
think nothing of something <idiom> |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
sleep on it <idiom> |
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن |
rectify |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
rectifies |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
rectified |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
see about (something) <idiom> |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
to give up [to waste] something |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
without any reservation |
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا |
informally |
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی |
unformed |
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان |
run through <idiom> |
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن |
flattest |
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری |
flat |
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری |
independently |
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال |
of no interest |
بدون اهمیت [بدون جلب توجه] |
to mind somebody [something] |
اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن] |
fixes |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
fix |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
deice |
بدون یخ کردن |
Taoism |
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت |
denitrify |
بدون نیترات کردن |
delousing |
بدون شپش کردن |
unseam |
بدون درز کردن |
disequilibrate |
بدون تعادل کردن |
deloused |
بدون شپش کردن |
delouse |
بدون شپش کردن |
depolarize |
بدون قطب کردن |
delouses |
بدون شپش کردن |
degum |
بدون صمغ کردن |
parataxis |
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر |
lynch law |
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی |
prejudging |
بدون رسیدگی قضاوت کردن |
prejudges |
بدون رسیدگی قضاوت کردن |
live in a small way |
بدون سر و صدا زندگی کردن |
unvoice |
بدون صدا ادا کردن |
ad-lib |
بدون نوشته صحبت کردن |
ad-libbed |
بدون نوشته صحبت کردن |
prejudge |
بدون رسیدگی قضاوت کردن |
ad-libbing |
بدون نوشته صحبت کردن |
ad-libs |
بدون نوشته صحبت کردن |
prejudged |
بدون رسیدگی قضاوت کردن |
achylous |
بدون کیلوس بدون قیلوس |
offhand |
بدون مقدمه بدون تهیه |
unbranched |
بدون انشعاب بدون شعبه |
unstressed |
بدون اضطراب بدون کشش |
to make a grab at women |
عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن] |
knock about <idiom> |
بدون برنامه ریزی سفر کردن |
drip dry |
خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان |
smoothest |
صاف کردن بدون اشکال بودن |
lynches |
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن |
lynched |
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن |
no answer [n/a] [in forms] |
بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن] |
to grope women |
عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن] |
smoothed |
صاف کردن بدون اشکال بودن |
smooth |
صاف کردن بدون اشکال بودن |
to feel women up |
عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن] |
glides |
پرواز کردن بدون نیروی موتور |
glide |
پرواز کردن بدون نیروی موتور |
glided |
پرواز کردن بدون نیروی موتور |
lynch |
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن |
cohabiting |
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی |
cold turkey <idiom> |
ترک کردن اعتیاد بدون دارو |
smooths |
صاف کردن بدون اشکال بودن |
cohabits |
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی |
cohabit |
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی |
cohabited |
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی |
drip-dry |
خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان |
multi tasking |
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده |
multitasking |
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده |
Give the benefit of the doubt <idiom> |
[باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک] |
roughdry |
بدون صافکاری و اتو کشی خشک کردن |
free lance |
کار کردن بدون وابستگی بحزب یا جماعتی |
adlib |
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود |
pirating |
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن |
pirates |
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن |
pirated |
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن |
pirate |
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن |
goose step |
رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو |
To play for love . |
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی ) |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
standalone |
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است |
seamless integration |
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل |
flavorings |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
flavouring |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
flavourings |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
flavoring |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
lyophilization |
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا |
prejudge |
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن |
prejudged |
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن |
prejudges |
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن |
prejudging |
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن |
to prescribe something [legal provision] |
چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق] |
to tarnish something [image, status, reputation, ...] |
چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ] |
refers |
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی |
referred |
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی |
to pirate something |
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن] |
set loose <idiom> |
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن |
fraise |
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن |
refer |
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی |
to pull off something [contract, job etc.] |
چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی] |
premeditate |
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن |
to throw light upon |
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن |
quantifies |
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن |
quantified |
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن |
quantifying |
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن |