English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
To make a mountain out of a mole - hI'll . ازکاهی کوهی ساختن
Other Matches
quartz در کوهی الماس کوهی
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
gazelle بز کوهی
gazelles بز کوهی
ibex بز کوهی
orological کوهی
amianthus پنبهء کوهی
chive پیاز کوهی
transmountain فرا کوهی
transmontane فرا کوهی
cardamine تره کوهی
deer اهوی کوهی
abiston پنبه کوهی
bugleweed گندنای کوهی
brambling سهره کوهی
asbestus پنبه کوهی
amiantus پنبهء کوهی
airplane turn اسکی کوهی
uphill christie پیچ کوهی
bear's garlic والک کوهی
bear leek والک کوهی
wood garlic والک کوهی
broad-leaved garlic والک کوهی
wild garlic والک کوهی
buckrams والک کوهی
ramsons والک کوهی
bellflower لاله کوهی
gazelles اهوی کوهی
gazelle اهوی کوهی
valerian سنبل کوهی
colluvial دامنه کوهی
oregano پونه کوهی
cuckoo flower تره کوهی
rock dove کبوتر کوهی
horse radish ترب کوهی
reedbuck بز کوهی افریقایی
quartziferous دارای در کوهی
intercepting ditch نهر کوهی
koodoo بز کوهی خط دار
ladys smock تره کوهی
musmon قوچ کوهی
orohippus اسب کوهی
meadowsweet اسپیره کوهی
origanum پونه کوهی
miuntain flax پنبه کوهی
moufflon قوچ کوهی
mouflon قوچ کوهی
highlander پشت کوهی
hare bell سنبل کوهی
dewberry یکجورتوت کوهی
dittany اویشن کوهی
earth flax پنبه کوهی
submontane دامنهای کوهی
rock cork پنبه کوهی
quartz بلور کوهی
silicifoeous دارای در کوهی
rowen سمان کوهی
rowan سمان کوهی
row an سماق کوهی
rock wool پشم کوهی
asbestos پنبه کوهی
rock pigeon کبوتر کوهی
musmon میش کوهی
mountain pine کاج کوهی
dittany پونه کوهی
hyrax نوعی خرگوش کوهی
asbestos cement سیمان پنبه کوهی
wormwood افسنطین برنجاسف کوهی
eland گاو کوهی افریقایی
foin دله یاسمور کوهی
rupicolous شبیه خروس کوهی
rupicoline شبیه خروس کوهی
rowanberry میوه سماق کوهی
ground hog موش خرمای کوهی
he has cut no ice کوهی نکنده است
marmot موش خرمای کوهی
nylghau بز کوهی بزرگ درهند
mountain cork یکجور پنبه کوهی
wild rue سداب کوهی اسپند
mountain ash [rowan ] درخت سمان کوهی
rosemary اکلیل کوهی رزماری
catamountain ادم پس کوهی و وحشی صفت
catamount ادم پس کوهی و وحشی صفت
porcupines جوجه تیغی خارپشت کوهی
woodchuck موش خرمای کوهی امریکا
porcupine جوجه تیغی خارپشت کوهی
inyala یکجور بز کوهی در افریقای جنوبی
cantarellus نوعی قارچ کوهی خوراکی
bighorn نوعی گوسفند کوهی امریکایی
witch hazel نارون کوهی گورجین اغاجی
foot hill تپه ای که در دامنه کوهی باشد.
There is a mountain of difficulties . کوهی از مشکلات وجود دارد
intercepting ditch جوی کوهی ابروی بالای کند
gemsbuck بز یااهوی کوهی بزرگ افریقای جنوبی
izard یکجور شوکا یا بز کوهی درکوههای پیرنه
goat antelope نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
gemsbok بزیا اهوی کوهی بزرگ افریقای جنوبی
limpets جانور نرم تن خاره چسب صدف کوهی
chives پیاز کوهی schoenoprasum Allium از خانوادهی سوسن
limpet جانور نرم تن خاره چسب صدف کوهی
stem turn پیچ موازی با گام برداشتن اسکی کوهی یا درهای
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
addax یکنوع بز کوهی که رنگ روشن دارد و در افریقاو سیبری دیده میشود
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
asbestos پنبه نسوز پنبه کوهی
idolizing بت ساختن
minted ساختن
upgraded ساختن
mint ساختن
fabricated ساختن
upgrades ساختن
makes ساختن
fabricate ساختن
idolised بت ساختن
idolises بت ساختن
put-up ساختن
idolize بت ساختن
mints ساختن
upgrade ساختن
minting ساختن
idolizes بت ساختن
indite ساختن
idolized بت ساختن
miscreate بد ساختن
fabricates ساختن
idolising بت ساختن
fashions مد ساختن
unifies تک ساختن
fashioned مد ساختن
unify تک ساختن
unifying تک ساختن
composes ساختن
bulid ساختن
carbonize کک ساختن
compose ساختن
creating ساختن
upgrading ساختن
pill حب ساختن
pills حب ساختن
create ساختن
fashioning مد ساختن
creates ساختن
fashion مد ساختن
put up ساختن
confect ساختن
produced ساختن
builds ساختن
buildings ساختن
build ساختن
produces ساختن
make ساختن
fabricating ساختن
invents ساختن
inventing ساختن
invented ساختن
invent ساختن
dree ساختن با
produce ساختن
to t. up ساختن
to go in with ساختن با
to make a shift ساختن
to get along ساختن
upbuild ساختن
set up ساختن
manufactured ساختن
constructs ساختن
generate ساختن
remake از نو ساختن
remakes از نو ساختن
to make away ساختن
construct ساختن
generating ساختن
constructed ساختن
generates ساختن
constructing ساختن
generated ساختن
pellet حب ساختن
bridged پل ساختن
bridges پل ساختن
forborne ساختن با
manufacture ساختن
manufactures ساختن
fabrication ساختن
bridge پل ساختن
ensconcing استحکامات ساختن
ensconces استحکامات ساختن
entitle ملقب ساختن
make music موسیقی ساختن
ensconce استحکامات ساختن
entitles ملقب ساختن
play music موسیقی ساختن
maximized بیشینه ساختن
maximizes بیشینه ساختن
maximizing بیشینه ساختن
diversified گوناگون ساختن
diversifies گوناگون ساختن
diversify گوناگون ساختن
diversifying گوناگون ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com