English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
devaluate از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalue از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalued از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalues از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluing از ارزش وشخصیت کسی کاستن
Other Matches
ethos صفات وشخصیت انسان
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
currency devaluation کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
abated کاستن
lighten کاستن
abates کاستن
lightened کاستن
abating کاستن
lightening کاستن
lightens کاستن
subtract کاستن
subtracted کاستن
pare کاستن
pared کاستن
subtracting کاستن
subtracts کاستن
abate کاستن
detracts کاستن
detracting کاستن
lessens کاستن
lessening کاستن
pull down کاستن
lessened کاستن
detracted کاستن
detract کاستن
lessen کاستن
pares کاستن
to tone down کاستن
disquantity کاستن
lowered کاستن از
lowering کاستن از
lowers کاستن از
rebates کاستن
discount کاستن
discounted کاستن
discounting کاستن
discounts کاستن
subrtraction کاستن
extenuatextent کاستن
reducing کاستن
reduces کاستن
reduce کاستن
draw off کاستن
lower کاستن از
rebate کاستن
to cut down کاستن از
to fine down کاستن
decrease کاستن
decreased کاستن
decreases کاستن
cheapens ازقیمت کاستن
decompress ازفشارهوا کاستن
to currail expensee از هزینه کاستن
decrement کاستن پلهای
cheapen ازقیمت کاستن
softened خوابانیدن کاستن
soften خوابانیدن کاستن
cheapening ازقیمت کاستن
abirritate ازحساسیت کاستن
softens خوابانیدن کاستن
disvalue ازارزش کاستن
diminishable قابل کاستن
cheapened ازقیمت کاستن
shorten مختصر کردن کاستن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
shortened مختصر کردن کاستن
unweight کاستن فشار اسکی
extenuate تخفیف دادن کاستن از
declining تنزل کردن کاستن
qualify ازبدی چیزی کاستن
declined تنزل کردن کاستن
decline تنزل کردن کاستن
damping کاستن ازنوسانات دستگاه
allays از شدت چیزی کاستن
allaying از شدت چیزی کاستن
allayed از شدت چیزی کاستن
allay از شدت چیزی کاستن
disaffect از علاقه و محبت کاستن
pull up کاستن سرعت اسب
live load reduction کاستن از بار زنده
declines تنزل کردن کاستن
qualifies ازبدی چیزی کاستن
shortens مختصر کردن کاستن
to take something off and pric اندکی از بهای چیزی کاستن
slowdown کاستن سرعت یا میزان چیزی
defusing خنثی کردن از وخامت کاستن
defuses خنثی کردن از وخامت کاستن
defused خنثی کردن از وخامت کاستن
defuse خنثی کردن از وخامت کاستن
slowdowns کاستن سرعت یا میزان چیزی
dispraise از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
decrement میزان کاهش کاستن پلهای
compensator وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
shut off کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
derogate کاستن عمل موهن انجام دادن
kill spring فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
stall برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
i am afriad برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
stalling برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
drafting راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
webbing نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
carburator restricter plate صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
in off به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
heavy and light system روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
suck wheels رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
shave down کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
dimples هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimple هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
pinch محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
spoiler صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
regardant با ارزش
worthless بی ارزش
low grade کم ارزش
picayune بی ارزش
good for nothing بی ارزش
brummagem بی ارزش
fustian بی ارزش
values ارزش
market value ارزش
naught بی ارزش
big ticket با ارزش
no par بی ارزش
valuing ارزش
brummagem کم ارزش
picayubnish بی ارزش
low level کم ارزش
junky بی ارزش
punk بی ارزش
worth ارزش
unvalued بی ارزش
price ارزش
worm eaten بی ارزش
rewarding پر ارزش
prices ارزش
valueless بی ارزش
treasure با ارزش
raffish بی ارزش
avail ارزش
worthiness ارزش
rubbish بی ارزش
punks بی ارزش
trivalency سه ارزش
trivalence سه ارزش
cost ارزش
small change کم ارزش
worth با ارزش
value ارزش
shotten بی ارزش
manufacture cost ارزش ساخت
objective value ارزش عینی
loan value ارزش وام
limiting value ارزش نهایی
present value ارزش فعلی
heritage asset میراث با ارزش
it is of little worth کم ارزش است
loan value ارزش استقراض
market value ارزش بازاری
man friday کمک با ارزش
heat of combustion ارزش گرمایی
disvalue بی ارزش کردن
maintenance cost ارزش نگهداری
wear thin <idiom> بی ارزش شدن
loss of value افت ارزش
logical value ارزش منطقی
intrinsic value ارزش ذاتی
influence value ارزش تاثیر
increase in value افزایش ارزش
face value ارزش اسمی
expected value ارزش منتظره
end value ارزش انتهایی
equity capital ارزش ویژه
exchange value ارزش مبادله
face value ارزش صوری
kitsch هنر بی ارزش
heating value ارزش گرمایی
economic value ارزش اقتصادی
heat value ارزش گرمایی
gross value ارزش ناخالص
final value ارزش نهایی
exchange value ارزش مبادلهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com