Dictiornary-Farsi | از ان خیال منصرف شدم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
i gave up the idea	از ان خیال منصرف شدم


Search result with all words

he changed his mind	از ان خیال منصرف شد
Other Matches

inflective	منصرف
occupier	منصرف
occupiers	منصرف
inflexional	منصرف
he changed his mind	منصرف شد
inflexionless	غیر منصرف
put by	منصرف شدن
undeterred <adj.>	منصرف نشده
give up	منصرف شدن
flexional	صرف شو منصرف
to change ones mind	منصرف شدن
to put somebody off	کسی را منصرف کردن
to frighten somebody off	کسی را منصرف کردن
dissuade	منصرف کردن بازداشتن
dissuaded	منصرف کردن بازداشتن
dissuades	منصرف کردن بازداشتن
dissuading	منصرف کردن بازداشتن
to scare somebody away [off]	کسی را منصرف کردن
To give up the idea.	چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
theft bote	استرداد مال مسروقه ازسارق به این شرط که مال باخته از تعقیب سارق منصرف شود
apparition	خیال
apparitions	خیال
notional	خیال
figment	خیال
figments	خیال
minding	خیال
minds	خیال
spectrum	خیال
whim	خیال
fantasy	خیال
fantasies	خیال
humors	خیال
humour	خیال
humoring	خیال
humored	خیال
humoured	خیال
humouring	خیال
humours	خیال
whims	خیال
fancied	خیال
fata morgana	خیال
freewheeling	بی خیال
idealogy	خیال
inapprehensive	بی خیال
mind	خیال
phantasma	خیال
phantasy	خیال
fantasm	خیال
doubleganger	خیال
fancies	خیال
fanciest	خیال
fancy	خیال
fancying	خیال
conceptualization	خیال
get off	بی خیال شدن
plan	خیال
phantoms	خیال
ideology	خیال
notion	خیال
notions	خیال
plans	خیال
design	خیال
designs	خیال
hallucinations	خیال
hallucination	خیال
ideologies	خیال
wraiths	خیال
carefree	بی خیال
dump	خیال
intention	خیال
intentions	خیال
wraith	خیال
fiction	خیال
phantom	خیال
fictions	خیال
he thought	خیال می کرد
scatter brained	پریشان خیال
maya	خواب و خیال
revery	خیال خام
revery	خیال واهی
puzzleheaded	اشفته خیال
ideation	خیال اندیشی
absent-minded	پریشان خیال
high flying	بلند خیال
high flying	خیال پرور
ghosts	جان خیال
humor	خیال مزاح
absent minded	پریشان خیال
i intend to stay here	خیال دارم که ...
ideate	خیال کردن
absent-mindedly	پریشان خیال
specter	خیال وفکر
supposable	خیال کردن
abstracted	پریشان خیال
fancier	خیال باز
fancier	خیال باف
thoughts	افکار خیال
thought	افکار خیال
absent	پریشان خیال
flights of fancy	بال خیال
idealism	خیال اندیشی
imaginative <adj.>	خیال آفرین
ghost	جان خیال
autism	خیال پرستی
fanciers	خیال باف
fanciers	خیال باز
idea	فکر خیال
starry-eyed	خیال پرور
whim wham	خیال وسواس
starry-eyed	خیال اندیش
starry eyed	خیال پرور
harebrained	بیفکرو خیال
wool-gathering	خواب و خیال
starry eyed	خیال اندیش
absent-minded <idiom>	فراموش خیال
sitting duck <idiom>	بی خیال نشستن
visions	خیال تصور
vision	خیال تصور
ideas	فکر خیال
spectres	خیال وفکر
chimera	خیال واهی
chimeras	خیال واهی
thinks	خیال کردن
imaginary	وهمی خیال
reveries	خیال خام
impression	عقیده خیال
reveries	خیال واهی
reverie	خیال خام
absentminded	پریشان خیال
reverie	خیال واهی
daydreaming	خیال باطل
uneasy	پریشان خیال
deem	خیال کردن
deemed	خیال کردن
deeming	خیال کردن
Utopias	وهم و خیال
spectre	خیال وفکر
Utopia	وهم و خیال
deems	خیال کردن
specters	خیال وفکر
daydreamed	خیال باطل
daydream	خیال باطل
abstractionism	خیال بافی
think	خیال کردن
cloud castle	خیال خام
impressions	عقیده خیال
uneasily	پریشان خیال
far away	پریشان خیال
daydreamer	خیال باف
forced fantasy	خیال فراخوانده
chimaera	خیال واهی
abstractedly	با پریشانی خیال
an absurd notion	خیال بیهوده
futurism	خیال پرستی
going to	خیال داشتن
day dreaming	خیال پروری
daydreams	خیال باطل
fancy free	عاری از خیال
illusion	خیال باطل وهم
daydream	خیال باطل کردن
envisioned	خیال بافی کردن
to space out	پریشان خیال شدن
envisioning	خیال بافی کردن
With an easy mind (conscience).	با خیال (وجدان ) راحت
daydreamed	خیال باطل کردن
illusions	خیال باطل وهم
gawk	بی خیال نگاه کردن
gawked	بی خیال نگاه کردن
gawking	بی خیال نگاه کردن
daydreams	خیال باطل کردن
fantasising	به خواب و خیال فرورفتن
daydreaming	خیال باطل کردن
gawks	بی خیال نگاه کردن
envision	خیال بافی کردن
With peace of mind.	با آرامش خیال وخاطر
intends	خیال داشتن فهمیدن
intending	خیال داشتن فهمیدن
fantasises	به خواب و خیال فرورفتن
fantasised	به خواب و خیال فرورفتن
quixote	ادم خیال پرست
cloud-cuckoo-land	سرزمین خواب و خیال
dreamers	ادم خیال باف
he hasno notion of going	خیال رفتن ندارد
incogitant	بی خیال فارغ البال
dreamer	ادم خیال باف
simulacrum	صورت خیالی خیال
fantasize	به خواب و خیال فرورفتن
cloud land	عالم خیال یافرض
irreflexive	بی خیال بدون بازتاب
phantasm	حاصل خیال ووهم
envisions	خیال بافی کردن
bovarism	در هم امیزی خیال و واقعیت
fantasized	به خواب و خیال فرورفتن
intend	خیال داشتن فهمیدن
his intentions are good	خیال بدی ندارد
fantasizing	به خواب و خیال فرورفتن
fantasizes	به خواب و خیال فرورفتن
picketings	اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
undesigning	ساده صاف وساده بی خیال
autistic	وابسته به خیال پرستی توهمی