English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
to resign one's seat از جای مجلسی خود کناره گرفتن
Other Matches
to stand a. off کناره گرفتن
demit کناره گرفتن از
To go into solitude . To become aloof . کناره گرفتن
resigns کناره گرفتن تفویض کردن
resign کناره گرفتن تفویض کردن
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
parliamentary seat صندلی مجلسی
dyarchy سیستم دو مجلسی
parliamentary مجلسی پارلمانی
china rose خطمی مجلسی
parliamentary language زبان مجلسی
chamber orchestras ارکستر مجلسی
parliamentary seat جای مجلسی
chamber music موسیقی مجلسی
chamber orchestra ارکستر مجلسی
armchair psychology روانشناسی مجلسی
monthly rose خطمی مجلسی
unicameral دارای یک مجلس مقننه سیستم پارلمانی یک مجلسی
dispatched عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatched عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatches عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
fringe کناره
lip کناره
sides کناره
side کناره
edges کناره
rims کناره
margins کناره
rim کناره
margin کناره
listel کناره
edge کناره
margent کناره
bordered کناره
border کناره
margine کناره
bordering کناره
fringes کناره
aloof کناره گیر
abdication کناره گیری
renunciation کناره گیری
border کناره مرز
stand-offish کناره گیر
retiring کناره گیر
edges کناره تیزی
attrition کناره گیری
demission کناره گیری
edge کناره تیزی
sides پهلو کناره
standoffish کناره گیر
banks کناره توده
offishness کناره جویی
bank کناره توده
bordering کناره مرز
side پهلو کناره
bank paving فرش کناره
isolation کناره گیری
bordered کناره مرز
to declare off کناره کردن از
featheredge کناره تیز
resignations کناره گیری
scratch کناره گیری
resignation کناره گیری
levee کناره رودخانه
detachment کناره گیری
detachments کناره گیری
bolt rope طناب کناره
threctia کناره گیری
map margin کناره نقشه
renouncement کناره گیری
scratched کناره گیری
scratching کناره گیری
scratches کناره گیری
stand offish کناره گیر
stand offish کناره جو غیرمعاشر
stand-offish کناره جو غیرمعاشر
separatism کناره گیری
seceder کناره گیر
sea board کناره دریا
retired ness کناره گیری
contour خط کناره نما
seceding کناره گیری کردن
secedes کناره گیری کردن
he threatened or resingn که کناره گیری خواهدکرد
apron کناره داخلی پیست
aprons کناره داخلی پیست
seceded کناره گیری کردن
hold aloof کناره گیری کردن
secede کناره گیری کردن
sidewall کناره لاستیک اتومبیل
sheetlines خطوط کناره نقشه
to keep one's distance کناره گیری کردن
nonintervention سیاست کناره گیری
avoidance کناره گیری احتراز
abdicative مایه کناره گیری
throw up کناره گیری کردن از
resignations کناره گیری تفویض
resignation کناره گیری تفویض
bankside پشته یا کناره رود
chimney-cheek [کناره باز شومینه]
bankside کناره دریا ورودخانه
to give wide berth to کناره گیری کردن از
to seclude oneself کناره گیری کردن
retire کناره گیری کردن
retires کناره گیری کردن
sideliner ادم کناره گیر
bank effect اثر کناره رودخانه
contours خطوط کناره نما
retreat عقب نشینی کناره گیری
withdrawal کناره گیری از مسابقه تکواندو
withdrawals کناره گیری از مسابقه تکواندو
retreats عقب نشینی کناره گیری
side wall of stairs جان پناه کناره پلکان
to retire in to oneself از جامعه کناره گیری کردن
indirect bank protection کناره بندی غیر مستقیم
retreating عقب نشینی کناره گیری
to keep oneself to oneself کناره گیری ازمردم کردن
chine نقطه اتصال کناره ها و کف قایق
to throw up کناره گیری کردن از استعفادادن از
retreated عقب نشینی کناره گیری
neatline خطوط باریک حدود کناره نقشه
abdicates کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicate کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicated کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicating کناره گیری کردن استعفا دادن
chimney-corner [گوشه یا کناره ی عقب نشین بخاری یا شومینه]
to send in one's papers کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
bank shot ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
quarter یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
bear in تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
boasts ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasted ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boast ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
overlapped روی هم امدن لبه دو ورقه ویا تکرار کناره یک تصویر دردو چارچوب
overlap روی هم امدن لبه دو ورقه ویا تکرار کناره یک تصویر دردو چارچوب
overlaps روی هم امدن لبه دو ورقه ویا تکرار کناره یک تصویر دردو چارچوب
After dinner he likes to retire to his study. پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
bowing ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowed ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bow ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bows ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
runner فرش کناره [فرش های دراز و باریکی که عموما جهت پله یا راهرو استفاده شود.]
chain stitch گره یا کوک زنجیره ای جهت جلوگیری از باز شدن گلیم بافت و تزیین و یا کناره بافی و شیرازه بافی مورد استفاده قرار می گیرد
Sarab سراب [حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
Lambalo لامبالو [این نوع فرش که بصورت طولی و کناره بافته می شود که مربوط به قزاقستان بوده و تقلیدی از فرش تالش است و در آن از زمینه کف ساده به همراه نقوش ابتداپی و حواشی دو یا سه ردیفه استفاده می شود.]
stair rod گیره فرش [از این گیره های برنزی جهت نگهداری فرش های کناره در پله ها و یا آویزان کردن فرش استفاده می کنند.]
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
hems کناره دار کردن لبه دار کردن
hem کناره دار کردن لبه دار کردن
hemmed کناره دار کردن لبه دار کردن
hemming کناره دار کردن لبه دار کردن
to catch a fly بل گرفتن
ceasing گرفتن
acquiring گرفتن
acquires گرفتن
to call back پس گرفتن
acquire گرفتن
to get accustomed to خو گرفتن [به]
withdrawal پس گرفتن
to addict oneself خو گرفتن
withdrawals پس گرفتن
ceases گرفتن
ceased گرفتن
to draw back پس گرفتن
to begin again از سر گرفتن
reoccupy از سر گرفتن
to break in گرفتن
to get used to خو گرفتن [به]
grabs گرفتن
to catch on گرفتن
retreated پس گرفتن
resuming از سر گرفتن
cease گرفتن
resumed از سر گرفتن
seizes گرفتن
seized گرفتن
resumes از سر گرفتن
seize گرفتن
to put a stop to را گرفتن
to bring to a stop را گرفتن
retaking پس گرفتن
takes گرفتن
retreat پس گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com