Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (53 milliseconds)
English
Persian
to i. from somebodies words
از حرفهای کسی استنباط کردن
Other Matches
deduces
استنباط کردن
induct
استنباط کردن
inducted
استنباط کردن
inducting
استنباط کردن
inferring
استنباط کردن
read
استنباط کردن
educe
استنباط کردن
inducts
استنباط کردن
deducing
استنباط کردن
inferred
استنباط کردن
reads
استنباط کردن
deduced
استنباط کردن
infers
استنباط کردن
deduce
استنباط کردن
infer
استنباط کردن
divining
کشیش استنباط کردن
infers
استنباط کردن پی بردن به
inferred
استنباط کردن پی بردن به
divines
کشیش استنباط کردن
inferring
استنباط کردن پی بردن به
divined
کشیش استنباط کردن
divine
کشیش استنباط کردن
infer
استنباط کردن پی بردن به
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
construes
تعبیر کردن استنباط کردن
construe
تعبیر کردن استنباط کردن
elicit
استخراج کردن استنباط کردن
construed
تعبیر کردن استنباط کردن
elicited
استخراج کردن استنباط کردن
elicits
استخراج کردن استنباط کردن
eliciting
استخراج کردن استنباط کردن
pro
حرفهای
professionals
حرفهای
occupational
حرفهای
professional
حرفهای
lifetime
حرفهای
lifetimes
حرفهای
pro-
حرفهای
readings
استنباط
inference
استنباط
sequitur
استنباط
corollaries
استنباط
presumption
استنباط
corollary
استنباط
reading
استنباط
inferences
استنباط
presumptions
استنباط
elicitation
استنباط
eduction
استنباط
occupation disease
امراض حرفهای
sweet nothings
حرفهای عاشقانه
prizefighter
بوکسور حرفهای
vocational school
اموزشگاه حرفهای
pillow talk
حرفهای خصوصی
trade school
مدرسه حرفهای
jargon
زبان حرفهای
professional misconduct
اشتباه حرفهای
vocations
پیشهای حرفهای
vocation
پیشهای حرفهای
malpractices
کژکاری حرفهای
extra professional
خارج حرفهای
malpractice
کژکاری حرفهای
trade schools
مدرسه حرفهای
gladiators
بوکسور حرفهای
hoofer
رقاص حرفهای
gladiator
بوکسور حرفهای
training school
اموزشگاه حرفهای
professional code
ضوابط حرفهای
professionalism
ورزش حرفهای
professional status
پایگاه حرفهای
vocational education
اموزش حرفهای
technological
حرفهای صنعتی
technologically
حرفهای صنعتی
bailsman
ضامن حرفهای
hit men
آدم کش حرفهای
hit man
آدم کش حرفهای
semipro
نیمه حرفهای
big words
حرفهای گنده
implication
مفهوم استنباط
follow
پیروی استنباط
implications
مفهوم استنباط
presumption
استنباط گستاخی
to be deduced
استنباط شدن
presumptions
استنباط گستاخی
presumption of law
استنباط قانونی
deducible
استنباط شدنی
inferentially
ازراه استنباط
educt
استخراج یا استنباط
inference program
برنامه استنباط
inferible
قابل استنباط
inferable
قابل استنباط
follows
پیروی استنباط
followed
پیروی استنباط
jar ram molding machine
دستگاه قالبریزی حرفهای
division
اتحادیه باشگاههای حرفهای
lays
غیر حرفهای عامی
laymen
شخص غیر حرفهای
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
layman
شخص غیر حرفهای
old wives' tales
حرفهای خاله زنکی
old wives' tale
حرفهای خاله زنکی
miliaman
سرباز حرفهای یاپیمانی
lay
غیر حرفهای عامی
A lot of trite ( trivialities ) .
حرفهای صد تا یک غاز ( بی ارزش )
association for women in computing
سازمان حرفهای وغیرانتفاعی
divisions
اتحادیه باشگاههای حرفهای
professional workstation
ایستگاه کار حرفهای
jockey
اسب سوار حرفهای
all pro
تیم ستارههای حرفهای
jockeys
اسب سوار حرفهای
nonsequitur
عدم استنباط قضایا
ruled based deduction
استنباط بر مبنای مقررات
inferentally
بطریق استنتاج یا استنباط
inferrable
قابل استنباط برامدنی
educible
قابل استخراج یا استنباط
presumption of fact
استنباط از روی امارات
industrial school
اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
scilicet
از این چنین استنباط میشود.....
peizefight
مسابقه حرفهای بوکس باجایزه نقدی
ranker
افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
pro am
مسابقه گلف بازیگران حرفهای و اماتور
That is unmitigated nonsense.
این از آن حرفهای بی معنی وچرند است
taxi squad
گروه بازیگران قراردادی درباشگاه حرفهای
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
vanishes
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
touring
مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
vanish
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
toured
مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
vanished
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
tours
مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
vanishing
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
tour
مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
dilettantism
اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
deduction
استنباط پی بردن ازکل به جزء یاازعلت به معلول
first class cricket
مسابقه کریکت بین تیمهای حرفهای و اماتور ایالات ودانشگاههای انگلستان
implied assumpist
تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
objectivism
روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
association for computing machinery
بزرگترین جامعه جهانی اموزشی و علمی جهت توسعه مهارتهای فنی وصلاحیتهای حرفهای متخصصان کامپیوتر
multipe expansion of credit
استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
practitioner
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioners
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
derived information
اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
afcet
la Pour AssociationFrancaise etTechnique CybernetiqueEconomiqe سازمان حرفهای فرانسوی که هدف ان گرد هم اوردن دانشمندان فرانسوی در زمینههای مختلف کامپیوتری است
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
polytechnic
چند رشتهای چند حرفهای
polytechnics
چند رشتهای چند حرفهای
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com