Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English
Persian
disabuse
از حقیقت اگاه کردن
disabused
از حقیقت اگاه کردن
disabuses
از حقیقت اگاه کردن
disabusing
از حقیقت اگاه کردن
Other Matches
admonishes
اگاه کردن
to put in possession
اگاه کردن
acquaints
اگاه کردن
warned
اگاه کردن
warns
اگاه کردن
admonishing
اگاه کردن
wist
اگاه کردن
acquainting
اگاه کردن
to let know
اگاه کردن
admonished
اگاه کردن
warn
اگاه کردن
intuits
تعلیم دادن اگاه کردن
debunking
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunk
کسی را اگاه و هدایت کردن
intuit
تعلیم دادن اگاه کردن
intuited
تعلیم دادن اگاه کردن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
intuiting
تعلیم دادن اگاه کردن
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
falsi crimen
مخفی کردن حقیقت
to raise a dust
اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
pragmatism
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
conversant
اگاه
ware
اگاه
wares
اگاه
hep
اگاه
conscious
اگاه
apprised
اگاه
incognizant
نا اگاه
aware
اگاه
cognizant
اگاه
knows
اگاه بودن
subconsciously
نیمه اگاه
wide-awake
هشیار اگاه
sensible of a peril
اگاه از خطر
wide awake
هشیار اگاه
semiconscious
نیمه اگاه
know
اگاه بودن
notifying
اگاه ساختن
preconsclous
نیم اگاه
notification
اگاه سازی
notify
اگاه ساختن
notifies
اگاه ساختن
subconsciously
ناخود اگاه
monitored
اگاه ساز
monitors
اگاه ساز
i have no a with him
اگاه شدم
inconscient
ناخود اگاه
prescient
قبلا اگاه
monitor
اگاه ساز
subconscious
ناخود اگاه
to know the time of d
اگاه بودن
informed circles
محافل اگاه
notified
اگاه ساختن
subconscious
نیمه اگاه
to be a
اگاه بودن
troop information
برنامه اگاه سازی
he was privy to my secrets
او از رازهای من اگاه بود
be on to it
اگاه یا موافب باش
information program
برنامه اگاه سازی
keep me informed of that
مرا از ان اگاه سازید
on be on to a person
از قصد کسی اگاه بودن
information program
اگاه سازی برنامه اطلاعات
coscious
هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to keep in touch with any one
از حال کسی اگاه بودن
to know what's what
ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
acted
حقیقت
act
حقیقت
indeed
[admittedly]
<adv.>
در حقیقت
admittedly
<adv.>
در حقیقت
to be sure
<adv.>
در حقیقت
actually
در حقیقت
reality
حقیقت
fact
حقیقت
realities
حقیقت
facts
حقیقت
yea
در حقیقت
truth
حقیقت
in reality
در حقیقت
in sooth
در حقیقت
in truth
در حقیقت
truths
حقیقت
reserves
کتمان حقیقت
thing in itself
حقیقت غایی
To speak the truth.
حقیقت را گفتن
matter-of-fact
حقیقت امر
the face remains
حقیقت همانست
oversoul
حقیقت مطلق
the f.of the matter
حقیقت امر
half truth
حقیقت ناقص
approving truth
حقیقت مسلم
factual
حقیقت امری
shoe is on the other foot
<idiom>
برخلاف حقیقت
factually
حقیقت امری
erroneousness
عدم حقیقت
matter of fact
حقیقت امر
unreality
عدم حقیقت
hold up
<idiom>
اثبات حقیقت
reserving
کتمان حقیقت
understatement
کتمان حقیقت
axioms
حقیقت اشکار
axiom
حقیقت اشکار
understatements
کتمان حقیقت
tao
حقیقت طریقت
truthless
عاری از حقیقت
verism
حقیقت گرایی
verities
صحت حقیقت
untruthful
خلاف حقیقت
verity
صحت حقیقت
truthful
<adj.>
راست
[با حقیقت]
suppressio veri
کتمان حقیقت
reserve
کتمان حقیقت
tell the truth
حقیقت را گفتن
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
in point of fact
حقیقت امر اینست که
understating
حقیقت را افهار نکردن
principle
حقیقت مبادی واصول
veridical
از روی حقیقت گویی
That's not so!
این حقیقت ندارد!
veritable
قابل اثبات حقیقت
understate
حقیقت را افهار نکردن
Nothing hurts like the truth.
حقیقت تلخ است
that is about the size of it
حقیقت امراین است
truth drug
داروی کشف حقیقت
untruth
خلاف حقیقت کذب
lowdown
<idiom>
لپ مطلب ،حقیقت موضوع
untruths
خلاف حقیقت کذب
understates
حقیقت را افهار نکردن
The fact of the matter is. . . . . . .
حقیقت امر اینست که ...
understated
حقیقت را افهار نکردن
in the wrong
<idiom>
اشتباه ،درستی حقیقت
philologer
لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
mincingly
با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
I know it for a fact.
این یک حقیقت مسلم است
actions
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
axiom
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
realism
مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
axioms
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
low dwon
حقایق امر اصل حقیقت
apodictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
smoke out
<idiom>
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
as a matter of fact
حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
to thrash out the truth
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
like hell
<idiom>
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
letters patent
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
The truth was known to no one other than himself.
هیچ کس به غیر از خود او
[مرد]
حقیقت را نمی دانست.
systematic theology
بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
individualism
اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
power function
این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
pareto distribution
در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
association for system management
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
phillips curve
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
asm
Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
united nations organization
سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
command information program
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
poisson distribution
این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
quantity equation
معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com