English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6 milliseconds)
English Persian
rouse از خواب بیدار شدن حرکت دادن
roused از خواب بیدار شدن حرکت دادن
rouses از خواب بیدار شدن حرکت دادن
Other Matches
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
hypnopompic خواب و بیدار
wake از خواب بیدار کردن رد پا
waked از خواب بیدار کردن رد پا
wakes از خواب بیدار کردن رد پا
hit the deck <idiom> از خواب بیدار شدن
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings. عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
maunder بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
somnambulist کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
night gown جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
narcolepsy حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
hypnoid نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoidal نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
move حرکت دادن
shifted حرکت دادن
shifts حرکت دادن
shift حرکت دادن
moves حرکت دادن
movement حرکت دادن
stir up <idiom> حرکت دادن
moved حرکت دادن
courses بسرعت حرکت دادن
moveable قابل حرکت دادن
interrupting حرکت دادن وقفه
coursed بسرعت حرکت دادن
scurried بسرعت حرکت دادن
interrupt حرکت دادن وقفه
scurry بسرعت حرکت دادن
moom umjigigi حرکت دادن بدن
course بسرعت حرکت دادن
propels بردن حرکت دادن
propelled بردن حرکت دادن
scurries بسرعت حرکت دادن
route فرمان حرکت دادن
propel بردن حرکت دادن
routes فرمان حرکت دادن
scurrying بسرعت حرکت دادن
interrupts حرکت دادن وقفه
dreamiest خواب مانند خواب الود
dreamy خواب مانند خواب الود
morpheus الهه خواب خواب پرور
dreamier خواب مانند خواب الود
dogsleep خواب زودبر خواب دروغی
hypnogogic خواب اور خواب کننده
hypnagogic خواب اور خواب کننده
somnific خواب اور خواب الود
stir حرکت دادن بهم زدن
traverse حرکت دادن لوله در سمت
traversed حرکت دادن لوله در سمت
stirs حرکت دادن بهم زدن
traverses حرکت دادن لوله در سمت
whiff باصدای پف حرکت دادن وزیدن
commercial water movement حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
air movements حرکت دادن ازراه هوا
stirrings حرکت دادن بهم زدن
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
traversing حرکت دادن لوله در سمت
advance حرکت دادن چیزی به جلو
advances حرکت دادن چیزی به جلو
advancing حرکت دادن چیزی به جلو
stirred حرکت دادن بهم زدن
papers روش حرکت دادن کاغذ به جلو
yaw پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
paper روش حرکت دادن کاغذ به جلو
sculled حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
papered روش حرکت دادن کاغذ به جلو
give free rein to <idiom> اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
scull حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculls حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
slew حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
yawed پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
papering روش حرکت دادن کاغذ به جلو
man handle با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
DFD نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
trap سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
windage پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
cursor tracking حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
night dress جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
joysticks با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joystick با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
mechanical mouse وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
gluteus یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
He is fast asleep. خواب خواب است
blankest حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
CDs دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
CD دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
passes عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
blank حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
indent شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indenting شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indents شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
passed عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
hangers اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
hanger اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
wakeing بیدار
woke بیدار شد
awaking بیدار
open eyed بیدار
awakes بیدار
wakeful بیدار
awake بیدار
awoke بیدار
awakened بیدار
polar motion وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
to wake بیدار شدن
daw بیدار کردن
to wake up بیدار شدن
awake بیدار شدن
awake بیدار ماندن
wide-awake کاملا بیدار
wanener بیدار کننده
sit up <idiom> بیدار نشستن
sit up بیدار ماندن
wide awake کاملا بیدار
arousing بیدار کردن
waken بیدار کردن
awaking بیدار ماندن
arouse بیدار کردن
awaking بیدار شدن
aroused بیدار کردن
awakes بیدار ماندن
awakes بیدار شدن
broad a wake کاملا بیدار
to stay up بیدار ماندن
wakens بیدار شدن
waken بیدار شدن
wakened بیدار کردن
awakens بیدار کردن
wakening بیدار کردن
awaken بیدار کردن
wakening بیدار شدن
wakens بیدار کردن
awakener بیدار کننده
take to بیدار کردن
awaken بیدار شدن
arouses بیدار کردن
waker بیدار کننده
to be up بیدار بودن
night bird مرغ شب بیدار
wakened بیدار شدن
awakens بیدار شدن
awakening بیدار کننده
outwatch بیشتر بیدار ماندن از
rewake دوباره بیدار کردن
rouse out بیدار کردن افراد
vigilant گوش بزنگ بیدار
get out of bed on the wrong side <idiom> ازدنده چپ بیدار شدن
reveille طبل بیدار باش
He woke up (got up). بلند شد( برخاست ،ازخواب بیدار شد )
i was up early this morning امروزصبح زود بیدار شدم
Wake not a sleeping lion . <proverb> شیر خفته را بیدار نکن.
Please don't wake me until 9 o'clock! لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
keep (someone) up <idiom> باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
I was up all night in my bed. من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
to have someone wake you up بگذارید کسی شما را بیدار کند
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
scull قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
sculled قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
sculls قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
elvate بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
to book [order] an alarm call بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
blitter عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com