Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (6 milliseconds)
English
Persian
Since the day he set foot there .
از روزیکه به آنجا پا نهاد
Other Matches
saint's day
روزیکه بیادگاریکی ازپیران یامقدسین تعطیل است
instituting
نهاد
institutes
نهاد
inst
نهاد
institute
نهاد
inclination
نهاد
aestivation
نهاد
subject
نهاد
subjected
نهاد
scoundrelly
به نهاد
ill sorted
بد نهاد
ill set
بد نهاد
ill grained
بد نهاد
id
نهاد
subjects
نهاد
subjecting
نهاد
institution
نهاد
entities
نهاد
reserves
پس نهاد
synthesis
هم نهاد
syntheses
هم نهاد
instituted
نهاد
reserve
پس نهاد
reserving
پس نهاد
entity
نهاد
anti thesis
برابر نهاد
trueheartedness
پاک نهاد
ingrained
<adj.>
سرشته در نهاد
truehearted
پاک نهاد
reserves
پس نهاد کردن
trueborn
پاک نهاد
reserving
پس نهاد کردن
qualities
نهاد چگونگی
quality
نهاد چگونگی
reserve
پس نهاد کردن
social institution
نهاد اجتماعی
characters
نهاد سیرت
character
نهاد سیرت
institutionalism
مکتب اصالت نهاد
thereat
<adv.>
در آنجا
thereupon
<adv.>
در آنجا
consequently
<adv.>
در آنجا
subsequently
<adv.>
در آنجا
as a result
<adv.>
در آنجا
at that
[at that provocation]
<adv.>
در آنجا
As far as I know . So far as I know.
تا آنجا که من می دانم
The situation there is bad.
وضعیت در آنجا بد است.
According to my lights .
تا آنجا که عقلم قد می دهد
In so far as their taste would go .
تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
so far as I'm concerned
تا آنجا که به من مربوط می شود
as far as I'm concerned
<adv.>
تا آنجا که به من مربوط می شود
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
As far as I am concerened.
تا آنجا که به من مربوط می شود
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies
تا آنجا که تیغم ببرد
Nobody was there but me.
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
CERN
یس که www اولین آنجا اختراع شد
Come as quickly as possible.
تا آنجا که می شود زود بیا
I happened to be there when ….
اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
Left out of one place and driven away from another.
<proverb>
از آنجا مانده از اینجا رانده .
I wI'll get there somehow.
یکجوری خودم را آنجا می رسانم
It took us four days to get there .
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
to turn around
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
He has always lived there.
او همیشه آنجا زندگی کرده است.
If it ( ever ) comes to that .
اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
factory
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factories
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
We were there just to make up numbers.
ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
Can I get there on foot?
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
lover's lane
<idiom>
جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
Not that I remember .
تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
almonry
[قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
There they were in all their finery.
آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Nothing has changed there.
آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
Nothing on earth will induce him to go there again.
اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
You can't get there other than by foot.
به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Hotel accommodation is rather expensive there.
قیمت
[اتاق]
هتل آنجا واقعا گران است.
Where the carcass is there the ravens will collect together.
<proverb>
هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
switching
نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
stopped
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
trap
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
main
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
voicing
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
to make every effort
تک و پوی زدن
[به هر دری زدن]
تا آنجا که امکان پذیر باشد
stations
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
station
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stationed
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
conventional RAM
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional memory
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
colony
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
Oriental rug
فرش شرقی
[از آنجا که امروزه فرش های شرقی در همه جا بافته می شوند، این لفظ به فرش دست باف که الهام گرفته از طرح های شرقی است اطلاق می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com