English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
English Persian
since the outbreak of the war از روزی که جنگ در گرفت
Other Matches
parlour boarder شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
it occurs twice a day روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
duily bread روزی
someday روزی
daily bread روزی
per day روزی
some day یک روزی
some d. یک روزی
some time or other یک روزی
per diem روزی
some day روزی
once upon a time روزی
quotidian شبانه روزی
one spoonful a day روزی یک قاشق
a few days چند روزی
circadian شبانه روزی
on a given day در روزی معین
semidiurnal کشندنیم روزی
round-the-clock شبانه روزی
hostels شبانه روزی
hostel شبانه روزی
hostelry شبانه روزی
perdiem بقرار روزی
eclipse گرفت
eclipsed گرفت
eclipses گرفت
eclipsing گرفت
hosteler مقیم شبانه روزی
hand to mouth محتاج گنجشک روزی
circadian rythm ریتم شبانه روزی
boarder شاگرد شبانه روزی
two table spoonful a day روزی دو قاشق سوپخوری
semidiurnal جذر و مد نیم روزی
hand-to-mouth محتاج گنجشک روزی
boarders شاگرد شبانه روزی
boarding schools اموزشگاه شبانه روزی
boarding school اموزشگاه شبانه روزی
de die in diem از روزی به روز دیگر
solar eclipse گرفت خورشید
lunar eclipse گرفت ماه
tethanus گرفت عضلانی
dynamic dump رو گرفت پویا
eclipe of the moon ماه گرفت
the wind rises بادوزیدن گرفت
I will be staying a few days من میخواهم چند روزی بمانم.
boarding مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
it a day روزی یک فنجان چای خوری
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
the doctor bled me دکتراز من خون گرفت
dump رو گرفت روبرداری کردن
he prospered in his business کارش بالا گرفت
He was run over by a car. اتوموبیل اورازیر گرفت
he went his way راه خودراپیش گرفت
originals که از آن می توان کپی گرفت
original که از آن می توان کپی گرفت
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
If things changer one day then … اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
public school دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
It was engraved on my mind . درزهنم نقش گرفت ( بست )
She had a heart attack . قلبش گرفت ( حمله قلبی )
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . نظرش را گرفت ( جلب کرد )
A surge of anger rushed over me . سرا پایم را فرا گرفت
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
he talked himself hoarse انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
red letter day <idiom> روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
A wave of anger swept over the entire world . موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
She mistook me for somebody else . مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
She was transported with joy . شادی تمام وجودش را فرا گرفت
His wish was fulfI'lled. آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
This idea took root in my mind. این نظریه درفکرم ریشه گرفت
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
He was granted a grade promotion. یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
rushee دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
melchizedek > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
he prospered in his business در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
juniorate مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
Accidents wI'll happen. چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
tantalus تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
air brush برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
this day six months شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
copyrights که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
One day I want to have a horse of my very own. روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
what day of the week is it? امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
engels law ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
youth hostel شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostels شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
the lancet was infected نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
twelve tables الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com