Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (7 milliseconds)
English
Persian
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
Other Matches
inhuman
بی عاطفه
obdurate
بی عاطفه
affection
عاطفه
insensitivity
بی عاطفه
insensitive
بی عاطفه
callous
بی عاطفه
cold blooded
بی عاطفه
affects
عاطفه
cold hearted
بی عاطفه
affect
عاطفه
cold livered
بی عاطفه
dead hearted
بی عاطفه
stolidly
بی عاطفه
stolid
بی عاطفه
heartless
بی عاطفه
coldhearted
بی عاطفه
unfeeling
بی عاطفه
impassive
بی عاطفه
sentiment
عاطفه
resupine
بی عاطفه
insensate
بی عاطفه
soulless
بی عاطفه
insensible to pity
بی عاطفه
affect structure
ساخت عاطفه
affect block
وقفه عاطفه
affeluo'so a
عاطفه امیز
affect display
نمایش عاطفه
ice berg
ادم بی عاطفه
affect inversion
وارونگی عاطفه
unkind
بی محبت بی عاطفه
unkindest
بی محبت بی عاطفه
unkinder
بی محبت بی عاطفه
displacement of affect
جابه جایی عاطفه
hearts
مغز درخت عاطفه
impassibly
بی نشان دادن عاطفه
transposition of affect
جابه جایی عاطفه
heart
مغز درخت عاطفه
soulful
پر از احساسات
sentiments
احساسات
heartbeats
احساسات
emotion
احساسات
emotions
احساسات
heartbeat
احساسات
acold
بدون احساسات
emotive
وابسته به احساسات
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
emotionless
عاری از احساسات
sentimentalize
با احساسات امیختن
schwarmerei
احساسات شدید
rhapsodically
از روی احساسات
rhapsodical
ناشی از احساسات
d. of feeling
نازکی احساسات
schwarmerei
احساسات افراطی
folkway
احساسات عمومی
nationallism
احساسات ملی
affect
احساسات برخورد
enthusing
احساسات رابرانگیختن
brace
تحریک احساسات
enthuses
احساسات رابرانگیختن
enthuse
احساسات رابرانگیختن
braced
تحریک احساسات
impressive
برانگیزنده احساسات
enthused
احساسات رابرانگیختن
affects
احساسات برخورد
affecting
محرک احساسات
heartstrings
احساسات عمیق
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
fanatics
دارای احساسات شدید
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
self composed
مستولی بر احساسات خود
sensate
با احساسات درک کردن
sentient
حساس دستخوش احساسات
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
pathetic
دارای احساسات شدید
fanatic
دارای احساسات شدید
sexy
دارای احساسات شهوانی
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
fanatical
دارای احساسات شدید
shake-up
احساسات راتحریک کردن
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
white hot
دارای احساسات برانگیخته
sexier
دارای احساسات شهوانی
internationalism
احساسات بین المللی
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
mush
احساسات بیش ازحد
sexiest
دارای احساسات شهوانی
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
shake up
احساسات راتحریک کردن
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
slobbered
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobber
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
his words injured my feelings
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
oedipus complex
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
oedipal
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
sexes
احساسات جنسی روابط جنسی
sex
احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
voluntary manslaughter
قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com