Dictiornary-Farsi | از روی جمعیت دوستی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
gregariously	از روی جمعیت دوستی


Other Matches

malthusian theory of population	فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
peace	دوستی
brotherliness	دوستی
uxoriousness	زن دوستی
togetherness	دوستی
friendships	دوستی
friendship	دوستی
fellowship	دوستی
fellowships	دوستی
sodality	دوستی
philogyny	زن دوستی
motherly love	دوستی مادرانه
love feast	عید دوستی
negrophilism	دوستی بازنگیان
lastering friendship	دوستی پا بر جا یا ثابت
protestation of frienship	ادعای دوستی
philanthropy	بشر دوستی
humanitarianism	بشر دوستی
brotherly	ازروی دوستی
fraternal love	دوستی برادری
algophilia	درد دوستی
altruism	نوع دوستی
excessive love	دوستی زیاد
fraternization	دوستی کردن
negrophilism	سیاه دوستی
ophilia	مار دوستی
wanderlust	اوارگی دوستی
under cover of frind ship	بعنوان دوستی
ties of friendship	قیودیاعلاقه دوستی
the utmost love	منتهای دوستی
taphophilia	گور دوستی
self love	خود دوستی
ritualism	تشریفات دوستی
professed love	دوستی زبانی
paternal love	دوستی پدرانه
philoprogenitiveness	بچه دوستی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !	معنی دوستی را هم فهمیدیم
humanitarianism	مسلک بشر دوستی
humanitarianism	فلسفه همنوع دوستی
philosophically	ازراه حکمت دوستی
The bonds of friendship (affection).	رشته دوستی والفت
kiss of death	دوستی خاله خرسه
endearing	از روی دوستی و محبت
patriotically	از روی میهن دوستی
liquorish	حاکی ازنوشابه دوستی
sportsmanship	ورزش دوستی مردانگی
ties of friendship	انچه دوستی اقتضامیکند
electrophilic attack	حمله الکترون دوستی
electrophilic addition	افزایش الکترون دوستی
to make friends with anyone	با کسی اشنایی یا دوستی
breach of friendship	بهم زدن دوستی
cozy up to (someone) <idiom>	باکسی دوستی برقرارکردن
algolagnia	درد دوستی جنسی
bibliomania	جنون کتاب دوستی
fawns	افهار دوستی کردن
fawned	افهار دوستی کردن
fawn	افهار دوستی کردن
they are sworn frends	با هم پیمان دوستی بسته اند
nucleophilic aromatic substitution	استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
i reckon	اطمینان به دوستی کسی داشتن
theocentrism	توجه بخدا خدا دوستی
electrophilic aromatic substitution	استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
He came under the guise of friend ship .	درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
He did it out of friendship.	ازروی دوستی اینکار راکرد
theocentricity	توجه بخدا خدا دوستی
humanism	نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
(not) have anything to do with someone <idiom>	نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
haunts	دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
i reckon	روی دوستی کسی حساب کردن
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
wanderlust	علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
to interrupt a friendship	رشته دوستی را با کسی پاره کردن
haunt	دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
snake in the grass <idiom>	دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
humanism	مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship.	لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
demos	جمعیت
army	جمعیت
thinly populated	کم جمعیت
companies	جمعیت
populations	جمعیت
thickly populated	پر جمعیت
densely populated	پر جمعیت
population [pop.]	جمعیت
many peopled	پر جمعیت
throng	جمعیت
rabble	جمعیت
mobbing	جمعیت
population	جمعیت
armies	جمعیت
company	جمعیت
mobs	جمعیت
thickly peopled	پر جمعیت
gaggle	جمعیت
gaggles	جمعیت
mob	جمعیت
crowd	جمعیت
crowds	جمعیت
over peopled	پر جمعیت
mobbed	جمعیت
gregariously	با جمعیت
full of life	پر جمعیت
thins	کم جمعیت
thronging	جمعیت
thinners	کم جمعیت
thinned	کم جمعیت
society	جمعیت
societies	جمعیت
thin	کم جمعیت
presses	جمعیت
gangs	جمعیت
thronged	جمعیت
gang	جمعیت
corteges	جمعیت
cortege	جمعیت
desolate	بی جمعیت
throngs	جمعیت
press	جمعیت
populace	جمعیت
herd	جمعیت
herded	جمعیت
heaps	جمعیت
heaping	جمعیت
heap	جمعیت
herding	جمعیت
thinnest	کم جمعیت
herds	جمعیت
bodle	جمعیت
the crowd scattereal	جمعیت متفرق شد
people	تن [جمعیت شهری]
habitancy	جمعیت سکنه
depopulation	تخلیه جمعیت
sparse population	جمعیت کم یا پراکنده
stationary population	جمعیت ثابت
overpopulation	اضافه جمعیت
the total population	همه جمعیت
bike	انبوه جمعیت
urban population	جمعیت شهری
to the cheers of [the crowd]	با تشویق [جمعیت]
bikes	انبوه جمعیت
working population	جمعیت شاغل
young population	جمعیت جوان
underpopulation	کمبود جمعیت
demographer	جمعیت شناس
knight errantry	جمعیت سلحشوران
depopulating	کم جمعیت کردن
habitance	جمعیت سکنه
depopulates	کم جمعیت کردن
depopulated	کم جمعیت کردن
populated	جمعیت دار
depopulate	کم جمعیت کردن
peopling	جمعیت قوم
peoples	جمعیت قوم
social	جمعیت دوست
peopled	جمعیت قوم
settled	جمعیت دار
multitude	جمعیت کثیر
demotic distribution	توزیع جمعیت
demographic transition	گذار جمعیت
aging population	جمعیت سالمند
demography	جمعیت نگاری
optimum population	حد مطلوب جمعیت
population explosion	انفجار جمعیت
ruck	جمعیت وازدحام
multitudes	جمعیت کثیر
population distribution	توزیع جمعیت
population density	تراکم جمعیت
people	جمعیت قوم
demography	جمعیت شناسی
population inversion	وارونگی جمعیت
population structure	ساخت جمعیت
population structure	ترکیب جمعیت
population growth	رشد جمعیت
rucks	جمعیت وازدحام
curry favor <idiom>	هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
flock	جمعیت دسته پرندگان
party	دسته متشکل جمعیت
flocking	جمعیت دسته پرندگان
gang	جمعیت تشکیل دادن
gangs	جمعیت تشکیل دادن
flocked	جمعیت دسته پرندگان
demography	علم جمعیت شناسی
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
demography	مطالعه مهاجرت جمعیت
A big crowd gathered.	جمعیت انبوهی جمع شد
birth rate	ضریب افزایش جمعیت
flocks	جمعیت دسته پرندگان
populate	دارای جمعیت کردن
templar	عضو جمعیت فراماسون
population planning	برنامه ریزی جمعیت
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
populates	دارای جمعیت کردن
birth rates	ضریب افزایش جمعیت
populating	دارای جمعیت کردن
zero population growth	رشد جمعیت صفر
ku kluxer	عضو جمعیت کوکلس کلان
slum	محلات پر جمعیت وپست شهر
the total population	تمامی نفوس کلیه جمعیت
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .	دم در سینما جمعیت موج می زند
slums	محلات پر جمعیت وپست شهر