English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
geometrize از روی قواعد هندسی کارکردن
Other Matches
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
diagrammatic وابسته بشکل یاخط هندسی نمایش داده شده باخطوط هندسی
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
turret motife طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
rashwan medallion ترنج رشوان [این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
physically با قواعد طبیعی
selection rules قواعد گزینش
commutation rules قواعد جابجایی
fleming's rules قواعد فلمینگ
precendence rules قواعد تقدم
hund rules قواعد هوند
rules قواعد بازی
regvlarity مطابقه با قواعد
dialectically مطابق قواعد منطق
phonetically از روی قواعد صدا
rules for forming plurals قواعد جمع بندی
rules of football قوانین یا قواعد فوتبال
inference rule قواعد استنتاج [منطق]
format قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
format قواعد دستورات زمان اسمبلی
rule of inference, قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
formats قواعد دستورات زمان اسمبلی
formats قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
transformation rule قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
grammatical صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
illegal دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
disassemble ارسال دستورات کد ماشین به قواعد اسمبلی
syntactical طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
syntactic طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
lawmerchant قواعد واصول قدیم معاملات بازرگانی
pedantry or pedantism پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
Pay attention to the house rules [hazard statements] . توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
diagram خط هندسی
geometrical هندسی
diagrams خط هندسی
arabic notation هندسی
geometric هندسی
extending روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
grammatical error استفاده نادرست از قواعد زمان برنامه نویسی کامپیوتر
extend روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extends روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
IMA سازمان تخصصی که حاوی موضوعاتی مثل قواعد زبان
double standard قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
loci مکان هندسی
diagrammatically باخطوط هندسی
graph نمایش هندسی
geometrical figures اشکال هندسی
graphs نمایش هندسی
locus مکان هندسی
diagrammatically بشکل هندسی
geometric growth رشد هندسی
geometric pitch گام هندسی
geometric progression تصاعد هندسی
geometric series سریهای هندسی
geometric similarity تشابه هندسی
geometric twist پیچش هندسی
geometrical isomer ایزومر هندسی
geometrical isomerism همپاری هندسی
geometric mean میانگین هندسی
numerals هندسی رقومی
geometric shapes اشکال هندسی
numeral هندسی رقومی
graphically با نمایش هندسی
diagrams شکل هندسی
diagram شکل هندسی
mean proportional واسطه هندسی
geometrical isomerism ایزومری هندسی
propriety قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
locus of centres مکان هندسی مرکزها
geometrical progression فرایازی یا تصاعد هندسی
graphs نقشه هندسی گرافیک
geometric illusion خطای ادراکی هندسی
locus مکان هندسی مرکزها
graph نقشه هندسی گرافیک
chinese fret [زنجیره ی هندسی چینی]
illegal دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
inferences مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inference مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
axonometric projection طرح های هندسی [معماری]
geometry of numbers نظریه هندسی اعداد [ریاضی]
geodesic dome گنبد متشکل ازسطوح هندسی
formatter سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
infix notation روش قواعد برنامه نویسی کامپیوتر که عملگرها درون عملوندها هستند مثل D-C یا x+y
inactivate بی کارکردن
to pull together با هم کارکردن
acted کارکردن
act کارکردن
goes کارکردن
work کارکردن
go کارکردن
worked کارکردن
geoid جسم هندسی شبیه به شبه کره
Boldaji rug قالی بلداجی چهارمحال با نقوش هندسی
topographic maps نقشههای توپوگرافی یانقشههای هندسی زمین
overworked زیاد کارکردن
to work together باهم کارکردن
fag سخت کارکردن
slaves سخت کارکردن
overwork زیاد کارکردن
slave سخت کارکردن
overworks زیاد کارکردن
fags سخت کارکردن
cooperate باهم کارکردن
counterwork برخلاف کارکردن
cowork باهم کارکردن
slaved سخت کارکردن
operation کارکردن با یک وسیله
overworking زیاد کارکردن
slaving سخت کارکردن
to work cheap بامزدکم کارکردن
runs کارکردن موتور
upping اجرا یا کارکردن
upped اجرا یا کارکردن
up اجرا یا کارکردن
collaborating باهم کارکردن
to pull a lone oar تنها کارکردن
to paddle one's own canoe مسقلانه کارکردن
to act jointly باهم کارکردن
run کارکردن موتور
toa for a job or position درخواست کارکردن
speeding سریع کارکردن
overlabour زیاد کارکردن
collaborate باهم کارکردن
collaborated باهم کارکردن
collaborates باهم کارکردن
speeds سریع کارکردن
speed سریع کارکردن
aberration عدم دقت هندسی سیستم های اپتیکی
biotechnology ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
automation بطور خودکار کارکردن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
knuckle down <idiom> مشتاقانه شروع به کارکردن
to act independently of others مستقلانه یا جداگانه کارکردن
refits دوباره اماده کارکردن
do the trick <idiom> خیلی خوب کارکردن
functions عمل کردن کارکردن
function عمل کردن کارکردن
qualified for work شایسته یاقابل کارکردن
passage رویداد کارکردن مزاج
gear کردن اماده کارکردن
refit دوباره اماده کارکردن
passages رویداد کارکردن مزاج
moonlight بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted بطور قاچاقی کارکردن
moonlighting بطور قاچاقی کارکردن
moonlights بطور قاچاقی کارکردن
refitted دوباره اماده کارکردن
refitting دوباره اماده کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
geologize در زمین شناسی کارکردن
fit to work اماده برای کارکردن
dejecta کارکردن مزاج مریض
gears کردن اماده کارکردن
functioned عمل کردن کارکردن
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
cogo یک زبان برنامه نویسی مسئله گرابرای حل مسائل هندسی
model geometric نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
geometrid خانواده پروانه یابندهای باریک بدن پروانههای هندسی
protocols ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
grinds اسیاب شدن سخت کارکردن
grind اسیاب شدن سخت کارکردن
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
To work like a beaver . مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
to work it <idiom> روی چیزیی کارکردن و حل کردن
frob کارکردن با دسته فرمان وماوس
labourvi رنج بردن سخت کارکردن
drudge جان کندن بیمیلانه کارکردن
telecommuting عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
drudges جان کندن بیمیلانه کارکردن
card-cut [برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
planimeter دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
burns کارکردن موتور راکت طبق برنامه
to do a lesson درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
crack the whip <idiom> باعث سخت کارکردن شخصی شدن
burn کارکردن موتور راکت طبق برنامه
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
pectinated line [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
Floret [rosette] [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
pitch speed حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
reliability توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
specification کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
dabbles سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serials کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
serial کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
information داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
phrenologically ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
restatement of the law مجموعه قواعد حقوقی مجموعه اخرین تفسیرهای ارائه شده برای قوانین
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
fractal <adv.> <noun> شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
faulted توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faults توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
reliability [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
psychological moment موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com