Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
resume
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
Other Matches
recouping
دوباره بدست اوردن
recoups
دوباره بدست اوردن
retrieves
دوباره بدست اوردن
get back
دوباره بدست اوردن
recovering
دوباره بدست اوردن
regain
دوباره بدست اوردن
recover
دوباره بدست اوردن
retrieved
دوباره بدست اوردن
retrieve
دوباره بدست اوردن
recoup
دوباره بدست اوردن
to get back
دوباره بدست اوردن
recouped
دوباره بدست اوردن
regains
دوباره بدست اوردن
regaining
دوباره بدست اوردن
regained
دوباره بدست اوردن
recovers
دوباره بدست اوردن
recovers
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recover
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovering
دوباره بدست اوردن بازیافتن
reoccupy
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
obtained
بدست اوردن
getting
بدست اوردن
acquiring
بدست اوردن
offer
بدست اوردن
impetrate
بدست اوردن
offered
بدست اوردن
come by
بدست اوردن
pick up
بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
soothes
دل بدست اوردن
acquires
بدست اوردن
procuring
بدست اوردن
procures
بدست اوردن
procured
بدست اوردن
procure
بدست اوردن
gets
بدست اوردن
offers
بدست اوردن
gained
بدست اوردن
soothe
دل بدست اوردن
gain
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
gains
بدست اوردن
get round
بدست اوردن
get
بدست اوردن
catch
بدست اوردن
earn
بدست اوردن
obtains
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
obtain
بدست اوردن
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
strike a balance
موازنه بدست اوردن
attain
بدست اوردن بانتهارسیدن
acquirability
امکان بدست اوردن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
finagle
باحیله بدست اوردن
step into
بسهولت بدست اوردن
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
have
بدست اوردن دارنده
attaining
بدست اوردن بانتهارسیدن
attains
بدست اوردن بانتهارسیدن
having
بدست اوردن دارنده
insure
بیمه بدست اوردن
attained
بدست اوردن بانتهارسیدن
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
bring in
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
circumstantiate
قرائن وامارت را بدست اوردن
impetrate
با عجز و لابه بدست اوردن
getting
بدست اوردن فراهم کردن
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
win
بدست اوردن تحصیل کردن
gets
بدست اوردن فراهم کردن
get
بدست اوردن فراهم کردن
bought
خریداری کردن بدست اوردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
stone pit
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
pre empt
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
finagle
بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
reap
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps
جمع اوری کردن بدست اوردن
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
land hunger
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
cupidity
حرص واز برای بدست اوردن مال
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
investigated
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bobs
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
bobbing
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
racketeers
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
racketeer
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
investigate
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bob
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
investigates
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
grossing
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
grossed
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
to take out a patent
حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
grosser
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
reproduce
دوباره عمل اوردن
reproducing
دوباره عمل اوردن
reproduces
دوباره عمل اوردن
reproduced
دوباره عمل اوردن
postliminy or minium
حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
austempering
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
cruise control
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
warping
پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
rejuveoize
جوانی از سرگرفتن
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
at the hand of
بدست
by
بدست
securer
بدست اورنده
to come to hand
بدست امدن
hand in hand
دست بدست
procurement
بدست اوری
to go to the wright
بدست استادافتادن
procurer
بدست اورنده
obtainable
بدست اوردنی
acquirable
بدست اوردنی
acquirer
بدست اورنده
get at able
بدست اوردنی
catcher
بدست اورنده
obtainment
بدست اوری
procurable
بدست اوردنی
get table
بدست اوردنی
attenuation
بدست آوردن
come by
<idiom>
بدست آوردن
acquire
بدست آوردن
getting
بدست امده
gained
بدست آوردن
gain
بدست آوردن
get
بدست امده
providers
بدست اورنده
provider
بدست اورنده
gains
بدست آوردن
manual
وابسته بدست
gets
بدست امده
attainable
بدست اوردنی
turnover
دست بدست شدن
impropriate
بدست عام دادن
to gain time
دست بدست کردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
pass on
دست بدست دادن
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
to bring something
بدست آوردن چیزی
They found no trace of her .
ازاونشانی بدست نیامد
to put
بدست امین دادن
unhandy
مشکل بدست امده
municipalize
بدست شهرداری دادن
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
to obtain something
بدست آوردن چیزی
self-government
حکومت بدست مردم
quando acciderint
هر گاه بدست اید
import
باپیروزی بدست امدن
encyclic
بدست چندنفر رونده
to change hands
دست بدست رفتن
change hands
دست بدست رفتن
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
importing
باپیروزی بدست امدن
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
imported
باپیروزی بدست امدن
the tule of thumb
قاعدهای که از تجزیه بدست اید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com