Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
English
Persian
prediction
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن
predictions
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن
Other Matches
compute
محاسبه کردن
computes
محاسبه کردن
computed
محاسبه کردن
calk
محاسبه کردن
fallout prediction
محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
trend line
یک بسط محاسبه شده از سری داده به منظور پیش بینی خط سیرهای ورای داده معلوم
miscalculates
اشتباه محاسبه کردن
miscalculating
اشتباه محاسبه کردن
miscalculated
اشتباه محاسبه کردن
miscalculate
اشتباه محاسبه کردن
reboot
بار کردن مجدد سیستم عامل در حین محاسبه
flopped
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flop
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flopping
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flops
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
to read people's hands
کف بینی کردن
mflops
اندازه سرعت محاسبه که به عنوان تعداد دستورات اعشاری که در ثانیه پردازش می شوند محاسبه میشود
second-guesses
پیش بینی کردن
forecasted
پیش بینی کردن
anticipate
پیش بینی کردن
second-guessing
پیش بینی کردن
forecast
پیش بینی کردن
anticipating
پیش بینی کردن
anticipates
پیش بینی کردن
anticipated
پیش بینی کردن
second-guessed
پیش بینی کردن
second-guess
پیش بینی کردن
second guess
پیش بینی کردن
augur
پیش بینی کردن
augured
پیش بینی کردن
auguring
پیش بینی کردن
augurs
پیش بینی کردن
preparation
پیش بینی کردن
preparations
پیش بینی کردن
dopes
پیش بینی کردن
to make provision
پیش بینی کردن
expect
پیش بینی کردن
expected
پیش بینی کردن
expecting
پیش بینی کردن
expects
پیش بینی کردن
dope
پیش بینی کردن
miscalculate
بدپیش بینی کردن
plan
پیش بینی کردن
nose-picking
انگشت کردن در بینی
prognosticate
پیش بینی کردن
prevision
پیش بینی کردن
foreshow
پیش بینی کردن
previse
پیش بینی کردن
miscalculating
بدپیش بینی کردن
plans
پیش بینی کردن
miscalculates
بدپیش بینی کردن
miscalculated
بدپیش بینی کردن
foresees
پیش بینی کردن
foresee
پیش بینی کردن
to blow one's nose
بینی پاک کردن
forecasts
پیش بینی کردن
look forward to something
<idiom>
را لذت پیش بینی کردن
miscalculates
پیش بینی غلط کردن
miscalculating
پیش بینی غلط کردن
to provide for old age
پیش بینی روزگارپیری را کردن
miscalculate
پیش بینی غلط کردن
preselect
پیش بینی موضع کردن
predict
قبلا پیش بینی کردن
antedates
پیش بینی کردن جلوانداختن
antedate
پیش بینی کردن جلوانداختن
antedated
پیش بینی کردن جلوانداختن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
provide for in the budget
در بودجه پیش بینی کردن
predicts
قبلا پیش بینی کردن
miscalculated
پیش بینی غلط کردن
snuffling
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
forecasted
براورد کردن از قبل پیش بینی
snuffles
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
snuffled
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
to p for a sum in the budget
مبلغی را بودجه پیش بینی کردن
forecast
براورد کردن از قبل پیش بینی
foretaste
ازمایش قبلی پیش بینی کردن
snuffle
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
forecasts
براورد کردن از قبل پیش بینی
extrapolate
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolated
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolating
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolates
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
emunctory
مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
list
1-محاسبه مجموعهای از موضوعات داده مثل جمع و حذف و مرتب کردن و بهنگام سازی ورودی ها. 2LISP- یا زبان سطح بالا برای پردازش لیست دستورات یا داده و در یک محیط هوش مصنوعی
snub-nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
septum
حفرههای بینی پره بینی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
guided propagation
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
anaglyph
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecasts
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anticipated stock losses
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
slide rule
خط کش محاسبه
computations
محاسبه
slide rules
خط کش محاسبه
computation
محاسبه
computing
محاسبه
prediction
محاسبه
analysis
محاسبه
calculation
محاسبه
predictions
محاسبه
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
account
محاسبه نمودن
approximation
محاسبه ملایم
double counting
محاسبه مضاعف
arithmetic unit
واحد محاسبه
calculating factor
ضریب محاسبه
computation
نتیجه محاسبه
calculated field
فیلد محاسبه
predicted
محاسبه شده
computational
اشتباه در محاسبه
dyscalculia
محاسبه پریشی
computable
محاسبه پذیر
computability
قابلیت محاسبه
nautical slide rule
خط کش محاسبه دریایی
engineer's scale
خط کش محاسبه مهندسی
computational
مربوط به یک محاسبه
approximations
محاسبه ملایم
recalculation
تجدید محاسبه
unit of account
واحد محاسبه
cam calculation
محاسبه کرو
design load
بارمبنای محاسبه
computations
نتیجه محاسبه
designs
طرح و محاسبه
design
طرح و محاسبه
calculation sheet
برگ محاسبه
calculating machine
ماشین محاسبه
miscalculations
محاسبه اشتباه
miscalculation
محاسبه اشتباه
uncomputable
محاسبه ناپذیر
accounting price
قیمت محاسبه
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com