Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (7 milliseconds)
English
Persian
municipally
از لحاظ شهرداری
Other Matches
municipalities
شهرداری
municipality
شهرداری
City Hall
شهرداری
municipal
مربوط به شهرداری
town halls
کاخ شهرداری
town halls
عمارت شهرداری
municipal budget
بودجه شهرداری
mayorship
ریاست شهرداری
mayoralty
ریاست شهرداری
jurat
رئیس شهرداری
guildhalls
عمارت شهرداری
guildhall
عمارت شهرداری
dump car
ماشین شهرداری
burgomaster
اعضای شهرداری
town hall
عمارت شهرداری
town hall
کاخ شهرداری
City Hall
ساختمان شهرداری
municipally
از راه شهرداری
municipal council
انجمن شهرداری
municipal court
دادگاه شهرداری
municipal revenue
درامد شهرداری
municipal spending
مخارج شهرداری
municipally
بوسیله شهرداری
town council
انجمن شهرداری
councilman
عضو انجمن شهرداری
town hall
تالار شهرداری یا فرمانداری
municipalize
بدست شهرداری دادن
municipalist
متخصص درامور شهرداری
town clerk
کارمند شهرداری یافرمانداری
town halls
تالار شهرداری یا فرمانداری
dump truck
کامیون زباله بر شهرداری
municipalities
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
municipality
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
podesta
رئیس شهرداری در برخی شهرهای ایتالیا
borough
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
boroughs
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
guild hall
عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
every way
از هر لحاظ
in the light of
از لحاظ
viewpoint
لحاظ
with the view of
از لحاظ
with a view to
از لحاظ
viewpoints
لحاظ
point of view
لحاظ
for purposes of
از لحاظ
points of view
لحاظ
perspective
لحاظ
perspectives
لحاظ
in every respect
ازهر لحاظ
economically
از لحاظ اقتصاد
in all respects
ازهر لحاظ
phases
لحاظ پایه
juridically
از لحاظ قضائی
juridically
از لحاظ حقوقی
technically speaking
از لحاظ فنی
sanitarily
از لحاظ بهداشت
materialistically
از لحاظ مادیت
sexually
از لحاظ جنس
morbid anatomy
از لحاظ ناخوشی
modally
از لحاظ چگونگی
orthographically
از لحاظ املا
medically
از لحاظ طبی
pro forma
از لحاظ فاهر
phase
لحاظ پایه
phased
لحاظ پایه
theologically
از لحاظ الهیات
professionally
از لحاظ پیشه
socially
از لحاظ اجتماعی
surgically
از لحاظ جراحی
nationally
از لحاظ ملی
qualitatively
از لحاظ کیفیت
criminally
از لحاظ جنائی
politically
از لحاظ سیاسی
exofficio
از لحاظ سمت
for brevity's sake
از لحاظ اختصار
of
از طرف از لحاظ
from an economical standpoint
از لحاظ اقتصاد
juristically
از لحاظ حقوقی
to all intents and purposes
ازهر لحاظ
militarily
از لحاظ نظامی
politically active
از لحاظ سیاسی پرتحرک
on principle
از لحاظ قیود اخلاقی
politically involved
از لحاظ سیاسی پرتحرک
internationally
از لحاظ بین المللی
therapeutically
از لحاظ درمان شناسی
hierarchically
از لحاظ رئیسی و مرئوسی
geologically
از لحاظ زمین شناسی
strategically
از لحاظ سوق الجیشی
mineralogically
از لحاظ کان شناسی
nautically
از لحاظ کشتی رانی
theoretically
از لحاظ فرض علمی
symmetry allowed reaction
واکنش مجاز از لحاظ تقارن
exofficio
از لحاظ تصدی مقام و غیره
nutrient
ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrients
ماده مقوی از لحاظ غذایی
ornamentallyr
از لحاظ تزئین میناب زینت
ornamentally
از لحاظ تزئین منباب زینت
wood craft
جنگل شناسی از لحاظ شکار
popularly
از لحاظ توده مردم بزبان ساده
to rely on somebody for your income
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
baseball throw
مسابقه پرتاب توپ از لحاظ مسافت
corporations
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
white wool
[مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
clean
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleanest
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
exegeses
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
cleaned
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleans
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
exegesis
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
psychological moment
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
advantaged
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
unlimited
وسیله مسابقه بدون محدودیت از لحاظ حجم یا نوع موتور
aldermen
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
alderman
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
historcicism
فرضیهای که معتقداست کلیه پدیدههای اجتماعی وفرهنگی باید از لحاظ تاریخی مطالعه شود
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
immunogenetics
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
goat hair
موی بز
[الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
psychologically
از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com