English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (10 milliseconds)
English Persian
virgin birth از مادر باکره بدنیاامدن
Other Matches
mariology مبحث زندگی مریم باکره شناسایی مریم باکره
silver cord محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
virgins باکره
virgin باکره
virgin mary مریم باکره
maiden دختر باکره
mary مریم باکره
maidens دختر باکره
virginal باکره مانده
the virgin مریم باکره
lady day عید مخصوص مریم باکره
foremother مادر مادر بزرگ
lady chapel کلیسا یا محراب کلیسایی که به مریم باکره تخصیص داده شده
muffin نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
muffins نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
mothers مادر
mothering مادر
mother مادر
parenticide مادر کش
mamma مادر
mama مادر
stepmother مادر
mother in low مادر زن
mums مادر
mater مادر
mother in law مادر زن
matricidal مادر کش
matricide مادر کش
mum مادر
mammas مادر
mamas مادر
mother liquor مادر اب
matriarch مادر
mother-in-law مادر زن
matriarchs مادر
motherless بی مادر
mothered مادر
moms مادر
mom مادر
stepmothers مادر
mothers-in-law مادر زن
mother liquid مادر اب
matricide مادر کشی
grand uncle عموی مادر
matronymic مادر نامی
control map نقشه مادر
sultanas زن یا مادر یا دخترسلطان
foster mother مادر رضاعی
dame fortune مادر روزگار
grandame مادر بزرگ
head well مادر چاه
grand mother مادر بزرگ
home port پایگاه مادر
grand uncle دایی مادر
congenitally ازشکم مادر
grannie مادر بزرگ
collecting tank مخزن مادر
uniparental از یک پدر و مادر
virgin mary مادر عسیی
Mother's Day روز مادر
thetis مادر اشیل
paternal grandmother مادر بزرگ
moon calf خل مادر زاد
mother in low مادر شوهر
mother liquer باز مادر
mother substitute جانشین مادر
mother surrogate جانشین مادر
motherlike مادر وار
original map نقشه مادر
parant body جسم مادر
parent chain زنجیر مادر
parent company شرکت مادر
parent ship کشتی مادر
mother مادر ننه
trunks مادر سیم
mother-in-law مادر شوهر
metropolises مادر شهر
motherland مادر میهن
granny مادر بزرگ
motherlands مادر میهن
congenital مادر زادی
sultaness زن یا مادر یا دخترسلطان
grannies مادر بزرگ
stepfather شوهر مادر
trunk مادر سیم
grandma مادر بزرگ
mothered مادر ننه
mothering مادر ننه
mothers مادر ننه
sultana زن یا مادر یا دخترسلطان
parricides مادر کشی
grandmother مادر بزرگ
grandmothers مادر بزرگ
parricide مادر کشی
mothers-in-law مادر شوهر
stepfathers شوهر مادر
chart base چارت مادر
tendering کشتی مادر
godmothers مادر تعمیدی
parent پدر یا مادر
orphans بی پدر و مادر
orphaned بی پدر و مادر
orphan بی پدر و مادر
base map نقشه مادر
bed rock سنگ مادر
by birth ازشکم مادر
grandmas مادر بزرگ
tender کشتی مادر
godmother مادر تعمیدی
tenderest کشتی مادر
main line نهر مادر
metropolis مادر شهر
tendered کشتی مادر
main lines نهر مادر
mother figure مادر- نماد
mother figures مادر- نماد
metropolitan مادر شهری
sponor پد ریا مادر تعمیدی
home سرزمین پدر و مادر
homeland سرزمین پدر و مادر
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> داءیه دلسوز تر از مادر
gran مخفف مادر بزرگ
grans مخفف مادر بزرگ
birthmarks خال مادر زادی
sponsor پدر یا مادر تعمیدی
sponsoring پدر یا مادر تعمیدی
sponsors پدر یا مادر تعمیدی
matriarchies مادر سالاری شه مادری
matricide قاتل مادر مادرکش
materfamilas مادر خانواده کدبانو
jujitsu مادر ورزشهای رزمی
godparents پدر یا مادر تعمیدی
matriarchy مادر سالاری شه مادری
mother in law مادر شوهر نامادری
alcmene نام مادر هرکول
godparent پدر یا مادر تعمیدی
half-caste فرنگی پدروهندی مادر
birthmark خال مادر زادی
arseholes مادر سگها [اصطلاح رکیک]
dipshits مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
motherfuckers مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
assholes مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
twats مادر سگها [اصطلاح رکیک]
dipshits مادر سگها [اصطلاح رکیک]
assholes مادر سگها [اصطلاح رکیک]
motherfuckers مادر سگها [اصطلاح رکیک]
fuckers مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
fuckers مادر سگها [اصطلاح رکیک]
arseholes مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
twats مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
matronymic اسم مشتق ازطرف مادر
A mothers love for her children. عشق مادر نسبت به فرزندانش
grandurncle عمو یا دایی پدر و مادر
mariolatry پرستش مریم مادر عیسی
matrolinous پارهای ازصفات و مشخصات از مادر
pieta نقاشی یامجسمه مریم مادر عیسی
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
Grandmother is a dear old thing . مادر بزرگ خیلی نازومامانی است
electra complex حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
fosterage گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
He is of noble birth. آدم پدر و مادر داری است
Want is the mother of industry. <proverb> خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
parricide قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
grandmothers مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmother مثل مادر بزرگ رفتار کردن
parricides قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
parricidal خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
godmothers نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
periapsis نزدیکترین نقطه مدار به جسم اولیه یا مادر
cesarean زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
godmother نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
arranged marriage ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
hologynic منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
In the nature of things, young people often rebel against their parents. طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
latchkey kid [colloquial] [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
My curfew is at 11. من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
Mother-daughter boteh design طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com