Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (15 milliseconds)
English	Persian
demorphinization	از مرفین گرفتن
Other Matches
morphin	مرفین
morphine	مرفین
morphia	مرفین
morphiomania	خو گرفتگی به مرفین
morphinism	ابتلا به مرفین
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
take	گرفتن
takes	گرفتن
infold	در بر گرفتن
retaking	پس گرفتن
pushing	گرفتن
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
lay to heart	به دل گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
abate	اب گرفتن از
withdrawals	پس گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
resumed	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
get at	گرفتن
fleas	کک گرفتن
flea	کک گرفتن
indwell	جا گرفتن
to hunt out	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
retakes	پس گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
retaken	پس گرفتن
getting	گرفتن
gets	گرفتن
retake	پس گرفتن
get	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
to get at	گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
renovated	از سر گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
accompany	دم گرفتن
to call back	پس گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
capture	گرفتن
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
captures	گرفتن
overtake	گرفتن
capturing	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
false grip	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
hold	گرفتن
acquiring	گرفتن
acquires	گرفتن
acquire	گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
holds	گرفتن
wed	گرفتن
catch	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
puddles	گل گرفتن
puddle	گل گرفتن
to break in	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
To go bad and stink.	بو گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
to draw back	پس گرفتن
obturate	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
break out	در گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
to catch on	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
unsay	پس گرفتن
encumbers	گرفتن
tong	گرفتن
grab	گرفتن
encumbering	گرفتن
recapture	پس گرفتن
detracts	گرفتن
detract	گرفتن
deglutinate	گرفتن
skim	کف گرفتن از
withdraws	پس گرفتن
wive	زن گرفتن
withdraw	پس گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
to take up	گرفتن
lutes	گل گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
reclaims	پس گرفتن
grabs	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
adeem	پس گرفتن
reclaim	پس گرفتن
to shut off	را گرفتن
grabbing	گرفتن
catch on	گرفتن
skim	گرفتن کف
encumbered	گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
grabbed	گرفتن
encumber	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
lute	گل گرفتن
skims	گرفتن کف
to take a wife	زن گرفتن
cork	گرفتن
nails	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
to lay a wager	گرفتن
situate	جا گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
corks	گرفتن
receive	گرفتن
receives	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
accustom	خو گرفتن
disesteem	کم گرفتن
situates	جا گرفتن
devest	گرفتن
situating	جا گرفتن
nailed	گرفتن
resume	از سر گرفتن
nail	گرفتن
celebrate	جشن گرفتن
originated	سرچشمه گرفتن
to take example	سرمشق گرفتن
wrestled	کشتی گرفتن
embracing	دراغوش گرفتن
to take example	عبرت گرفتن
originating	سرچشمه گرفتن
to take a d.	تصمیم گرفتن
to be fulfilled	انجام گرفتن
wrestle	کشتی گرفتن
snares	با تله گرفتن
monopolizes	امتیازانحصاری گرفتن
monopolized	امتیازانحصاری گرفتن
to stand a. off	کناره گرفتن
raclaim	باز گرفتن
to catch hold of	محکم گرفتن
differentiating	دیفرانسیل گرفتن
monopolizing	امتیازانحصاری گرفتن
to catch fire	اتش گرفتن
accomplish	صورت گرفتن
accomplishes	صورت گرفتن
to catch away	گرفتن وبردن
accomplishing	صورت گرفتن
to split the d.	میانه را گرفتن
snare	با تله گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com