Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
endarch
از مرکزبخارج امتداد یافته
Other Matches
nose ribs
تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
structured programming
برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
tensions
امتداد
extensiveness
امتداد
extensions
امتداد
extension
امتداد
tension
امتداد
protraction
امتداد
direction
امتداد
run
امتداد
elongation
امتداد
runs
امتداد
alignment
امتداد
building line
امتداد
in range with
در امتداد
alignments
امتداد
good continuation
امتداد خوب
along line
در امتداد خطوط
fine draw
امتداد دادن
prolonging
امتداد دادن
prolongs
امتداد دادن
eke out
امتداد دادن
cutting stroke
امتداد برش
flush
هم سطح یا در یک امتداد
protractile
امتداد پذیر
extensions
ملحقه امتداد
protend
امتداد یافتن
extensions
امتداد دادن
prolonger
امتداد دهنده
prolong
امتداد دادن
extension
ملحقه امتداد
extension
امتداد دادن
to be prolonged
امتداد یافتن
to eke out
امتداد دادن
flushing
هم سطح یا در یک امتداد
flushes
هم سطح یا در یک امتداد
trails
خط ی در امتداد چیزی
trailing
خط ی در امتداد چیزی
trailed
خط ی در امتداد چیزی
extends
امتداد دادن
extending
امتداد دادن
extend
امتداد دادن
trail
خط ی در امتداد چیزی
prolongs
امتداد یافتن بتاخیرانداختن
prolonging
امتداد یافتن بتاخیرانداختن
prolong
امتداد یافتن بتاخیرانداختن
extend the life of the company
امتداد مدت شرکت
contour bund
بند در امتداد خط تراز
endarchy
امتداد از مرکز به خارج
inextension
عدم امتداد یا توسعه
duplex
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
rate of sideslip
همنه تندی در امتداد محورعرضی
accost
در امتداد چیزی حرکت کردن
duplexes
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
accosted
در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts
در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting
در امتداد چیزی حرکت کردن
fore and aft
امتداد سینه تا پاشنه ناو
elongate
دراز کردن امتداد دادن
abeam
امتداد عمود برمحور طولی
prolongate
طولانی کردن امتداد دادن
elongating
دراز کردن امتداد دادن
elongates
دراز کردن امتداد دادن
to spin out
امتداد دادن مفصلا درست کردن
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
cicycle
ارابه فرودی با دو پایه اصلی در امتداد خط مرکز
go baseline
حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
dogtooth
ناپیوستگی در ناحیه داخلی لبه حمله در امتداد وتر
finding
یافته
findings
یافته
word
کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
notch
بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
bi directional
انتقال داده که در یک وسیله در امتداد یک کانال مشخص انجام میشود
feeds
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
notches
بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
worded
کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
transferred
انتقال یافته
tuned
وفق یافته
wany
کاهش یافته
instinct with force
نیرو یافته
generalized
تعمیم یافته
abroad
گسترش یافته
past
پایان یافته
expanded
بسط یافته
full fledged
تکامل یافته
depauperate
تقلیل یافته
nascent
پیدایش یافته
downfallen
زوال یافته
installed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
inserted
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
deployed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
porrect
بسط یافته
endrgized
انرژی یافته
appointed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
organized
سازمان یافته
applied
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
waney
کاهش یافته
full-fledged
تکامل یافته
linked
پیوند یافته
awakened
اگاهی یافته
nee
تولد یافته
transmissive
انتقال یافته
due out
خاتمه یافته
instinct with life
روح یافته
structured
ساخت یافته
deployed
گسترش یافته
glorified
تجلیل یافته
allocated
اختصاص یافته
mature economy
تکامل یافته
extended
تمدید یافته
done
وقوع یافته
matched
تطبیق یافته
packet
کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
packets
کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
redivivus
تولد تازه یافته
elaborated code
رمز بسط یافته
structured walkthroughs
بررسیهای ساخت یافته
reduced mass
جرم کاهش یافته
systematized delusions
هذیانهای نظام یافته
sort merge program
پردازش تعمیم یافته
structured english
انگلیسی ساخت یافته
structured design
طراحی ساختار یافته
development system
سیستم توسعه یافته
developed contries
ممالک توسعه یافته
extended precision
دقت توسعه یافته
extended memory
حافظه توسعه یافته
reduced form
فرم تقلیل یافته
inning
زمین باز یافته
mature soil
خاک تکامل یافته
linked subroutine
زیربرنامه پیوند یافته
organized market
بازار سازمان یافته
generalized routine
روال تعمیم یافته
organizing
بازار سازمان یافته
twice born
تولدتازه روحانی یافته
contd
مخفف ادامه یافته
generalized coordinates
مختصات تعمیم یافته
formatted display
نمایش شکل یافته
generalized force
نیروی تعمیم یافته
diminished
[قوس تقلیل یافته]
mature economy
اقتصاد رشد یافته
bimanual
بادودست انجام یافته
finds
چیز یافته مکشوف
reborn
تولد تازه یافته
diminished
: تقلیل یافته کاسته
find
چیز یافته مکشوف
allopatric
بتنهایی وقوع یافته
organises
بازار سازمان یافته
organize
بازار سازمان یافته
organizes
بازار سازمان یافته
organising
بازار سازمان یافته
centralized design
طراحی تمرکز یافته
cam ground piston
پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
desktop
میله وضعیت که معمولاگ در امتداد دکمهای از صفحه ویندوز نشان داده میشود
fishplate
صفحه پولادینی که دو خط اهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرارمیدهد
regenerating
زندگی تازه و روحانی یافته
human oriented language
زبان ارایش یافته بشری
reborn
تغییر حالت روحانی یافته
regenerates
زندگی تازه و روحانی یافته
generalized reinforcer
تقویت کننده تعمیم یافته
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
generalized inhibitory potential
پتانسیل بازداشتی تعمیم یافته
fully formed character
کاراکتر تمام شکل یافته
That is despised which is cheaply obtained.
<proverb>
ارزان یافته خوار است .
well ordered
بنحو اکمل انجام یافته
structured programming
برنامه نویسی ساخت یافته
regenerated
زندگی تازه و روحانی یافته
ranker
افسر ترفیع یافته افسرصفی
ramus
قسمت بر امده واطاله یافته
structures coding
برنامه نویسی ساخت یافته
salvage
اموال نجات یافته از خطر
salvaged
اموال نجات یافته از خطر
salvages
اموال نجات یافته از خطر
salvaging
اموال نجات یافته از خطر
less developed countries
کشورهای کمتر توسعه یافته
generalized function
تابع تعمیم یافته
[ریاضی]
the developed world
جهان توسعه یافته
[پیشرفته]
completed
خاتمه یافته یا کامل شده
complete
خاتمه یافته یا کامل شده
completing
خاتمه یافته یا کامل شده
completes
خاتمه یافته یا کامل شده
extendeo core
حافظه چنبرهای توسعه یافته
crumblings
فاسد شده زوال یافته
content addressed
نشامی یافته از روی محتوی
regenerate
زندگی تازه و روحانی یافته
Distribution
تابع تعمیم یافته
[ریاضی]
extended character set
مجمگعه کاراکترهای توسعه یافته
tabulation
نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
regression rate
سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
dual
استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
blasetocyst
جنین تکامل یافته حیوانات پستاندار
deployed
مستقر گسترش یافته در روی زمین
new born
زاییده شده تازه تولد یافته
substantiative
بادلیل اثبات شده تجسم یافته
developed market economy countries
کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
abended
خاتمه یافته بطور غیر عادی
generations
توسعه یافته که هنوز هم استفاده می شوند
structured flowchart
نمودار گردش کار ساخت یافته
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
airborne
بوسیله هوا نقل وانتقال یافته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com