English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (11 milliseconds)
English Persian
to make mincemeat of از میان بردن
Search result with all words
shunt از میان بردن کنارگذاشتن
shunted از میان بردن کنارگذاشتن
shunts از میان بردن کنارگذاشتن
demoralised از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
to burn up سوزاندن و از میان بردن
to make odds even نا برابری ها را از میان بردن
uncreate نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
Other Matches
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient در میان اینده واقع در میان
futtock میان چوب میان تیر
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
to push out پیش بردن جلو بردن
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
mesocarp میان بر
waists میان
waist میان
middle part میان
mean line خط میان
midrib رگ میان
mean water میان اب
centred میان
centre میان
centers میان
thru از میان
stagger یک در میان
staggering یک در میان
middles میان
in the midden of در میان
in our midst در میان ما
half back میان
amid در میان
mongst میان
middle میان
omphalos میان
middling میان
staggers یک در میان
centered میان
center میان
waistline میان
through از میان
among میان
into در میان
waistlines میان
amongst در میان
intershoot در میان
per از میان
shortcut میان بر
overthwart از میان
crosscut میان بر
cross country میان بر
diameters میان بر
between میان
diameter میان بر
mesosphere میان- سپهر
diaphragm میان پرده
mesoderm میان پوست
mesosphere میان کره
to cut off a corner میان برکردن
midships در میان کشتی
mesothorax میان سیه
to gird up one's loins میان بستن
mezzo soprano میان صدا
middle finger انگشت میان
diaphragms میان پرده
merlon میان دو تیرکش
osculant در میان چندچیز
mesencephalon میان مغز
via میان راه
mezzo-sopranos میان صدا
midbrain میان مغز
midcourse میان راه
shortcut میان برکردن
middle aged میان سال
middle age میان سال
of middle a میان سال
middle-aged میان سال
shortcut راه میان بر
midsection میان بخش
meant میان مشترک
short circuiting میان بر زدن
short cut راه میان بر
slim jim لاغر میان
midrib رگ میان برگ
midrange میان دامنه
the means and the extremes دو میان و دو کرانه
staggered riveting پرچکاری یک در میان
middle sized میان اندازه
middle weight میان وزن
middlemost میان ترین
midmost میان ترین
middleware میان افزار
middleweight میان وزن
navels میان وسط
navel میان وسط
short cuts راه میان بر
midweek میان هفته
meddled میان وسط
meddle میان وسط
centration میان گرایی
cutoff راه میان بر
cut across میان بر کردن
cut of a corner میان بر کردن
decussate یکی در میان
intervenes در میان امدن
intervened در میان امدن
intervene در میان امدن
interjects در میان اوردن
interjecting در میان اوردن
interjected در میان اوردن
interject در میان اوردن
diaphrgam میان پرده
double space یک سطر در میان
meddles میان وسط
blow in حمله از میان خط
an a days یک روز در میان
interpolation میان یابی
interpolations میان یابی
interindividual میان فردی
interpersonal میان فردی
enclosure میان بار
enclosures میان بار
interdisciplinary میان رشتهای
cross cultural میان فرهنگی
cross-cultural میان فرهنگی
interposing پا به میان گذاردن
interposes پا به میان گذاردن
interposed پا به میان گذاردن
interpose پا به میان گذاردن
ambiequal میان حال
ambiversion میان گرایی
ambivert میان گرا
entracte میان پرده
floret of the disk گلچه میان
interlay در میان گذاردن
interlocate در میان گذاردن
interlucent میان تاب
intermontane میان کوه
intermural میان دیواری
internode میان گره
interposition پا میان گذاری
intersegmental میان قطعهای
insuperable از میان برنداشتنی
intertrial میان کوششی
intervascular واقع در میان رگ ها
spotty چنددر میان
bummer چرخ میان
waists میان تنه
waist میان تنه
mediastinum میان پرده
interjectory در میان انداخته
interjectory در میان اورده
interjacency وقوع در میان
half back میان بازی کن
halfback میان بازیکن
halt back میان بازی کن
heart wood میان چوب
heartwood میان چوب
abrogates از میان برده
abrogate از میان برده
inter nos در میان خودمان
inter se میان خودشان
inter vivos در میان زنده ها
intercellular میان یاختهای
intercurreace در میان امدن
intercurrent در میان اینده
interfluves میان دو رود
intergroup میان گروهی
interjacency میان بودن
medius انگشت میان
hollow <adj.> میان تهی
With a slender waist. میان با ریک
duramen میان درخت
hollows میان تهی
hollow میان تهی
triple space دو سطر در میان
parenthetical میان دو کمانک
high-pitched میان فراز
extra-mural میان دانشگاهی
medium term میان مدت
mezzo-soprano میان صدا
among each other <adv.> میان خودشان
interdental space فاصله میان دو دندان
interleave در میان چیزی جادادن
interjacent میانی در میان افتاده
interdigital واقع در میان انگشتان
interfacial واقع در میان دورو
open hawse زاویه میان دو لنگر
interdigitate واقع در میان انگشتان
inter alia میان چیزهای دیگر
inter alia میان اشخاص دیگر
interjacent در میان واقع شونده
interdental واقع در میان دو دندان
intercolumnar واقع در میان دو ستون
intercolonial معمول در میان مستعمرات
interamnian واقع در میان دو رودخانه
interaxal واقع در میان دو کوه
mid channel buoy بویه میان گذرگاه
interaxial واقع در میان دو کوه
interbedded خوابیده در میان چینه ها
trough of the sea فضای میان دو موج
interblock gap فاصله میان بلوکی
interblock gap شکاف میان بلاکی
intercellular واقع در میان یاخته ها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com