Dictiornary-Farsi | از هزینه کاستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
to currail expensee	از هزینه کاستن


Other Matches

decelerates	از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate	از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated	از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating	از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
cost center	قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage	هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
lowered	کاستن از
lightened	کاستن
decreased	کاستن
decrease	کاستن
lowering	کاستن از
pull down	کاستن
lightening	کاستن
lightens	کاستن
decreases	کاستن
abate	کاستن
draw off	کاستن
lower	کاستن از
pares	کاستن
pared	کاستن
pare	کاستن
disquantity	کاستن
detract	کاستن
detracted	کاستن
detracting	کاستن
detracts	کاستن
abating	کاستن
abates	کاستن
abated	کاستن
lessens	کاستن
rebate	کاستن
rebates	کاستن
reducing	کاستن
reduces	کاستن
reduce	کاستن
subrtraction	کاستن
to cut down	کاستن از
extenuatextent	کاستن
subtract	کاستن
subtracted	کاستن
lighten	کاستن
subtracting	کاستن
to fine down	کاستن
to tone down	کاستن
discount	کاستن
lessen	کاستن
discounted	کاستن
discounting	کاستن
lessened	کاستن
discounts	کاستن
lowers	کاستن از
lessening	کاستن
subtracts	کاستن
disvalue	ازارزش کاستن
decrement	کاستن پلهای
abirritate	ازحساسیت کاستن
cheapens	ازقیمت کاستن
diminishable	قابل کاستن
cheapen	ازقیمت کاستن
softens	خوابانیدن کاستن
cheapening	ازقیمت کاستن
decompress	ازفشارهوا کاستن
cheapened	ازقیمت کاستن
soften	خوابانیدن کاستن
softened	خوابانیدن کاستن
cost contract	قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale	کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
unweight	کاستن فشار اسکی
extenuate	تخفیف دادن کاستن از
shortened	مختصر کردن کاستن
qualify	ازبدی چیزی کاستن
allays	از شدت چیزی کاستن
shortens	مختصر کردن کاستن
allay	از شدت چیزی کاستن
shorten	مختصر کردن کاستن
qualifies	ازبدی چیزی کاستن
allayed	از شدت چیزی کاستن
decline	تنزل کردن کاستن
declining	تنزل کردن کاستن
pull up	کاستن سرعت اسب
allaying	از شدت چیزی کاستن
live load reduction	کاستن از بار زنده
damping	کاستن ازنوسانات دستگاه
back off	کاستن سرعت در سر پیچ
declined	تنزل کردن کاستن
disaffect	از علاقه و محبت کاستن
declines	تنزل کردن کاستن
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
compensator	وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
decrement	میزان کاهش کاستن پلهای
slowdowns	کاستن سرعت یا میزان چیزی
to take something off and pric	اندکی از بهای چیزی کاستن
slowdown	کاستن سرعت یا میزان چیزی
defusing	خنثی کردن از وخامت کاستن
defuses	خنثی کردن از وخامت کاستن
devaluing	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
dispraise	از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
devalues	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defuse	خنثی کردن از وخامت کاستن
defused	خنثی کردن از وخامت کاستن
devaluate	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalue	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalued	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
marginal cost pricing	قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
derogate	کاستن عمل موهن انجام دادن
shut off	کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
kill spring	فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
drafting	راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
i am afriad	برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
webbing	نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
stall	برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stalling	برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
carburator restricter plate	صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
pull the pace	جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
in off	به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
heavy and light system	روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
shave down	کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
suck wheels	رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
dimple	هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimples	هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
wheel sucker	دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
pinch	محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches	محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
spoiler	صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
out goings	هزینه
battels	هزینه
light expense	هزینه کم
at someone expense	به هزینه
benefit cost analysis	هزینه
cost	هزینه
overall cost	هزینه کل
outgoing	هزینه
at the expence of	به هزینه
outgo	هزینه
mise	هزینه
disbursement	هزینه
outgoings	هزینه
charges	هزینه
outlay	هزینه
outlays	هزینه
charge	هزینه
toll	هزینه
tolling	هزینه
tolls	هزینه
voucher	هزینه
vouchers	هزینه
tabs	هزینه
tab	هزینه
goings-on	هزینه ها
expense	هزینه
expenditures	هزینه ها
levy	هزینه
cost benefit ratio	هزینه
levies	هزینه
eight bit system	کم هزینه
levied	هزینه
overhead expenses	به هزینه
cost expenditure	هزینه
expenditure	هزینه
levying	هزینه
total cost	هزینه کل
cost curve	منحنی هزینه
household expenditure	هزینه خانوار
initial expenses	هزینه ابتدائی
historical costs	هزینه واقعی
initial expenses	هزینه نخستین
cost of construction	هزینه ساختمان
income and expenditure	درامد و هزینه
explicit cost	هزینه اشکار
cost indexes	شاخص هزینه
initial cost	هزینه اولیه
cost function	تابع هزینه
indirect materials	هزینه موادغیرمستقیم
indirect cost	هزینه غیرمستقیم
incremental cost	هزینه نهایی
cost estimate	براورد هزینه
incremental cost	هزینه اضافی
cost center	تمرکز هزینه
incremental cost	هزینه نهائی
historical costs	هزینه اولیه
flow of expenditure	جریان هزینه
cost of distribution	هزینه توزیع
first cost	هزینه اولیه
defrayal	تحمل هزینه
differential cost	هزینه نهایی
direct cost	هزینه مستقیم
dockage	هزینه اسکله
family expenditure	هزینه خانوار
family expenditure	هزینه خانواده
extra cost	هزینه اضافی
economic cost	هزینه اقتصادی
energy expenditure	هزینه انرژی
external cost	هزینه خارجی
estimated cost	هزینه براوردی
expenditure approach	روش هزینه
decreasing cost	هزینه نزولی
debit note	سند هزینه
current expenditure	هزینه جاری
cost of production	هزینه تولید