Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (25 milliseconds)
English
Persian
choke
از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
choked
از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
chokes
از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
Other Matches
muzzle end
دهانه لوله توپ یا تفنگ
muzzle compensator
دافع دهانه لوله توپ یا تفنگ
point bland
نزدیک به دهانه لوله
breech end
انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
squirrel refle
تفنگ دهانه باریک
flashes
نور برق دهانه توپ یا تفنگ
flashed
نور برق دهانه توپ یا تفنگ
flash
نور برق دهانه توپ یا تفنگ
ckoke up
از کف دادن خونسردی
muzzling
دهانه لوله
tuyere
دهانه لوله
beaks
دهانه لوله
point bland
از دهانه لوله
muzzles
دهانه لوله
muzzled
دهانه لوله
muzzle
دهانه لوله
beak
دهانه لوله
tompion
دهانه بند لوله توپ دهانه بند
boil
[خونسردی خود را از دست دادن]
muzzle
دهانه لوله اسلحه
muzzled
دهانه لوله اسلحه
muzzles
دهانه لوله اسلحه
muzzling
دهانه لوله اسلحه
gun barrel
لوله تفنگ
to lose one's temper
متین بودن خونسردی نشان دادن
gun wave
موج دهانه لوله توپ
cutting nozzle
دهانه لوله برش
[ابزار]
gun wave
موج ضربت دهانه لوله
squirrel rifle
تفنگ لوله کوتاه
barrel
چلیک لوله تفنگ
barrels
چلیک لوله تفنگ
groove
شیارداخلی لوله تفنگ
over and under
تفنگ دو لوله دو خزانه
screw barrel
لوله خاندار تفنگ
grooves
شیارداخلی لوله تفنگ
carabine
تفنگ لوله کوتاه
squirrel gun
تفنگ لوله کوتاه
muzzle wave
موج ضربتی دهانه لوله توپ
barrel offtake regulator
دهانه ابگیر با لوله دریچه دار
muzzle bell
دافع دهانه شیپوری لوله توپ
origins
نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
origin
نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
rifling
خان درون لوله تفنگ
carbines
تفنگ لوله کوتاه سبک
carbine
تفنگ لوله کوتاه سبک
lay
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
smoothbore
تفنگ با سطح داخلی صاف لوله
lays
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
elvate
بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
thermionic tube
لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
point of fall
نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
I am most compliant .
گردنم از مو باریکتر ( نازکتر ) است
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
intubate
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
muzzle energy
انرژی جنبشی پرتابه درلحظه خروج از دهانه که نسبت به دهانه اندازه گیری میشود
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
phases
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
headmen
پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headman
پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
lowers
پایین دادن لوله
lowering
پایین دادن لوله
lowered
پایین دادن لوله
elvate
بالا دادن لوله
lower
پایین دادن لوله
fowling piece
تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
v ring
تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
transferring
تغییر سمت دادن لوله
transfers
تغییر سمت دادن لوله
traversing
حرکت دادن لوله در سمت
traverses
حرکت دادن لوله در سمت
traversed
حرکت دادن لوله در سمت
traverse
حرکت دادن لوله در سمت
transfer
تغییر سمت دادن لوله
baying
دهانه خلیج دهانه گشاد
bay
دهانه خلیج دهانه گشاد
bayed
دهانه خلیج دهانه گشاد
bays
دهانه خلیج دهانه گشاد
indifference
خونسردی
coolness
خونسردی
composure
خونسردی
phlegm
خونسردی
self-possession
خونسردی
poikilothermism
خونسردی جانور
ice
خونسردی و بی اعتنایی
meekness
خونسردی ونرمی
fowling piece
تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
rifle salute
احترام با تفنگ سلام با تفنگ
rifle shot
تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
unconcern
عدم علاقه خونسردی
indifferently
از روی خونسردی یا بی علاقگی
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
hosed
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosing
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hose
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hoses
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
muzzle burst
ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
cannon
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannons
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
jack ring
حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
flash defilade
پنهان کردن برق دهانه توپ استتار برق دهانه توپ
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
rigatoni
رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
vas deferens
لوله خروجی بیضه لوله منی
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
to pipeline
با خط لوله لوله کشی کردن
sockets
بست لوله دوراهی لوله
oviduct
لوله رحمی لوله فالوپ
spigot
لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
water pipe
لوله مخصوص لوله کشی اب
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
piecemeal
تدریجی
slowed
تدریجی
slow
تدریجی
gradatory
تدریجی
slows
تدریجی
step by step
تدریجی
step-by-step
تدریجی
gradational
تدریجی
step wise
تدریجی
slower
تدریجی
gradual
تدریجی
slowing
تدریجی
progressive
تدریجی
imperceptible
تدریجی
slowest
تدریجی
flash tube
لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
quantizer
تدریجی کننده
quantize
تدریجی کردن
partial shipment
حمل تدریجی
glaucoma
کوری تدریجی
delelopment
تکامل تدریجی
fail soft
تخریب تدریجی
fail soft
با خرابی تدریجی
instillation
ریزش تدریجی
insti
تلقین تدریجی
insti
ریزش تدریجی
progressive burning
سوزش تدریجی
evolution
تکامل تدریجی
graduality
تدریجی بودن
gradualness
تدریجی بودن
evanescence
زوال تدریجی
progressive assambly
نصب تدریجی
erosion
تحلیل تدریجی
progress payments
پرداخت تدریجی
living death
مرگ تدریجی
fail softly
با خرابی تدریجی
progressive relaxation
ارمیدگی تدریجی
corrosion
فساد تدریجی
scale down
کاهش تدریجی
piecemeal
بتدریج تدریجی
piecemeal
بطور تدریجی
gradations
انتقال تدریجی
gradation
انتقال تدریجی
progressive paralysis
فلج تدریجی
step by step excitation
تحریک تدریجی
back to battery
برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
intergradation
محو سازی تدریجی
instilment
ریزش و تلقین تدریجی
graduating
تغییر تدریجی کردن
gas degeneration
فساد تدریجی گازی
graduates
تغییر تدریجی کردن
graduate
تغییر تدریجی کردن
insinuation
نفوذ دخول تدریجی
gradual
شیب تدریجی واهسته
progressional
دارای پیشرفت تدریجی
evanescence
فقدان تدریجی ناپایداری
processes
پیشرفت تدریجی ومداوم
evolution
تحول تکامل تدریجی
process
پیشرفت تدریجی ومداوم
progressive burning
سوختن تدریجی خرج
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
abklingen
محو شدن تدریجی احساس
progressive cookery
پخت تدریجی غذای یکان
lysis
سقوط وزوال تدریجی مرض
evolutionism
اصول ترقی و تکامل تدریجی
frequency drift
تغییر تدریجی فرکانس یک فرستنده یا اسلاتور
atmospheric corrosion
فساد تدریجی در اثر مجاورت با هوا
striptease
رقص همراه با برهنگی تدریجی رقاصه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com