Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English
Persian
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
Other Matches
tweaking
تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
tweaks
تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
tweak
تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
tweaked
تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
adjustment
آلت تعدیل اسباب تنظیم
adjustments
الت تعدیل اسباب تنظیم
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
tuning pipe
نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
scooped
اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scoops
اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scoop
اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scooping
اسباب مخصوص دراوردن چیزی
pulverizator
اسباب جهت ساییدن یا گردکردن چیزی
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
preset
تنظیم چیزی در ابتدا
timing
تنظیم سرعت چیزی
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
wind rose
نمودار وضع هوا ومیزان وزش بادها وجهت انها
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
disfurnish
بی اسباب کردن
moved
اسباب کشی کردن
moves
اسباب کشی کردن
move
اسباب کشی کردن
to shift to the new building
اسباب کشی کردن
to form a plot
اسباب چینی کردن
move house
اسباب کشی کردن
conspiratress
اسباب چینی کردن
move
اسباب کشی کردن تکان
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
moved
اسباب کشی کردن تکان
moves
اسباب کشی کردن تکان
To collect (pack)the household goods.
اسباب خانه را جمع کردن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to move in
بخانه تازه اسباب کشی کردن
move in
به خانه تازه اسباب کشی کردن
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
tackled
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
pedrail
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to draw out
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
lay down
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
spots
تنظیم تیر کردن
pre-set
از پیش تنظیم کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
spot
تنظیم تیر کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
tune up
موتور را تنظیم کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
ranging
تنظیم تیر کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
adjustments
تنظیم و میزان کردن
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
replenished
تنظیم کردن روغن سلاحها
zero
روی صفر تنظیم کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
sight in
تنظیم کردن دید در تفنگ
zeroes
روی صفر تنظیم کردن
replenish
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusting
میزان کردن تنظیم کنید
adjusts
میزان کردن تنظیم کنید
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
zeros
روی صفر تنظیم کردن
order
سفارش دادن تنظیم کردن
replenishes
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishing
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
garotte
اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
garrote
اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
timing
تنظیم زمان عمل کردن موتور
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pressurize
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
pressurizing
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurizes
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
zeros
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
wake up
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
zero
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com