English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
jockey اسب سوار حرفهای
jockeys اسب سوار حرفهای
Other Matches
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man سوار در سوار نظام
lifetimes حرفهای
pro- حرفهای
lifetime حرفهای
occupational حرفهای
professionals حرفهای
professional حرفهای
pro حرفهای
pillow talk حرفهای خصوصی
professionalism ورزش حرفهای
training school اموزشگاه حرفهای
vocational school اموزشگاه حرفهای
technological حرفهای صنعتی
technologically حرفهای صنعتی
hit man آدم کش حرفهای
semipro نیمه حرفهای
vocational education اموزش حرفهای
hit men آدم کش حرفهای
hoofer رقاص حرفهای
gladiator بوکسور حرفهای
gladiators بوکسور حرفهای
trade school مدرسه حرفهای
bailsman ضامن حرفهای
big words حرفهای گنده
professional code ضوابط حرفهای
professional misconduct اشتباه حرفهای
professional status پایگاه حرفهای
extra professional خارج حرفهای
vocations پیشهای حرفهای
trade schools مدرسه حرفهای
malpractices کژکاری حرفهای
jargon زبان حرفهای
sweet nothings حرفهای عاشقانه
prizefighter بوکسور حرفهای
occupation disease امراض حرفهای
vocation پیشهای حرفهای
malpractice کژکاری حرفهای
division اتحادیه باشگاههای حرفهای
laymen شخص غیر حرفهای
lay غیر حرفهای عامی
all pro تیم ستارههای حرفهای
divisions اتحادیه باشگاههای حرفهای
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
old wives' tales حرفهای خاله زنکی
old wives' tale حرفهای خاله زنکی
miliaman سرباز حرفهای یاپیمانی
jar ram molding machine دستگاه قالبریزی حرفهای
professional workstation ایستگاه کار حرفهای
A lot of trite ( trivialities ) . حرفهای صد تا یک غاز ( بی ارزش )
lays غیر حرفهای عامی
association for women in computing سازمان حرفهای وغیرانتفاعی
layman شخص غیر حرفهای
industrial school اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
to i. from somebodies words از حرفهای کسی استنباط کردن
taxi squad گروه بازیگران قراردادی درباشگاه حرفهای
peizefight مسابقه حرفهای بوکس باجایزه نقدی
pro am مسابقه گلف بازیگران حرفهای و اماتور
That is unmitigated nonsense. این از آن حرفهای بی معنی وچرند است
ranker افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
vanishing بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanishes بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
tour مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
vanished بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanish بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
toured مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
touring مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
dilettantism اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
tours مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
first class cricket مسابقه کریکت بین تیمهای حرفهای و اماتور ایالات ودانشگاههای انگلستان
association for computing machinery بزرگترین جامعه جهانی اموزشی و علمی جهت توسعه مهارتهای فنی وصلاحیتهای حرفهای متخصصان کامپیوتر
practitioner وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioners وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
outside ofa horse سوار
pieces سوار
piece سوار
horsewomen سوار
horsewoman سوار
horseback سوار
in the saddle سوار
trooper سوار
boarded سوار
board سوار
troopers سوار
on shipboard سوار کشتی
on stilts سوار چوب پا
riders سوار کار
chevalier سوار دلاور
cavalry سوار زرهی
boot and saddle سوار شوید
equitant سوار بر اسب
surfer موج سوار
board surfer موج سوار
biker موتورسیکلت سوار
biker دوچرخه سوار
bicyclist دوچرخه سوار
acheval سوار بر اسب
armored cavalry سوار زرهی
on board a ship سوار کشتی
equestrienne زن اسب سوار
rider سوار کار
get in سوار شدن
cavalier اسب سوار
cavalier سرباز سوار
Mts سوار شدن
Mt سوار شدن
rigs سوار کردن
rigged سوار کردن
rig سوار کردن
modulation سوار سازی
get on سوار شدن
enchase سوار کردن
horse breaker چابک سوار
horse man اسب سوار
skim boarder موج سوار
fabricating سوار کردن
fabricates سوار کردن
horsewoman سوار اسب
assembled سوار کردن
assembles سوار کردن
boaters زورق سوار
washine موج سوار زن
vedette قراول سوار
tobogganist سورتمه سوار
tobogganer سورتمه سوار
jockey چابک سوار
assemble سوار کردن
horsewomen سوار اسب
modulate سوار کردن
modulates سوار کردن
modulating سوار کردن
mount سوار شدن بر
mount سوار کردن
mounts سوار شدن بر
mounts سوار کردن
horseback سوار براسب
canter سوار اسب
cantered سوار اسب
cantering سوار اسب
canters سوار اسب
up سوار براسب سر پا
upped سوار براسب سر پا
upping سوار براسب سر پا
jockeys چابک سوار
horsemen اسب سوار
motorist ماشین سوار
fabricate سوار کردن
motorists ماشین سوار
rides سوار شدن
take up سوار کردن
horseman سوار کار
horseman اسب سوار
mounted سوار شده
ride سوار شدن
equestrian اسب سوار
cyclists دوچرخه سوار
fabricated سوار کردن
equestrian چابک سوار
reinsman اسب سوار
cyclist دوچرخه سوار
afcet la Pour AssociationFrancaise etTechnique CybernetiqueEconomiqe سازمان حرفهای فرانسوی که هدف ان گرد هم اوردن دانشمندان فرانسوی در زمینههای مختلف کامپیوتری است
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mountie پلیس سوار کانادا
cavalry unit یکان سوار نظام
to hitch مجانی سوار شدن
to go backpacking مجانی سوار شدن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
take on مسافر سوار کردن
heavy piece سوار سنگین شطرنج
pick up سوار کردن مسافر
cuirassier سوار زره پوش
to hitchhike مجانی سوار شدن
reinsman سوار کار ماهر
To board a plane. سوار هواپیما شدن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
to ride on a horse براسبی سوار شدن
wheelsman دوچرخه سوار شراعبان
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
unmounted سوار نشده پیاده
uhlan سوار نیزه دار
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
to take ship در کشتی سوار کردن
flatlander موج سوار کم استعداد
ridable رام و سوار شدنی
horseback archer کمانگیر سوار بر اسب
To get on board. سوار کشتی شدن
light piece سوار سبک شطرنج
jockey club باشگاه سوار کاران
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
coachload افراد سوار بر درشکه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com