Dictiornary-Farsi | اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
bobtail	اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل


Other Matches

anything	هرچیز
anyone	هرچیز
apiece	هرچیز هریک
pad	هرچیز نرم
pads	هرچیز نرم
platter	هرچیز پهن
minims	هرچیز کوچک
pair	هرچیز دو جزئی
platters	هرچیز پهن
minim	هرچیز کوچک
flip side	پشت هرچیز
mixed bag	هرچیز قاتی پاتی
flip side	بخش ثانوی هرچیز
(live off the) fat of the land <idiom>	بهترین از هرچیز را داشتند
shelf	هرچیز تاقچه مانند
three decker	هرچیز سه طبقهای یا سه لایهای
rib	هرچیز شبیه دنده
signalled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signal	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
board	تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
signaled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
potting	هرچیز برجسته ودیگ مانند
pots	هرچیز برجسته ودیگ مانند
pot	هرچیز برجسته ودیگ مانند
rubbishing	مهمل
waggish	مهمل
trashed	مهمل
trashy	مهمل
trash	مهمل
trashing	مهمل
trashier	مهمل
waggishly	مهمل
trashiest	مهمل
trashes	مهمل
do nothing	مهمل
havers	مهمل
blatherer	مهمل گو
nerts	مهمل
flapdoodle	مهمل
twaddler	مهمل گو
nonsense	مهمل
fiddle faddle	مهمل
bosh	مهمل
everything is good in its season <proverb>	گویند که هرچیز به هنگام خوش است
charger	دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
pickup	هرچیز انتخاب شده اشنایی تصادفی
chargers	دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
behemoth	کرگدن هرچیز عظیم الجثه و نیرومند
gamester	هرزه و مهمل
ridiculously	بطور مهمل
scowler	ادم مهمل
paradoxical	مهمل نما
piffle	مهمل گویی
otiose	مهمل بی نفع
goofier	لوس و مهمل
idiolalia	مهمل گویی
preposterously	بطور مهمل
to talk nonsense	مهمل گفتن
trumpery	سخن مهمل
paradox	مهمل نما
goofiest	لوس و مهمل
putter	مهمل گشتن
paradoxes	مهمل نما
puttered	مهمل گشتن
goofy	لوس و مهمل
dud	ادم مهمل
preposterous	مهمل مضحک
rubbishy	مهمل چرند
puttering	مهمل گشتن
putters	مهمل گشتن
hocus pocus	چیزبی معنی مهمل
to talk rubbish	چرندیا مهمل گفتن
absurdities test	ازمون مهمل یابی
paradoxical	در فاهر مهمل و درواقع درست
it is purely absurd	صرف پوچ یا مهمل است
paradoxically	چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
ballast	هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
gooseneck	هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
violators	ناقص
inconsummate	ناقص
incomplete flower	گل ناقص
faulty	ناقص
violator	ناقص
rudimentary	ناقص
incorrect	ناقص
imperfect	ناقص
half-baked	ناقص
imcomplete	ناقص
meagre	ناقص
imperfective	ناقص
in defect	ناقص
mutilated	ناقص
manque	ناقص
skimpy	ناقص
rudimental	ناقص
mutilate	ناقص
defective	ناقص
malformed	ناقص
incomplete	ناقص
stickit	ناقص
inadequate	ناقص
deficient	ناقص
mutilates	ناقص
shorter	ناقص
mutilating	ناقص
shortest	ناقص
short	ناقص
unperfect	ناقص
roughcast	ناقص
incomplete induction	استقراء ناقص
imcomplete ditch	گود ناقص
hemiplegia	فلج ناقص
paraparesis	فلج ناقص پا
half truth	حقیقت ناقص
to put in rime	قافیه ناقص
moon calf	خلقت ناقص
half baked	ناپخته ناقص
miscreation	خلقت ناقص
nubbin	میوه ناقص
frustum	مخروط ناقص
imperfect competition	رقابت ناقص
paresis	فلج ناقص
missed approach	فرود ناقص
wanting in reason	ازعقل ناقص
incapacious	بی گنجایش ناقص
incomplete breakdown	شکست ناقص
tracheid	اوند ناقص
in my poor opinion	بعقل ناقص من
in my poor opinion	بعقیده ناقص من
truncated distribution	توزیع ناقص
mutilator	ناقص کننده
mooncalf	ناقص الخلقه
truncation	ناقص سازی
imperfect market	بازار ناقص
flawed	معیوب ناقص
frustum	هرم ناقص
ills	بطور ناقص
annular eclipse	خسوف ناقص
misshapen	ناقص الخلقه
deformed	ناقص شده
paralysis	سکته ناقص
lacks	ناقص بودن
lacked	ناقص بودن
lack	ناقص بودن
ill-	بطور ناقص
apoplexy	سکتهء ناقص
defectively	بطور ناقص
deficiently	بطور ناقص
imperfectly	بطور ناقص
ill	بطور ناقص
blastie	ناقص الخلقه
erectio deficiens	نعوظ ناقص
faulty switching	سوئیچینگ ناقص
faulty design	طرح ناقص
half	بطور ناقص
half	شریک ناقص
framentary	شکسته ناقص
misfiring	احتراق ناقص
demonish	ناقص کردن
pike	نوک نیزه هرچیز نوک تیز
mutilates	ناقص یا فلج کردن
fragmentarily	بطور شکسته یا ناقص
parachromopsia	رنگ کوری ناقص
parachromatopsia	رنگ کوری ناقص
overshoots	فرود ناقص هواپیما
overshooting	فرود ناقص هواپیما
mutilating	ناقص یا فلج کردن
unemployment equilibrium	تعادل در اشتغال ناقص
stepped thread	کولاس پیچی ناقص
oaf	بچه ناقص الخلقه
stepped thread	پیچ ناقص کولاس
mutilate	ناقص یا فلج کردن
oafs	بچه ناقص الخلقه
garble	تحریف یا ناقص کردن
rough cast	اجمالادرست شده ناقص
partial color blindness	رنگ کوری ناقص
to do by halves	ناقص انجام دادن
overshoot	فرود ناقص هواپیما
sketchy	از روی عجله ناقص
market imperfection	ناقص بودن بازار
incomplete pictures test	ازمون تصویرهای ناقص
evils of imperfect competition	مضار رقابت ناقص
heterometabolous	دارای دگردیسی ناقص
heterometabolic	دارای دگردیسی ناقص
low order	انفجار کند یا ناقص
meagrely	بطور لاغر یا ناقص
sketchily	از روی عجله ناقص
sketchiest	از روی عجله ناقص
fragmental	ریز شده ناقص
fragmentary	ریز شده ناقص
miscreate	ناقص الخلقه ساختن
sketchier	از روی عجله ناقص
it is purely absurd	کاملا بی معنی یا پوچ است مهمل صرف است
We don't do half-ass job [American E] [derogatory]	کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves.	کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures.	کاری را ناقص انجام ندادن
to break aset	خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
We don't do things halfway.	کاری را ناقص انجام ندادن
verticillium	قارچ ناقص افت گیاهی
truncated	شاخه زدن ناقص کردن