English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (5 milliseconds)
English Persian
standing start استارت ایستاده
Other Matches
vertical retort tar قطران کورههای ایستاده قطران قرعهای ایستاده
starter استارت
sprint start استارت نشسته
ignition battery باتری استارت
magnetic pinion shift استارت مغناطیسی
manual pinion shift استارت دستی
starting battery باتری استارت
start button تکمه استارت
starting block تخته استارت
starting chamber محفظه استارت
starting current امپر استارت
starting motor موتور استارت
starting pressure فشار استارت
crouch start استارت نشسته
false start استارت کاذب
bendix دنده استارت
auto starter استارت خودکار
false starts استارت کاذب
My car won't start. اتومبیلم استارت نمیزند.
standing ایستاده
static ایستاده
air start استارت زدن موتور در حال پرواز هواپیما
semierect نیمه ایستاده
standing wave موج ایستاده
standee شخص ایستاده
stationary state حالت ایستاده
stationary wave موج ایستاده
upright spin چرخش ایستاده
stationary لایتغیر ایستاده
stalled tank تانک ایستاده
he is on his legs بر پا ایستاده است
offhand تیراندازی ایستاده
on stilts بالا ایستاده بل
stand-up روی پا ایستادن ایستاده
statically در حال ایستاده یا ساکن
erectly بطور ایستاده یا عمودی
perpendicular ستون وار ایستاده
stand up روی پا ایستادن ایستاده
to set گذاشتن [در حالت ایستاده]
standup goalie دروازه بانی ایستاده
quasi stationary state شبه حالت ایستاده
starters وسیلهای برای گرداندن محرک اصلی در طول مدت استارت
starter وسیلهای برای گرداندن محرک اصلی در طول مدت استارت
to set جای دادن [در حالت ایستاده]
I was standing at the street corner . درگوشه خیابان ایستاده بودم
corner-post [پایه ایستاده در سنگ نبش]
kick turn دور زدن در حالت ایستاده
step through method تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
power form تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
offhand position حالت ایستاده در تیر اندازی
pointsman عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
cartridge starter سیستم استارت موتور اصلی که توسط کارتریج قابل شارژی کار میکند
ashlering [مجموعه ای از سنگ های ساختمانی کوتاه و ایستاده]
witness stand محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
the taxis are on their rank اتومبیلهای کرایهای درایستگاه خود ردیف ایستاده اند
boost charge ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
hung start شرایطی در استارت توربینهای گاز که در ان احتراق صورت میگیرد ولی موتور به سرعت خودکفایی نمیرسد
joysticks با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joystick با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
vorticel جانور ذره بینی حلقهای شکل که در اب ایستاده زندگی میکند
wobble pump پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
vertical sand drainage زهکشهای قائم ماسهای چاه زهکش ماسهای زهکشهای ایستاده ماسهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com