English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
redan استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
Other Matches
mofette دهانهای که ازان دمه بد بو بیرون اید
pete cock شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
field work استحکامات صحرایی استحکامات
thermokarst عوارض برجستهای که ازذوب شدن یخها و تولیدسوراخها و غارها در زمین حاصل میشود
angle-leaf [یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
eisteddfods ایستد فد
eisteddfod ایستد فد
two sided دوپهلو
ambiguous دوپهلو
left-handed دوپهلو
amphibole دوپهلو
corners گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
prevaricator دوپهلو حرف زن
amphibology سخن دوپهلو
omnibus train قطاریکه هر ایستگاهی می ایستد
equivocates دوپهلو حرف زدن
equivocating دوپهلو حرف زدن
equivocated دوپهلو حرف زدن
prevaricate دوپهلو حرف زدن
equivocatory دارای ایهام دوپهلو
prevaricated دوپهلو حرف زدن
prevaricates دوپهلو حرف زدن
left handedly بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
prevaricating دوپهلو حرف زدن
equivocate دوپهلو حرف زدن
A creaking gate hang long. <proverb> یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
typeover توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
left-handed compliment <idiom> دوپهلو حرف زدن برای رنجاندن
point duty نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
acute angle گوشه تیز گوشه تند
eremitic گوشه نشینانه گوشه گیر
times زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
timed زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
setting up نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
set نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
sets نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
work استحکامات
fortifications استحکامات
forts استحکامات
worked استحکامات
fieldwork استحکامات
casemate استحکامات
rampart استحکامات
fortification استحکامات
fiedl fortifications استحکامات صحرایی
pioneers مهندس استحکامات
pioneered مهندس استحکامات
pioneer مهندس استحکامات
fortified دارای استحکامات
counter approach استحکامات متقابله
bastions سنگر و استحکامات
bastion سنگر و استحکامات
fortress استحکامات نظامی
fortresses استحکامات نظامی
ensconce استحکامات ساختن
ensconced استحکامات ساختن
rampire استحکامات خاکریز
ensconces استحکامات ساختن
jetties استحکامات جنگی
ensconcing استحکامات ساختن
jetty استحکامات جنگی
vallation استحکامات خندق
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
defense دفاع کردن استحکامات
advanced work استحکامات اصلی ساختمان
defence دفاع کردن استحکامات
defenses دفاع کردن استحکامات
castellate دارای استحکامات کردن
dug in استحکامات سنگر اماده
rampart دارای استحکامات کردن
vallum دارای استحکامات کردن
Cashel [استحکامات دفاعی ایرلندی]
horn-work [استحکامات بیرونی با دو سنگر]
thereof=of that ازان
therefter ازان پس
therefter پس ازان
away پس ازان
thence پس ازان
afterwards پس ازان
sally port درب اصلی قلعه یا استحکامات
fortified سنگربندی شده دارای استحکامات
trenches استحکامات خندقی شیار طولانی
defilade جان پناه استحکامات تدافعی
fortified church [کلیسایی دارای استحکامات نظامی]
trench استحکامات خندقی شیار طولانی
long a مدتهاپس ازان
it is all greek to me ازان سودرنمیاورم
thereafter بعد ازان
subsequent to that event پس ازان رویداد
this is inferior to that این ازان
therein ازان حیث
eftsoon اندکی پس ازان
autos توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
auto توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
vallum بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
it is pervious to light روشنایی ازان می گذرد
next نزدیک ترین پس ازان
this is better than that این ازان بهتراست
he is not of that stamp ازان جنس نیست
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
eject بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
redoubt موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
dice box پیالهای که طاس را ازان میریزند
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
dye wood چوبی که ازان رنگ میگیرند
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
wellŠwhat of it? چه نتیجهای ازان بدست می اید
contravallation استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
feed door دری که ازان سوخت درکوره میریزند
it came to my knowledge من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
secernent اندامی که چیزی ازان تراوش کند
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
fitch موی راسویاقلم مویی که ازان بسازند
it is not d. نمیتوان ازان صرف نظر کرد
fly amanita یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fly bane یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
to slit hide into thongs پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
fustic یکجورچوب زردکه رنگ پستهای ازان میگیرند
castle میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
castles میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
it savours of revenge بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
fly agaric یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
one's pet aversion چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
giants stride تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
to say grace دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
chock قطعه فلزی 2 شاخه که طنای مهار ازان میگذرد
special vertict رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
soever واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
gopher wood چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
helmcloud ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله
ballast وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود
muslin یکجور پارچه پشت نما که ازان جامههای زنانه و پرده درست میکنند
grey matter بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
pliantly polonica یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
calibrated orifice سوراخ یا تنگنایی با قطرداخلی مشخص جهت اندازه گیری یا کنترل جریانی که ازان عبور میکند
cycle stealing ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
logograph چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
logogram چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
castellation تهیه استحکامات تدافعی سنگربندی کردن مستحکم کردن
flanker عده مامور تک جناحی استحکامات جناحی یکان
reentrant subroutine زیرروالی که فقط یک نسخه ازان در حافظه اصلی قرار می گیرد و تگسط چندین برنامه دیگر به طور مشترک استفاده میشود
it is not t. برای این نیست که من این یکی را ازان بیشتردوست دارم
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
fortify دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifying دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifies دارای استحکامات کردن تقویت کردن
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
corner گوشه
recesses گوشه
corners گوشه
quip گوشه
hexagon شش گوشه
quipping گوشه
three cornered سه گوشه
nonagon 9 گوشه
pointedness گوشه
cantle گوشه
polygon بس گوشه
polygons بس گوشه
recess گوشه
figuration گوشه
cornering گوشه
angles گوشه
angle گوشه
in the corner در گوشه
hexangular شش گوشه
hesagonal شش گوشه
trigonic سه گوشه
ears گوشه
triquetrous سه گوشه
ear گوشه
cornerways از گوشه
cornerwise از گوشه
hexagons شش گوشه
nook گوشه
lobes گوشه
sexangle شش گوشه شش بر
lobe گوشه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com