English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
plantable lanceolata استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمی رود
Other Matches
buckhorn استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمیبرند
barong یکنوع چاقو یا شمشیر دسته کلفت لبه تیز
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
code level تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
nil pointer اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum bundle دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
puck یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
pucks یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
hyprostosis رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
splint نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
osteotomy برش استخوان و جداکردن و خارج کردن قسمتی از استخوان
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
to set a poem to music اهنگ برای شعری ساختن
zygoma استخوان قوس وجنه استخوان گونه
astragalus استخوان قوزک یا اشتالنگ استخوان کعب
syynostosis ترکیب دو استخوان وتکمیل استخوان واحدی
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
corsage دسته گلی که برای زدن بسینه تهیه میشود
corsages دسته گلی که برای زدن بسینه تهیه میشود
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house). این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
gasogene مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
ischium استخوان ورک استخوان نشیمنگاهی
periosteum پوشش استخوان ضریع استخوان
condyle مهره استخوان- برامدگی استخوان
wire roll نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
nonmonetarists ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
perfect participle وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
batcher دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
cdc یک کد دو یا سه کاراکتری است که در سیستم تله تایپ بکارمی رود
call directing code یک کد دو یا سه کاراکتری است که در سیستم تله تایپ بکارمی رود
holotype نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
chromel الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
bracket رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
church text یکجورحروف سیاه قلم که بیشتربرای نوشتن لوحههای گورستان بکارمی رود
whittle چاقو
a knife یک چاقو
keypad وسیله ورودی که مجموعهای از کلیدهای رقم دهدهی وکلیدهای مخصوص را بکارمی برد
superscripsit بسته نرم افزاری که به منظور پردازش کلمه درسیستمهای ریزکامپیوتر بکارمی رود
stab at someone چاقو کشیدن
knifes : چاقو کارد
knife : چاقو زدن
knife rest جای چاقو
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
knived چاقو دار
whittler چاقو تیز کن
stabbing چاقو کشی
stabbings چاقو کشی
knifing چاقو کشی
knifed : چاقو زدن
stabbed زخم چاقو
stab زخم چاقو
knife : چاقو کارد
ruffianism چاقو کشی
knifed : چاقو کارد
knife-edge لبه چاقو
knifes : چاقو زدن
knife edge لبه چاقو
stabs زخم چاقو
knife-edges لبه چاقو
wobble pump پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
jackknife قلمتراش با چاقو بریدن
A sharp knife (pin , needle) چاقو (سوزن ) تیر
snickorsnee چاقوکشی چاقو یا شمشیربزرگ
grind stone سنگ چاقو تیزکنی
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
snickersnee چاقوکشی چاقو یا شمشیربزرگ
whetstone سنگ چاقو تیز کن
cylinderical grinder دستگاه چاقو تیزکنی مدور
grindstones سنگ چاقو تیز کنی
oilstone سنگ چاقو تیز کنی
grindstone سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel سنگ چاقو تیز کنی
occiput استخوان قمحدوه استخوان پس سر
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
building block principle طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
buck گوزن نر
fawns گوزن
roebuck گوزن نر
fawned گوزن
fawn گوزن
brocket گوزن نر
hart گوزن نر
bucks گوزن نر
stag گوزن
red deer گوزن نر
stags گوزن
vomer استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
sennit علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennet علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
sorrel گوزن نر سه ساله
caribous گوزن کانادایی
caribou گوزن کانادایی
moose گوزن شمالی
elks گوزن شمالی
elk گوزن شمالی
she deer گوزن ماده
roe گوزن ماده
bucktail دم غزال یا گوزن نر
staggart گوزن نرچهارساله
roe گوزن کوچک
staggard گوزن نرچهارساله
cariboo گوزن کانادایی
cervine شبیه گوزن
doe گوزن ماده
venison گوشت گوزن
gnu گوزن یالدار
buckskin پوست گوزن
deerlet گوزن کوچک
buckskins پوست گوزن
fallow deer گوزن زرد
antlers شاخ گوزن
gnus گوزن یالدار
hind گوزن ماده
antler شاخ گوزن
deerskin پوست گوزن
knobber گوزن نردوساله
knife polishing [پرداخت پرزهای فرش به کمک چاقو یا تیغه تیز]
deceleration time زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
wattle ترکه برای ساختن سبد ترکه
hartshorn شاخ گوزن ماده
caribous گوزن امریکای شمالی
caribou گوزن امریکای شمالی
deer stalking شکار اهو و گوزن
cariboo گوزن امریکایی شمالی
deer stalker شکارکننده گوزن و اهو
gralloch احشای گوزن مرده
pricket sister گوزن ماده دو ساله
muntjak گوزن کوچک اسیا
muntjac گوزن کوچک اسیا
doeskin پوست گوزن ماده
munjak گوزن کوچک اسیا
caribou گوزن امریکایی شمالی
fallow deer گوزن یااهوی کوچک
caribous گوزن امریکایی شمالی
bread-board تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
horned design طرح شاخدار [یا شاخ گوزن]
surroyal انشعاب شاخ گوزن چهارساله
deer stalker کلاه ویژه گوزن شکارکن ها
pricket گوزن راست شاخ نر دوساله
pulka سورتمهای که گوزن انرامی کشد
This knife is too blunt for words . این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
bridges دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridged دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridge دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
troche قرص مکیدنی شاخ سه شعبه گوزن
wapiti گوزن سفید و شاخ بلندو بزرگ
chamois چرم بسیارنازک از پوست گوسفند و بز و گوزن
troat نعره گوزن نرهنگام مستی یاشهوت
sambur گوزن یال دار بزرگ اسیا
sambar گوزن یال دار بزرگ اسیا
nosegay دسته گل یایک دسته علف
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
spreads فاصله زیاد بین مدافعان عرض شاخهای گوزن
reindeer گوزن شمالی وابسته بدوران کهنه سنگی اروپا
spread فاصله زیاد بین مدافعان عرض شاخهای گوزن
actaeon اکتئون نام شکارگری که بدن لخت دیاناالههء شکار و جنگل را دیدوبشکل گوزن درامد
windrow دسته دسته کردن
in detail مفصلا دسته دسته
trooping دسته دسته شدن
streams of people دسته دسته مردم
regiments دسته دسته کردن
distribute دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
assort دسته دسته کردن
assort دسته دسته شدن
regiment دسته دسته کردن
sort دسته دسته کردن
they came in bands دسته دسته امدند
sorts دسته دسته کردن
sect دسته دسته مذهبی
trooped دسته دسته شدن
shoals of people دسته دسته مردم
scores of people دسته دسته مردم
sects دسته دسته مذهبی
sorted دسته دسته کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com