English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
English Persian
circular reasoning استدلال دوری
Other Matches
periodic دوری
dishes دوری
distance دوری
remoteness دوری
distances دوری
rotation دوری
recurring دوری
celestial lonitude دوری
dish دوری
inaccessibility دوری
separations دوری
paten دوری
patera دوری
periodicity دوری
cyclical دوری
inverisimilitude دوری
farness دوری
serial دوری
grail دوری
separation دوری
serials دوری
improbability دوری
argumentum استدلال
argumentation استدلال
ratiocination استدلال
arguments استدلال
argument استدلال
logic استدلال
reasoning استدلال
inferring one thing from another استدلال
encyclic عمومی دوری
serial correlation همبستگی دوری
remotion حرکت دوری
recurring decimals اعشار دوری
patellar دوری وار
keep off دوری کردن
that far بان دوری
rangefinders دوری یاب
cyclic graph گراف دوری
to give wide berth to دوری کردن از
to keep one's d. دوری کردن
to keep one's distance دوری جستن
to keep at arms length دوری کردن از
aviod دوری کردن از
circular definition تعریف دوری
circular flow جریان دوری
declination دوری ازمحوراصلی
to fight shy of دوری کردن از
dory defence دفاع دوری
avoids دوری کردن از
turning away دوری واجتناب
shunned دوری واجتناب
to back out [of] دوری کردن [از]
shun دوری واجتناب
separates مفارقت دوری
separated مفارقت دوری
separate مفارقت دوری
shunning دوری واجتناب
eccentricity دوری از مرکز
avoid دوری کردن از
eccentricities دوری از مرکز
avoided دوری کردن از
avoiding دوری کردن از
shuns دوری واجتناب
paralogism استدلال غلط
argued استدلال کردن
logical reasoning استدلال منطقی
argues استدلال کردن
arguing استدلال کردن
idoliom استدلال غلط
discursively ازروی استدلال
thoughts استدلال تفکر
thought استدلال تفکر
idolism استدلال غلط
ratiocinator استدلال کننده
ratiocinate استدلال کردن
reasoner استدلال کننده
reasoning ability توانایی استدلال
reasoning test ازمون استدلال
inductive reasoning استدلال استقرایی
syllogistic reasoning استدلال قیاسی
acatalepsia استدلال پریشی
paralogia استدلال پریشی
adducible قابل استدلال
affective reasoning استدلال عاطفی
analogical reasoning استدلال سنجشی
reasons استدلال کردن
reason استدلال کردن
analogical reasoning استدلال قیاسی
proponent استدلال کننده
proponents استدلال کننده
deductive reasoning استدلال قیاسی
argue استدلال کردن
to avoid something دوری کردن از [چیزی]
cyclic group گروه دوری [ریاضی]
He is distantly related to us . نسبت دوری با ما دارد
circular flow of income جریان دوری درامد
to keep the peace از جنگ دوری کردن
back out دوری کردن از موج
a priori استدلال پیش سوی
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
parity of reasoning قیاس یا شباهت استدلال
dunces استدلال کننده موشکاف
dunce استدلال کننده موشکاف
theorised استدلال نظری کردن
analogist قیاس و استدلال کننده
theorists طرفدار استدلال نظری
theorises استدلال نظری کردن
theorist طرفدار استدلال نظری
theorising استدلال نظری کردن
theorize استدلال نظری کردن
theorized استدلال نظری کردن
objection مخالفت استدلال مخالف
notionalist هواخواه استدلال نظری
theorizing استدلال نظری کردن
objections مخالفت استدلال مخالف
theorizes استدلال نظری کردن
abduction دوری از مرکز بدن قیاسی
elusive کسی که ازدیگران دوری میکند
to distance [dissociate] oneself from دوری [قطع همکاری] کردن از
eluded طفره زدن دوری کردن از
He is distantly related to me . بامن نسبت دوری دارد
buttress spacing دوری محورهای پشت بندها
eluding طفره زدن دوری کردن از
eludes طفره زدن دوری کردن از
elude طفره زدن دوری کردن از
patellate بشکل قاب یا دوری یاطشت
proved استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argue دلیل اوردن استدلال کردن
proves استدلال کردن به اثبات رسانیدن
casuistry استدلال غلط وغیر منطقی
argued دلیل اوردن استدلال کردن
argues دلیل اوردن استدلال کردن
arguing دلیل اوردن استدلال کردن
prove استدلال کردن به اثبات رسانیدن
mugwump سیاست و حزب بازی دوری میکند
to turn one's back on somebody از کسی دوری کردن [اصطلاح مجازی]
refutation اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
fallacies دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
out argue در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
fallacy دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
to dissociate [disassociate] oneself from somebody [something] از کسی [چیزی] دوری [قطع همکاری] کردن
the holy grail دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
We shall be reasoning on the grounds that. . روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
boomerange دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
sound [arguments, data, figures] <adj.> درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
patelliform مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
encratites فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
master slave manipulator بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
intuitionism عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
fallacy of composition استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
isolationism سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
platonize پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
polycyclic چند حلقهای چند دوری
back out دوری کردن از الغاء کردن
theorization تحقیقات نظری استدلال نظری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com