Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English
Persian
afford
استطاعت داشتن
afforded
استطاعت داشتن
affording
استطاعت داشتن
affords
استطاعت داشتن
Other Matches
abilities
استطاعت
reach
استطاعت
ability
استطاعت
reached
استطاعت
reaches
استطاعت
reaching
استطاعت
means
استطاعت
means
استطاعت وسایل
means tests
سنجش استطاعت مالی
means test
سنجش استطاعت مالی
aman of means
ادم دارایا با استطاعت
i cannot a to buy that
استطاعت خرید انرا ندارم
to live beyond one's means
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
bear
در بر داشتن
to hold a meeting
داشتن
to have f.
تب داشتن
bear
داشتن
relieves
داشتن
to have possession of
داشتن
to possess
داشتن
to have
داشتن
to hold
داشتن
relieving
داشتن
bears
داشتن
to be feverish
تب داشتن
wanted
کم داشتن
want
کم داشتن
to go hot
تب داشتن
lack
کم داشتن
lacked
کم داشتن
owns
داشتن
owning
داشتن
lacks
کم داشتن
owned
داشتن
own
داشتن
bears
در بر داشتن
to be in a f.
تب داشتن
relieve
داشتن
monogyny
داشتن یک زن
having
داشتن
possessing
داشتن
have
داشتن
possesses
داشتن
doubts
شک داشتن
doubted
شک داشتن
doubting
شک داشتن
doubt
شک داشتن
possess
داشتن
intercommon
داشتن
lackvt
کم داشتن
redolence
بو داشتن
bestow
ارزانی داشتن
overlap
اصطکاک داشتن
bestowed
ارزانی داشتن
correlation
ارتباط داشتن
suspends
معوق داشتن
suspending
معوق داشتن
suspend
معوق داشتن
lasts
دوام داشتن
lasted
دوام داشتن
last
دوام داشتن
bestows
ارزانی داشتن
bestowing
ارزانی داشتن
outclasses
برتری داشتن بر
spared
دریغ داشتن
outclassing
برتری داشتن بر
abhors
تنفر داشتن از
correlating
همبستگی داشتن
valuing
گرامی داشتن
value
گرامی داشتن
values
گرامی داشتن
hunger
اشتیاق داشتن
hungered
اشتیاق داشتن
hungering
اشتیاق داشتن
hungers
اشتیاق داشتن
overlaps
اشتراک داشتن
overlaps
اصطکاک داشتن
abhorring
تنفر داشتن از
overlap
اشتراک داشتن
overlapped
اصطکاک داشتن
abhor
بیم داشتن از
abhor
تنفر داشتن از
abhorred
تنفر داشتن از
overlapped
اشتراک داشتن
thirst
اشتیاق داشتن
affects
تمایل داشتن
affects
دوست داشتن
like
دوست داشتن
affect
تمایل داشتن
affect
دوست داشتن
liked
دوست داشتن
likes
دوست داشتن
mind
تصمیم داشتن
rolls
تلاطم داشتن
rolled
تلاطم داشتن
roll
تلاطم داشتن
may
امکان داشتن
declaring
افهار داشتن
require
لازم داشتن
required
لازم داشتن
requires
لازم داشتن
requiring
لازم داشتن
represent
نمایندگی داشتن
represents
نمایندگی داشتن
desire
میل داشتن
desires
میل داشتن
declare
افهار داشتن
declares
افهار داشتن
mind
در نظر داشتن
confides
اعتماد داشتن به
minding
در نظر داشتن
minds
تصمیم داشتن
imported
اهمیت داشتن
minds
در نظر داشتن
to be under deadline pressure
عجله داشتن
import
اهمیت داشتن
outclass
برتری داشتن بر
raises
برپا داشتن
raise
برپا داشتن
to be pressed for time
عجله داشتن
importing
اهمیت داشتن
confided
اعتماد داشتن به
confide
اعتماد داشتن به
represented
نمایندگی داشتن
fluctuates
نوسان داشتن
fluctuated
نوسان داشتن
minding
تصمیم داشتن
fluctuate
نوسان داشتن
debts
بدهی داشتن
debt
بدهی داشتن
spare
دریغ داشتن
outclassed
برتری داشتن بر
abominating
تنفر داشتن
vibrates
ارتعاش داشتن
vibrated
ارتعاش داشتن
vibrate
ارتعاش داشتن
scoots
سرعت داشتن
scooting
سرعت داشتن
scooted
سرعت داشتن
scoot
سرعت داشتن
deserves
استحقاق داشتن
deserve
استحقاق داشتن
believes
گمان داشتن
believed
گمان داشتن
believe
گمان داشتن
liaising
بستگی داشتن
liaising
رابطه داشتن
vibrating
ارتعاش داشتن
tolerate
طاقت داشتن
tolerated
طاقت داشتن
abominates
تنفر داشتن
abominated
تنفر داشتن
abominate
تنفر داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
contradicted
تناقض داشتن با
contradict
تناقض داشتن با
implying
دلالت داشتن
imply
دلالت داشتن
implies
دلالت داشتن
tolerating
طاقت داشتن
tolerates
طاقت داشتن
liaises
بستگی داشتن
liaises
رابطه داشتن
liaised
بستگی داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com