Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (24 milliseconds)
English
Persian
exercise
استعمال کردن
exercised
استعمال کردن
exercises
استعمال کردن
applies
استعمال کردن
apply
استعمال کردن
applying
استعمال کردن
employ
استعمال کردن
employed
استعمال کردن
employing
استعمال کردن
employs
استعمال کردن
tutoyer
استعمال کردن
Search result with all words
use
استفاده کردن استعمال کردن
uses
استفاده کردن استعمال کردن
disuse
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
handle
رفتار کردن استعمال کردن
handles
رفتار کردن استعمال کردن
abuse
بد استعمال کردن
abused
بد استعمال کردن
abuses
بد استعمال کردن
abusing
بد استعمال کردن
usage
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
ill use
بد استعمال کردن
periphrastic conjugation
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
Other Matches
smokes
استعمال دود استعمال دخانیات
smoke
استعمال دود استعمال دخانیات
radiologist
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologists
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
employment
استعمال
applications
استعمال
application
استعمال
expenditure
استعمال
uses
استعمال
use
استعمال
usage
نحوه استعمال
desuetude
عدم استعمال
overkill
استعمال بیش از حد
smoking
استعمال دخانیات
misapplication
استعمال بیجا
value in use
ارزش استعمال
nicotian
دود استعمال کن
overuse
استعمال مفرط
disuse
عدم استعمال
maltreatment
سوء استعمال
application
موارد استعمال
bilinguality
استعمال دوزبان
law of use
قانون استعمال
bilingualism
استعمال دوزبان
cranage
استعمال جرثقیل
misusage
سوء استعمال
ill usage
سوء استعمال
misapplication
سوء استعمال
riflery
استعمال تفنگ
using
استعمال مصرف
uses
استعمال مصرف
abusing
سوء استعمال
unworn
استعمال نشده
graphics
فن استعمال نمودار
usages
نحوه استعمال
usages
عرف استعمال
abused
سوء استعمال
abuses
سوء استعمال
telescopy
فن استعمال دوربین
abuse
سوء استعمال
usage
عرف استعمال
use value
ارزش استعمال
use
استعمال مصرف
user cost
هزینه استعمال
applications
موارد استعمال
abusive
سوء استعمال
mitring
استعمال تاج اسقفی
dosages
مقدار استعمال دارو
catachresis
استعمال غلط کلمه
law of disuse
قانون عدم استعمال
user
استعمال کننده کاربر
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
mitering
استعمال تاج اسقفی
malapropism
سوء استعمال کلمات
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
nicotian
استعمال کننده دخانیات
outward application
استعمال برونی یا خارجی
dosage
مقدار استعمال دارو
vernacularism
استعمال زبان محلی
users
استعمال کننده کاربر
oxymoron
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
holophrastic
استعمال کننده کلمه قصار
oxymoron
استعمال کلمات مرکب متضاد
deverbative
بصورت مشتق استعمال شده
abjectival use of a noun
استعمال اسمی به طور صفت
symbolization
استعمال علائم ونشانهای رمزی
telescopist
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
sesquipedalian
معتاد به استعمال لغات دراز
instrumentation
تنظیم اهنگ استعمال الت
periphrasis
استعمال واژه ها وعبارات زائد
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
neology
استعمال واژه یااصطلاح جدید
junkies
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
teetotalism
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
abstinence
ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
smoker
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
dump
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
smokers
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
teetotaler
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
malapropism
استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
to smoke oneself sick
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
abstemious
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
teetotaller
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotallers
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
utilization
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
junkie
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
non abstainer
کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
nicotinism
مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
joint
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
abstainer
پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
petroleur
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
I dont smoke at all.
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
jake leg
فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
the word is sanctioned by use
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
euphuism
انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
hendiadys
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
phonetician
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
euphemism
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemisms
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemize
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
an
حرف a در جلو حروف صدادار و جلو حرف Hبصورت an استعمال میشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com