Dictiornary-Farsi | استنباط قانونی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
presumption of law	استنباط قانونی


Other Matches

to lay down a rule	قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
automatic release date	تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
legitimate	عذر قانونی قانونی
legitimates	عذر قانونی قانونی
legitimating	عذر قانونی قانونی
legitimated	عذر قانونی قانونی
sequitur	استنباط
corollaries	استنباط
inference	استنباط
inferences	استنباط
corollary	استنباط
elicitation	استنباط
readings	استنباط
reading	استنباط
eduction	استنباط
presumptions	استنباط
presumption	استنباط
to be deduced	استنباط شدن
presumptions	استنباط گستاخی
inferible	قابل استنباط
inference program	برنامه استنباط
deducible	استنباط شدنی
reads	استنباط کردن
read	استنباط کردن
follow	پیروی استنباط
followed	پیروی استنباط
follows	پیروی استنباط
inferable	قابل استنباط
educt	استخراج یا استنباط
educe	استنباط کردن
inducting	استنباط کردن
induct	استنباط کردن
inducted	استنباط کردن
deduced	استنباط کردن
deduces	استنباط کردن
deducing	استنباط کردن
inferentially	ازراه استنباط
implications	مفهوم استنباط
deduce	استنباط کردن
inducts	استنباط کردن
presumption	استنباط گستاخی
infer	استنباط کردن
inferred	استنباط کردن
inferring	استنباط کردن
infers	استنباط کردن
implication	مفهوم استنباط
authorized stoppage	برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
divines	کشیش استنباط کردن
divine	کشیش استنباط کردن
nonsequitur	عدم استنباط قضایا
infers	استنباط کردن پی بردن به
divined	کشیش استنباط کردن
divining	کشیش استنباط کردن
inferring	استنباط کردن پی بردن به
inferred	استنباط کردن پی بردن به
inferentally	بطریق استنتاج یا استنباط
ruled based deduction	استنباط بر مبنای مقررات
educible	قابل استخراج یا استنباط
presumption of fact	استنباط از روی امارات
inferrable	قابل استنباط برامدنی
infer	استنباط کردن پی بردن به
scilicet	از این چنین استنباط میشود.....
to i. from somebodies words	از حرفهای کسی استنباط کردن
dedication	قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications	قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
deduction	استنباط پی بردن ازکل به جزء یاازعلت به معلول
implied assumpist	تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
objectivism	روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
multipe expansion of credit	استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
derived information	اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
licit	قانونی
lawlessness	بی قانونی
lawful	قانونی
lawless	بی قانونی
medical jurisprudence	طب قانونی
legal	قانونی
legiskative	قانونی
standard	قانونی
standards	قانونی
normative	قانونی
formal	قانونی
constitutional	قانونی
official	قانونی
anarchy	بی قانونی
legal medicine	طب قانونی
statutory	قانونی
legit	قانونی
of age <idiom>	سن قانونی
de jur	حق قانونی
copyrights	حق قانونی
regular	قانونی
illegality	بی قانونی
regulars	قانونی
dejure	حق قانونی
wife's equity	حق قانونی زن
statutory law	قانونی
copyright	حق قانونی
canonical	قانونی
de jure	قانونی
forensic medicine	طب قانونی
legal ohm	اهم قانونی
legal presumtion	فرض قانونی
forensic psychiatry	روانپزشکی قانونی
lawfulness	قانونی بودن
forensic psychology	روانشناسی قانونی
legal liability	بدهی قانونی
covenant in low	شرط قانونی
warrants	اجازه قانونی
legal medicine	پزشکی قانونی
warranting	اجازه قانونی
warranted	اجازه قانونی
warrant	اجازه قانونی
standards	نمونه قانونی
legal proceedings	اقدامات قانونی
validated	قانونی شناختن
legitimate excuse	عذر قانونی
validates	قانونی شناختن
validating	قانونی شناختن
standard	مقرر قانونی
fishing expedition	بازپرسی قانونی
forced sale	فروش قانونی
legal reserves	ذخیرههای قانونی
standard	نمونه قانونی
forensic medicine	پزشکی قانونی
standards	مقرر قانونی
legal guardian	ولی قانونی
legal suit	دادخواست قانونی
debt of record	دین قانونی
legal reserves	ذخایر قانونی
de jure recognition	شناسایی قانونی
legalization	قانونی کردن
legal deposit	سپرده قانونی
juridical	قانونی شرعی
judicial arbitrator	داور قانونی
action at low	اقدام قانونی
legal domicile	اقامتگاه قانونی
legal easement	حق ارتفاق قانونی
assize	نرخ قانونی
prosecutors	تعقیب قانونی
legal circumstantial evidence	اماره قانونی
Legal Advisor	مشاور قانونی
legal counsel	مشاور قانونی
prosecutor	تعقیب قانونی
jurisdication	اختیار قانونی
legal action	اقدام قانونی
legal asset	دارائی قانونی
legal capacity	اهلیت قانونی
legal capacity	صلاحیت قانونی
underage	کمتراز سن قانونی
legalised	قانونی کردن
impedimenta	موانع قانونی
legal impediment	مانع قانونی
constructive service	ابلاغ قانونی
heir at law	وارث قانونی
legal interest	بهره قانونی
statutes	احکام قانونی
statutory	قانونی مقرر
legal interest	ربح قانونی
legal heirs	ورثه قانونی
constructive notice	ابلاغ قانونی
lawless	غیر قانونی
unlawful	غیر قانونی
barrister at law	وکیل قانونی
legal guardianship	ولایت قانونی
cognizance	اخطار قانونی
coroner	طبیب قانونی
statute	احکام قانونی
legal tender	پول قانونی
legitimates	برحق قانونی
legalising	قانونی کردن
legitimated	برحق قانونی
sign over <idiom>	بطور قانونی
legitimate	برحق قانونی
age of consent	سن قانونی دختر
legitimises	قانونی کردن
legalizing	قانونی کردن
stand measure	اندازه قانونی
legitimization	قانونی کردن
s.i	اسناد قانونی
legalises	قانونی کردن
posses	قدرت قانونی
posse	قدرت قانونی
short life	با عمر قانونی کم
false	غیر قانونی
illegal	غیر قانونی
statutory offense	جرم قانونی
norms	اصل قانونی
legalized	قانونی کردن
legitimizing	قانونی کردن
distress	ضبط قانونی
legitimizes	قانونی کردن
legalizes	قانونی کردن
legitimized	قانونی کردن
legitimize	قانونی کردن
distresses	ضبط قانونی
use age	عمر قانونی
traites lois	قراردادهای قانونی
norm	اصل قانونی
substituted service	ابلاغ قانونی
the rule of law	تامین قانونی