Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English
Persian
scorn
استهزاء کردن خردانگاری
scorned
استهزاء کردن خردانگاری
scorning
استهزاء کردن خردانگاری
scorns
استهزاء کردن خردانگاری
Other Matches
follery
استهزاء کردن
guy
استهزاء کردن
guys
استهزاء کردن
mock
استهزاء کردن
mocks
استهزاء کردن
jigs
استهزاء کردن
jig
استهزاء کردن
mocked
استهزاء کردن
mocking
استهزاء کردن
gibe
باطعنه استهزاء کردن
deride
بکسی خندیدن استهزاء کردن
derides
بکسی خندیدن استهزاء کردن
deriding
بکسی خندیدن استهزاء کردن
derided
بکسی خندیدن استهزاء کردن
flouting
استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouts
استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flout
استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouted
استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
jest
تمسخر کردن استهزاء کردن
jests
تمسخر کردن استهزاء کردن
jear
استهزاء کردن مسخره کردن
sneeringly
با استهزاء
blear
استهزاء
fleer
استهزاء
jear
استهزاء
mockery
استهزاء
sneer
استهزاء
derision
استهزاء
sneers
استهزاء
sneered
استهزاء
sneering
استهزاء
scorner
استهزاء امیز
jeers
ریشخند استهزاء
floutingly
ازروی استهزاء
jeering
ریشخند استهزاء
jeered
ریشخند استهزاء
jeer
ریشخند استهزاء
bemock
استهزاء و ریشخندکردن
catagelophobia
استهزاء هراسی
derisive
استهزاء امیز
derisively
استهزاء امیز
quizzingly
از روی استهزاء
scornfully
از روی استهزاء
scoffs
ریشخند استهزاء
scoffing
ریشخند استهزاء
scoff
ریشخند استهزاء
derisory
استهزاء امیز
scoffed
ریشخند استهزاء
gibingly
به طعنه و استهزاء
ironies
گوشه وکنایه و استهزاء
irony
گوشه وکنایه و استهزاء
fleeringly
استهزاء کنان باخنده تمسخرامیز
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
parallelize
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to secure
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
lubricate
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expend
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricating
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorsing
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorses
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorsed
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporates
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorse
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporating
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detach
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
ascertian
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com