English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (47 milliseconds)
English Persian
jear استهزاء کردن مسخره کردن
Search result with all words
flout استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouted استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouting استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouts استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
Other Matches
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
jig استهزاء کردن
follery استهزاء کردن
mocked استهزاء کردن
jigs استهزاء کردن
mocks استهزاء کردن
mocking استهزاء کردن
guys استهزاء کردن
mock استهزاء کردن
guy استهزاء کردن
jests تمسخر کردن استهزاء کردن
jest تمسخر کردن استهزاء کردن
gibe باطعنه استهزاء کردن
scorn استهزاء کردن خردانگاری
scorns استهزاء کردن خردانگاری
scorning استهزاء کردن خردانگاری
scorned استهزاء کردن خردانگاری
deriding بکسی خندیدن استهزاء کردن
deride بکسی خندیدن استهزاء کردن
derided بکسی خندیدن استهزاء کردن
derides بکسی خندیدن استهزاء کردن
to make game of مسخره کردن ریشخند کردن
to make fun of مسخره کردن
satirize مسخره کردن
to make merry over مسخره کردن
satirizing مسخره کردن
to smile at مسخره کردن
satirising مسخره کردن
illude مسخره کردن
to set at nought مسخره کردن
satirizes مسخره کردن
quiz مسخره کردن
satirises مسخره کردن
satirized مسخره کردن
quizzes مسخره کردن
imps مسخره کردن
imp مسخره کردن
satirised مسخره کردن
tolaugh.atany thing استهزاکردن مسخره کردن
to take fun at استهزاکردن مسخره کردن
To make fun of someone . To poke fun at someone . کسی را مسخره کردن
travesties تقلید مسخره امیز کردن
travesty تقلید مسخره امیز کردن
befool مسخره کردن گول زدن
kid دست انداختن مسخره کردن
kidded دست انداختن مسخره کردن
kidding دست انداختن مسخره کردن
jape لطیفه زدن مسخره کردن
To tease someone. To pull someonelet. کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
blear استهزاء
sneer استهزاء
sneered استهزاء
sneering استهزاء
sneers استهزاء
jear استهزاء
fleer استهزاء
derision استهزاء
mockery استهزاء
sneeringly با استهزاء
derisory استهزاء امیز
quizzingly از روی استهزاء
jeering ریشخند استهزاء
scoffing ریشخند استهزاء
scornfully از روی استهزاء
scoffed ریشخند استهزاء
jeer ریشخند استهزاء
scoffs ریشخند استهزاء
scoff ریشخند استهزاء
floutingly ازروی استهزاء
jeers ریشخند استهزاء
derisive استهزاء امیز
derisively استهزاء امیز
bemock استهزاء و ریشخندکردن
gibingly به طعنه و استهزاء
jeered ریشخند استهزاء
scorner استهزاء امیز
catagelophobia استهزاء هراسی
ironies گوشه وکنایه و استهزاء
irony گوشه وکنایه و استهزاء
fleeringly استهزاء کنان باخنده تمسخرامیز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
skit مسخره
clowns مسخره
hobbyhorse مسخره
funny man مسخره
jeers مسخره
witticisms مسخره
jeer مسخره
clowning مسخره
jeered مسخره
clowned مسخره
clown مسخره
harlequin مسخره
jeering مسخره
skits مسخره
rustic مسخره
witticism مسخره
mockery مسخره
farceur مسخره
zany مسخره
snash مسخره
jeap puddoing مسخره
sikt مسخره
dulte مسخره
dult مسخره
loutish مسخره
jack pudding مسخره
cockeyed مسخره
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
fair game مسخره کردنی
farcical مسخره امیز
What a ridicrlous idea ! چه حرف مسخره یی !
ridiculous مسخره امیز
fools دلقک مسخره
fooling دلقک مسخره
droll مسخره امیز
burlesque مسخره امیز
spoof کلاهبرداری مسخره
spoofs کلاهبرداری مسخره
antic بی تناسب مسخره
floppies مسخره وار
floppy مسخره وار
fool دلقک مسخره
fooled دلقک مسخره
burlesques مسخره امیز
punchinello لوده مسخره
She ridicules every one همه را مسخره می کند
It is ridicrlous . I t is a farce . اصلا" مسخره است
To fool arounk . مسخره بازی درآوردن
parodies تقلید مسخره امیزکردن
mowers علف چین مسخره
mower علف چین مسخره
Don't be ridiculous! خودت را مسخره نکن!
irony مسخره پنهان سازی
flump مسخره وارراه رفتن
goof around خود را مسخره قراردادن
fool around خود را مسخره قراردادن
ironies مسخره پنهان سازی
parody تقلید مسخره امیزکردن
jeering سخن مسخره امیز گفتن
jeered سخن مسخره امیز گفتن
jeers سخن مسخره امیز گفتن
jeer سخن مسخره امیز گفتن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something . چیزی را بصورت مسخره درآوردن
to poke fun at any one با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
Why do you ridicule my suggestion? چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
That's just ridiculous! این که واقعا مسخره است! [طنز]
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
You look ridiculous in that old hat . با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
opera bouffe اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
Your slander is completely preposterous . تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
rub something in <idiom> دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
soubrette بانویی که درنمایشات نقش فضولباشی ودسیسه کار را بازی میکند مسخره
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com