Dictiornary-Farsi | استهلاک به روش خط مستقیم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
straight line method of depreciation	استهلاک به روش خط مستقیم


Other Matches

accelerated depreciation	استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
dasd	Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission	مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic	روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics	روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directs	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange	تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
cost fraction	نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
depreciation	استهلاک
amortisement	استهلاک
dampers	استهلاک
dampest	استهلاک
damp	استهلاک
sublation	استهلاک
wear and tear	استهلاک
amortization	استهلاک
damping	استهلاک
merger	استهلاک
mergers	استهلاک
replacement investment	استهلاک
sinking	استهلاک نشست
amortization fund	وجه استهلاک
damping power	امکان استهلاک
attenuation coefficient	ضریب استهلاک
depreciation allowances	ذخیره استهلاک
electrodynamic damping	استهلاک الکترودینامیکی
redemption	بازپرداخت استهلاک
depreciation rate	نرخ استهلاک
accelerated depreciation	استهلاک سریع
accelerated depreciation	استهلاک سریع
allowance for depreciation	ذخیره استهلاک
capital depreciation	استهلاک سرمایه
damping	استهلاک ارتعاش
depreciation	استهلاک ناچیزشماری
amortization	استهلاک وام
depreciable	استهلاک پذیر
depreciation	کاهش بها استهلاک
sinking fund	دخیره استهلاک دین
direct command	فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
date of acquisition	از آن به بعد استهلاک محاسبه میشود
appraisal method of depreciation	روش تعیین هزینه استهلاک
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
elicitation	کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights	زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes	رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device	اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
maintenance	جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
capital consumption allowance	کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
date of acquisition	تاریخی که به عنوان شروع دوره استیلای خریدار بر مال دردفتر ثبت و اگر مال استهلاک پذیر باشد
amortization	استهلاک کردن مستهلک کردن
levelled	مستقیم
levels	مستقیم
level	مستقیم
attributive	مستقیم
beeline	خط مستقیم
leveled	مستقیم
unintermediate <adj.>	مستقیم
straightest	مستقیم
straighter	مستقیم
straight	مستقیم
bee line	خط مستقیم
on line	مستقیم
firsthand	مستقیم
first-hand	مستقیم
straight line code	کد مستقیم
straight line code	کد خط مستقیم
straightish	مستقیم
righting	مستقیم
righted	مستقیم
right	مستقیم
direct <adj.>	مستقیم
upstanding	مستقیم
directed	مستقیم
straight line	مستقیم
straight line	خط مستقیم
directs	مستقیم
direct file	پرونده مستقیم
dressings	مستقیم کنی
dressing	مستقیم کنی
direct dye	رنگینه مستقیم
direct relationship	وابستگی مستقیم
Go straight ahead.	مستقیم بروید.
direct reading	قرائت مستقیم
direct access	دسترسی مستقیم
direct damage	ضرر مستقیم
direct fire	اتش مستقیم
straight position	فرم مستقیم
direct taxes	مالیاتهای مستقیم
indirect	غیر مستقیم
direct lighting	روشنایی مستقیم
highroad	صراط مستقیم
direct file	فایل مستقیم
aright	مستقیم مستقیما
direct labour	دستمزد مستقیم
highroads	صراط مستقیم
hottest	خط تلفن مستقیم
direct process	فرایند مستقیم
ambagious	غیر مستقیم
direct pressure	فشار مستقیم
direct fire	تیر مستقیم
air line	خط مستقیم هوایی
direct aggression	پرخاشگری مستقیم
d.c.	جریان مستقیم
direct address	آدرس مستقیم
direct address	نشانی مستقیم
direct control	کنترل مستقیم
direct conversion	تبدیل مستقیم
direct access	دستیابی مستقیم
direct processing	پردازش مستقیم
hotter	خط تلفن مستقیم
direct relationship	ارتباط مستقیم
direct coupling	کوپلینگ مستقیم
d.c	جریان مستقیم
direct coupling	جفتگری مستقیم
direct cost	هزینه مستقیم
hot	خط تلفن مستقیم
sonna deung koot	دست مستقیم
direct hit	اصابت مستقیم
rectilinear	مستقیم الخط
straightening flute drill	مته مستقیم
intuition	درک مستقیم
intuitions	درک مستقیم
straight	قسمت مستقیم
specific cost	هزینه مستقیم
direct object	مفعول مستقیم
straighter	قسمت مستقیم
through call	مکالمه مستقیم
line storm	طوفان مستقیم
direct hits	اصابت مستقیم
straight line	دارای خط مستقیم
sideway	غیر مستقیم
close supervision	نظارت مستقیم
straight edge	لبه مستقیم
straight left	چپ مستقیم در بوکس
rectiliner	مستقیم الخط
random access	دستیابی مستقیم
proximate cause	علت مستقیم
proximate	بیفاصله مستقیم
positive relation	رابطه مستقیم
on line help	کمک مستقیم
straight line	بخط مستقیم
uncurl	مستقیم شدن
uniaxial bending	خمش مستقیم
straightest	قسمت مستقیم
directness	مستقیم بودن
wall pass	پاس مستقیم
airline	خط مستقیم هوایی
spur offtake	ابگیر مستقیم
airlines	خط مستقیم هوایی
forward resistance	مقاومت مستقیم
direct support	کمک مستقیم
direct support	پشتیبانی مستقیم
direct selling	فروش مستقیم
direct selection	انتخاب مستقیم
direct material	مواد مستقیم
direct current	جریان مستقیم
direct load	بارگذاری مستقیم
as the crow files	بخط مستقیم
visual fire	تیر مستقیم
video disk	دسترسی مستقیم
direct tax	مالیات مستقیم
direct taxation	مالیات مستقیم
direct observation	دیدبانی مستقیم
backstair	غیر مستقیم
forward voltage	ولتاژ مستقیم
direct outlet	ابگیر مستقیم
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
direct quenching	سخت گردانی مستقیم
deferred address	یک آدرس غیر مستقیم
direct access method	روش دستیابی مستقیم
direct reading instrument	دستگاه مستقیم خوانی
direct memory access	دستیابی مستقیم به حافظه
direct oration	گفته یا قول مستقیم
d.c. receiver	رادیوی جریان مستقیم
direct read after write	خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct measurement	اندازه گیری مستقیم
d.c. motor	موتور جریان مستقیم
direct current magnet	مغناطیس جریان مستقیم
Don't beat around the bush!	مستقیم و رک حرف بزن!
straight blow	ضربه مستقیم در بوکس
straight bar	میل گرد مستقیم
staight thrust	حمله ساده مستقیم
shot direct at goal	شوت مستقیم به دروازه
on line information service	سرویس اطلاعاتی مستقیم
live copy paste	کپی الصاق مستقیم
indirect methods	روشهای غیر مستقیم
indirect lighting	نور غیر مستقیم
indirect laying	تیر غیر مستقیم
straight right	راست مستقیم در بوکس
straightening press	پرس مستقیم کنی
straightening roll	غلطک مستقیم کنی
the intuitive faculty	قوه درک مستقیم
telebrief	تماس مستقیم تلفنی
syzygy	استقرارسه ستاره در خط مستقیم
indirect damage	ضرر غیر مستقیم
indirect cost	هزینه غیر مستقیم
indirect consumption	مصرف غیر مستقیم
direct current instrument	سنجه جریان مستقیم