Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
To lay down ones arms .
اسلحه رابزمین گذاشتن
Other Matches
to lay up any ones heels
کسی رابزمین زدن یاکشتن
grounder
موسس ضربتی که کسی یا چیزی رابزمین می اندازد
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
knockout
با ضربت بیهوش کنندهای حریف رابزمین زدن ضربه فنی
knockouts
با ضربت بیهوش کنندهای حریف رابزمین زدن ضربه فنی
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
weapons
اسلحه
weapon
اسلحه
bare handed
بی اسلحه
unarmed
بی اسلحه
armless
بی اسلحه
safety lock
ضامن اسلحه
maximum range
بردنهایی اسلحه
holsters
جلد اسلحه
weaponry
اسلحه سازی
holster
جلد اسلحه
repeating firearm
اسلحه خودکار
shooting iron
اسلحه گرم
side arm
اسلحه کمری
side arms
اسلحه کمری
thumbed
شستی اسلحه
thumbing
شستی اسلحه
thumbs
شستی اسلحه
armoury
اسلحه قوزخانه
stoppage
گیر در اسلحه
armouries
اسلحه خانه
armouries
اسلحه قوزخانه
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
armoury
اسلحه خانه
antiaircraft
اسلحه ضد هوایی
misfired
گیرکردن اسلحه
misfires
گیرکردن اسلحه
triggers
ماشه اسلحه
weaponary
مربوط به اسلحه
triggered
ماشه اسلحه
trigger
ماشه اسلحه
single shot
اسلحه تک تیر
thumb
شستی اسلحه
cold steel
اسلحه سرد
arm of precision
اسلحه دقیق
weapons
اسلحه حربه
stoppages
گیر در اسلحه
piece
اسلحه گرم
pieces
اسلحه گرم
Elaborate
اسلحه بزرگ
firearm
اسلحه گرم
heavy armed
سنگین اسلحه
armorer
اسلحه ساز
armory
اسلحه خانه
fire arms
اسلحه ی گرم
armourer
اسلحه ساز
d. armour
اسلحه دفاع
weapon
اسلحه حربه
misfire
گیرکردن اسلحه
light armed
سبک اسلحه
ordnance
اسلحه ومهمات
firearms
اسلحه گرم
arm
اسلحه گرم
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
light infantry
پیاده سبک اسلحه
poppers
اسلحه صدا دار
magazines
مخزن خشاب اسلحه
disassemble
بازکردن اسلحه یا موتور
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
biathlon
اسکی صحرانوردی با اسلحه
velite
سرباز سبک اسلحه
missile
اسلحه پرتاب کردنی
cleaning rod
سمبه نظافت اسلحه
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
magazine
مخزن خشاب اسلحه
hold up
با اسلحه سرقت کردن
hold-up
با اسلحه سرقت کردن
ordnance
مربوط به اسلحه و مهمات
hold-ups
با اسلحه سرقت کردن
gunrunner
قاچاقچی اسلحه و مهمات
armor bearer
حامل اسلحه زرهدار
ranging
تنظیم کردن اسلحه
armory
کارخانهء اسلحه سازی
to sight gun
نشان کردن اسلحه
armorer
نگهبان اسلحه زراد
popper
اسلحه صدا دار
muzzling
دهانه لوله اسلحه
muzzles
دهانه لوله اسلحه
stock
دسته ابزار و اسلحه
to decommission weapons
اسلحه ها را از کار انداختن
muzzle
دهانه لوله اسلحه
to decommission weapons
اسلحه ها را غیردایر کردن
chamber
خزانه فشنگ در اسلحه
chambers
خزانه فشنگ در اسلحه
muzzled
دهانه لوله اسلحه
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
clangs
صدای بهم خوردن اسلحه
clanging
صدای بهم خوردن اسلحه
arm
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
clanged
صدای بهم خوردن اسلحه
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
frees
کمی محدودیت نوع اسلحه
bore
قطر داخلی لوله اسلحه
bores
قطر داخلی لوله اسلحه
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
to be packing
[heat]
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
cant
اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
caliber
قطر داخلی لوله اسلحه
clang
صدای بهم خوردن اسلحه
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
freeing
کمی محدودیت نوع اسلحه
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
freed
کمی محدودیت نوع اسلحه
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
hussar
سرباز سواره نظام سبک اسلحه
karate
فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
flatling
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
big bore
اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
boresight
میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
flatlings
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
tacit
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
judo
فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
brigands
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigand
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
barrel
قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
barrels
قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
doubled
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
phalanxes
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
phalanx
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
doubled up
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
contraband of war
قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
to frisk
[a person]
دست روی بدن کسی کشیدن
[در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
breaks
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
armory training
اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
ordnance plant
کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
autoloader
اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
loads
گذاشتن
let
گذاشتن
inculcated
پا گذاشتن
inculcate
پا گذاشتن
to run in
تو گذاشتن
go on
<idiom>
گذاشتن
leave
گذاشتن
teasing
سر به سر گذاشتن
placing
گذاشتن
mislaying
جا گذاشتن
letting
گذاشتن
places
گذاشتن
apostrophize
گذاشتن
getting on in years
پا به سن گذاشتن
to trample on
گذاشتن
place
گذاشتن
to take in
تو گذاشتن
inculcating
پا گذاشتن
To be gettingh on in years.
پا به سن گذاشتن
take in
تو گذاشتن
put
گذاشتن
puts
گذاشتن
putting
گذاشتن
inculcates
پا گذاشتن
infiltrates
گذاشتن
infiltrating
گذاشتن
infiltrated
گذاشتن
ti turn in
تو گذاشتن
run home
جا گذاشتن
mislay
جا گذاشتن
to lay it on with a trowel
گذاشتن
to pickle a rod for
گذاشتن
misplace
جا گذاشتن
mislaid
جا گذاشتن
question answer
در صف گذاشتن
lets
گذاشتن
leaving
گذاشتن
mislays
جا گذاشتن
load
گذاشتن
lay
گذاشتن
placement
گذاشتن
infiltrate
گذاشتن
placements
گذاشتن
lays
گذاشتن
strand
تنها گذاشتن
strands
تنها گذاشتن
handle
دسته گذاشتن
cramp
درقید گذاشتن
hang-up
معوق گذاشتن
hang up
معوق گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com