Total search result: 203 (31 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
enlist |
اسم نویسی کردن سربازگیری کردن سربازگیری |
enlisting |
اسم نویسی کردن سربازگیری کردن سربازگیری |
enlists |
اسم نویسی کردن سربازگیری کردن سربازگیری |
|
|
Other Matches |
|
conscription |
سربازگیری کردن |
draft |
سربازگیری کردن |
drafts |
سربازگیری کردن |
drafted |
سربازگیری کردن |
conscripting |
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول |
conscripts |
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول |
conscripted |
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول |
conscript |
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول |
recruits |
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن |
recruit |
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن |
recruited |
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن |
recruiting |
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن |
enlistment |
سربازگیری |
recruitment |
سربازگیری |
enlistments |
سربازگیری |
conscription law |
قانون سربازگیری |
levying |
سربازگیری اجباری |
reenlistment |
سربازگیری مجدد |
levies |
سربازگیری اجباری |
levied |
سربازگیری اجباری |
levy |
سربازگیری اجباری |
conscription |
داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری |
voluntaryist |
طرفدار سربازگیری از میان مردم داوطلب |
to register [with a body] |
اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی] |
to enroll [American English] |
خود را اسم نویسی کردن [ثبت نام کردن ] |
to enrol somebody |
کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن] |
to sign up |
قراردادی را امضا کردن [اسم نویسی کردن] |
to register |
نام نویسی کردن [ثبت کردن ] |
booking |
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن |
bookings |
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن |
endorsing |
فهر نویسی کردن |
matriculating |
نام نویسی کردن |
enlisting |
نام نویسی کردن |
impanel |
نام نویسی کردن |
endorsing |
پشت نویسی کردن |
backs |
پشت نویسی کردن |
enters |
نام نویسی کردن |
endorse |
فهر نویسی کردن |
entered |
نام نویسی کردن |
enlists |
نام نویسی کردن |
enter |
نام نویسی کردن |
back |
پشت نویسی کردن |
enlist |
نام نویسی کردن |
endorsed |
پشت نویسی کردن |
type write |
ماشین نویسی کردن |
enlistments |
نام نویسی کردن |
enroll |
اسم نویسی کردن |
registers |
اسم نویسی کردن |
register |
اسم نویسی کردن |
indorse |
فهر نویسی کردن |
registering |
اسم نویسی کردن |
endorse |
پشت نویسی کردن |
indorse |
پشت نویسی کردن |
enlistment |
نام نویسی کردن |
endorses |
فهر نویسی کردن |
endorses |
پشت نویسی کردن |
matriculated |
نام نویسی کردن |
matriculate |
نام نویسی کردن |
to take notes of |
خلاصه نویسی کردن از |
endorsed |
فهر نویسی کردن |
matriculates |
نام نویسی کردن |
indorsation |
پشت نویسی کردن |
to check in |
نام نویسی کردن [هتل] |
recruitment |
تجدیدنیرو نام نویسی کردن |
underwrite |
پذیره نویسی صادر کردن |
underwrites |
پذیره نویسی صادر کردن |
subscribe |
پذیره نویسی کردن سهام |
subscribed |
پذیره نویسی کردن سهام |
subscribes |
پذیره نویسی کردن سهام |
underwrote |
پذیره نویسی صادر کردن |
underwriting |
پذیره نویسی صادر کردن |
subscribing |
پذیره نویسی کردن سهام |
underwritten |
پذیره نویسی صادر کردن |
check in |
نام نویسی کردن مراسم ورود |
pamphleteers |
جزوه نویس رساله نویسی کردن |
underwrite policy |
بیمه نامه را فهر نویسی کردن |
pamphleteer |
جزوه نویس رساله نویسی کردن |
check-in |
نام نویسی کردن مراسم ورود |
check-ins |
نام نویسی کردن مراسم ورود |
to enrol somebody at a school |
کسی را در آموزشگاه ای نام نویسی کردن |
to sign on |
برای سربازی اسم نویسی کردن |
to enrol [oneself] for a course |
خود را برای دوره ای نام نویسی کردن |
matriculate |
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن |
matriculating |
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن |
matriculates |
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن |
matriculated |
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن |
zeroes |
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی |
zeros |
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی |
zero |
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی |
directive |
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است |
directives |
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است |
setl |
زبان سطح بالا که برای اسان کردن برنامه نویسی الگوریتم طراحی شده است |
pl/m |
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود |
report program generator |
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد |
compiling |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
compile |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
compiles |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
compiled |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
pascal |
زبان برنامه نویسی ساخت یافته سطح بالا که برای میکروها و آموزش برنامه نویسی به کار می رود |
procedure |
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان برنامه نویسی تابعی را فراهم میکند |
stenography |
مختصر نویسی کوتاه نویسی |
modula |
زمان برنامه نویسی سطح بالا مشتق شده از پاسکال که از روشهای برنامه نویسی تابعی و انتزاع داده استفاده میکند |
structured programming |
برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته |
forth |
نوعی برنامه نویسی جهت استفاده در برنامه نویسی وفیفهای |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
c |
رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
modular programming |
برنامه نویسی پیمانهای برنامه نویسی واحدی |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
apl |
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
automatic programming |
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |