Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
English
Persian
essential fatty acids
اسیدهای چرب اساسی
Other Matches
aliphatic amino acids
امینو اسیدهای الیفاتیک
essential amino acids
امینو اسیدهای چرب
acrylic
پلاستیک ترموست شفاف ازجنس استرهای پلیمریزه اسیدهای اکریلیک
ground state
نیروی اساسی حالت اساسی
essential
اساسی
material
اساسی
On what basis (ground)
بر چه اساسی ؟
fundametal
اساسی
nett
اساسی
nets
اساسی
net
اساسی
substantial
اساسی
groundlessness
بی اساسی
unsubstantial
بی اساسی
basal
اساسی
rudimental
اساسی
fundamental
اساسی
essentials
اساسی
key projects
اساسی
hypostatic
اساسی
constitutional
اساسی
meaty
اساسی
meatiest
اساسی
meatier
اساسی
pivotal
اساسی
functional
اساسی
organic
اساسی
capital
اساسی
ground
اساسی
basics
اساسی
radicals
اساسی
vital
<adj.>
اساسی
radical
اساسی
basilar
اساسی
cardinal
اساسی
cardinals
اساسی
quintessential
<adj.>
اساسی
substantive
[essential]
<adj.>
اساسی
materials
اساسی
Hon
اساسی
basic
اساسی
essential
<adj.>
اساسی
major
<adj.>
اساسی
earthshaking
اساسی
purview
مواد اساسی
essential oil
روغن اساسی
volatile oil
روغن اساسی
constitutional law
حقوق اساسی
over haul
تعمیر اساسی
ground plan
طرح اساسی
basic linkage
پیوند اساسی
fundamental rules
قواعدیاقوانین اساسی
basic deficit
کسری اساسی
base repair
تعمیر اساسی
constitutional low
قانون اساسی
functional distribution
توزیع اساسی
basic surplus
مازاد اساسی
basic variable
متغیر اساسی
ground plans
طرح اساسی
vital
واجب اساسی
to let the saw dust out of
پوچی یا بی اساسی
basic
مقدماتی اساسی
unsubstantiality
بی اساسی بی اهمیتی
basics
اساسی مقدماتی
basics
مقدماتی اساسی
basically
بطور اساسی
radical
طرفداراصلاحات اساسی
radicals
ریشگی اساسی
radicals
طرفداراصلاحات اساسی
substantiality
حالت اساسی
rationale
علت اساسی
reformation
اصلاح اساسی
rite
فرمان اساسی
constitutions
قانون اساسی
spine wall
دیوار اساسی
radical
ریشگی اساسی
constitution
قانون اساسی
basic
اساسی مقدماتی
strategic variables
متغیرهای اساسی
brass tacks
مسایل اساسی
constitutionality
مطابقت با قانون اساسی
field theory
نظریه اساسی میدان
Fundamental ( radical) changes.
تغییرات اساسی وعمده
A fundamental (slight) difference.
اختلاف اساسی ( جزئی )
unconstitutionality
مغایرت با قانون اساسی
myosin
پروتئین اساسی عضله
nonessential goods
کالاهای غیر اساسی
supplementalary constitution law
متمم قانون اساسی
nonbasic variable
متغیر غیر اساسی
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
revolutionized
تغییرات اساسی دادن
revolutionizes
تغییرات اساسی دادن
revolutionizing
تغییرات اساسی دادن
punch-lines
جمله اساسی واصلی
constitution
مشروطیت قانون اساسی
constitutions
مشروطیت قانون اساسی
punch-line
جمله اساسی واصلی
fundamental
اصولی مقدماتی اساسی
punch line
جمله اساسی واصلی
primordial
عنصر نخستین اساسی
revolutionising
تغییرات اساسی دادن
constitutional
مطابق قانون اساسی
organic
اندام دار اساسی
radicals
طرفدار اصلاحات اساسی
radical
طرفدار اصلاحات اساسی
bill of rights
قانون اساسی امریکا
revolutionize
تغییرات اساسی دادن
revolutionised
تغییرات اساسی دادن
revolutionises
تغییرات اساسی دادن
staple
اساسی مرکز بازرگانی عمده
accidental
غیر اساسی پیش آمدی
the essential
[inherent]
[intrinsic]
task
کار مهم و ضروری
[یا اساسی]
stapled
اساسی مرکز بازرگانی عمده
reforms
اصلاح اساسی کردن یا شدن
reform
اصلاح اساسی کردن یا شدن
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
essential singularity
نقطه تکین اساسی
[ریاضی]
stapling
اساسی مرکز بازرگانی عمده
federal constitution
قانون اساسی دولت متحده
basic direct access method
روش دستیابی مستقیم اساسی
basic sequential access method
روش دستیابی ترتیبی اساسی
iowa tests of basic skills
ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
bdos
سیستم عامل اساسی دیسک
deeping of capital
پایه گذاری اساسی سرمایه
desideratum
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
unconstitutional
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
bios
سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
ground rule
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
reformers
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
karyolymph
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
reformer
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
basic crops
محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
basic indexed sequential acess method
روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
time the essence of the contract
مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
basic telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic partitioned access method
روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
bsam
Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
five fundamental economic questions
پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
btam
BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
bdam
Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
bpam
Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
constitutionalism
اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
sbc
یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
ups
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
leading indicators
شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com