English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 246 (2 milliseconds)
English Persian
slur اشاره
slurred اشاره
slurring اشاره
slurs اشاره
warning اشاره
warnings اشاره
manifest اشاره
manifested اشاره
manifesting اشاره
manifests اشاره
implication اشاره
implications اشاره
reference اشاره
references اشاره
suggestion اشاره
suggestions اشاره
indication اشاره
inkling اشاره
symbol اشاره
intimation اشاره
intimations اشاره
action اشاره
actions اشاره
beckon اشاره
beckoned اشاره
beckoning اشاره
beckons اشاره
mention اشاره
mentioning اشاره
mentions اشاره
hint اشاره
hinted اشاره
hints اشاره
prompting اشاره
promptings اشاره
beck اشاره
gesture اشاره
gestured اشاره
gesturing اشاره
allusion اشاره
allusions اشاره
referral اشاره
referrals اشاره
inking اشاره
insinuation اشاره
insinuative اشاره
tip اشاره
Other Matches
implies اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendo اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendoes اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos اشاره تلویحا اشاره کردن
implying اشاره داشتن بر اشاره کردن
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
with reference to با اشاره به
in reference to با اشاره به
nutation اشاره با سر
cell pointer اشاره گر سل
pointer اشاره گر
pointers اشاره گر
sign language مکالمه با اشاره
demonstrative اسم اشاره
demonstrative صفت اشاره
suggestible اشاره کردنی
allude اشاره کردن
sign language زبان اشاره
signaled با اشاره رساندن
signal با اشاره رساندن
abode اشاره کردن
alludes اشاره کردن
alluding اشاره کردن
to bring up اشاره کردن
alluded اشاره کردن
to raise اشاره کردن
to touch upon اشاره کردن
to touch on اشاره کردن
sign languages مکالمه با اشاره
sign languages زبان اشاره
tuch اشاره کردن
to throw out اشاره کردن
to make a motion اشاره کردن
indicant اشاره نما
indicatively بطور اشاره
insinuatingly اشاره کنان
that اشاره بدور
gesticulations اشاره با سر و دست
modally با اشاره بوجه
gesticulation اشاره با سر و دست
pointing device دستگاه اشاره گر
stack pointer اشاره گر پشته
sp اشاره گرپشته
record printer اشاره گر رکورد
geste قیافه اشاره
gest قیافه اشاره
adumbrative اشاره کننده
allusive اشاره کننده
cheep اشاره مختصرکردن به
short notice باکوچکترین اشاره
d. adjective صفت اشاره
d. pronoun ضمیر اشاره
eyewink اشاره با چشم
flag wagging اشاره باپرچم
signaller اشاره کننده
abodes اشاره کردن
motioning اشاره کردن
motions اشاره کردن
symbol رمز اشاره
infer اشاره کردن بر
inferred اشاره کردن بر
ensigns اشاره دسته
inferring اشاره کردن بر
infers اشاره کردن بر
suggest اشاره کردن بر
suggested اشاره کردن بر
suggesting اشاره کردن بر
suggests اشاره کردن بر
motioned اشاره کردن
ensign اشاره دسته
hand gesture اشاره دست
motion اشاره کردن
beckon اشاره کردن
suggestive اشاره کننده
beckoned اشاره کردن
beckoning اشاره کردن
beckons اشاره کردن
cheep اشاره مختصر
mentioning اشاره کردن
mentions اشاره کردن
nudge اشاره کردن
nudged اشاره کردن
mention اشاره کردن
insinuated به اشاره فهماندن
insinuates به اشاره فهماندن
point اشاره کردن
as previously mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
hints اشاره کردن
hinted اشاره کردن
signalled با اشاره رساندن
hint اشاره کردن
as already mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
nudging اشاره کردن
nudges اشاره کردن
insinuate به اشاره فهماندن
he was signalled to go باو اشاره شد که برود
he was motioned to go باو اشاره شد که برود
insinuative اشاره کننده خود جا کن
byword اشاره یانگاه مختصر
insinuator چاپلوس اشاره کننده
impilcative اشاره کننده رساننده
pointer chain زنجیر اشاره گرها
pointer chasing تعقیب اشاره گرها
symbol رمز اشاره شاخص
expressive حاکی اشاره کننده
contra indicate اشاره برخلاف داشتن
to make a gesture of apology با اشاره معذرت خواستن
poniter عقربک اشاره کننده
bywords اشاره یانگاه مختصر
he gave me a sign to go اشاره کرد که بروم
he aimed it at me اشاره اش بمن بود
implicit اشاره شده مفهوم
pinpoints با دقت اشاره کردن به
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
to point to something به چیزی اشاره کردن
pinpointing با دقت اشاره کردن به
pinpointed با دقت اشاره کردن به
pinpoint با دقت اشاره کردن به
above noted بالا اشاره شده
winks باچشم اشاره کردن
gesticulator اشاره کننده با سر و دست
connote اشاره ضمنی کردن
connotative اشاره ضمنی کننده
wink باچشم اشاره کردن
winked باچشم اشاره کردن
winking باچشم اشاره کردن
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
to smack of something <idiom> اشاره کردن [اصطلاح مجازی]
indicative خبر دهنده اشاره کننده
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
gesticulative وابسته به اشاره با سرو دست
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
to bechon to a person to come اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
determiners مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
determiner مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
stack محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
stacked محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
stacks محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
determinative اسم اشارهء صفت یا ضمیر اشاره
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
to tip one the wink با اشاره چشم چیزی رابکسی رساندن
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
biased داده یا رکوردی که به انتها اشاره میکند
With a long face . با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
glances اشاره کردن ورد شدن برق زدن خراشیدن
glance اشاره کردن ورد شدن برق زدن خراشیدن
glanced اشاره کردن ورد شدن برق زدن خراشیدن
ring لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
freddie اشاره به ایستگاه یا یکان کنترل کننده در درگیریهای هوایی
indegree تعداد لبههای جهت دار که به سمت یک گره اشاره میکند
pointers اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
pointer اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
nil pointer اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
cue اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
k به هنگام اشاره به فرفیت با مسامحه می توان معادل 4201 دهدهی دانست
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
bubble help خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
absolute address مرجع صفحه گسترده که همیشه به یک خانه اشاره میکند حتی اگر به محل دیگر کپی شود
bourgeois <adj.> از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
yalta conference م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
threads ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
thread ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
To cry wolf . آی گرگ آی گرگ کردن ( اشاره بداستان چوپان دروغگه )
As stated above. همانطور که دربالاآمده است ( اشاره شده است )
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
hottest کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
hotter کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
hot کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
addressing روش آدرس دهی به داده که در آن اولین دستورالعمل به آدرس اشاره میکند که حاوی آدرس دوم است
indirect روش آدرس دهی داده که اولین دستور به آدرس اشاره میکند که حاوی آدرس دوم است
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
chains متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chain متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
refer اشاره کردن نشان کردن
referred اشاره کردن نشان کردن
refers اشاره کردن نشان کردن
insinuated داخل کردن اشاره کردن
designative اشاره کننده تعیین کننده
insinuate داخل کردن اشاره کردن
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
cues : اشاره کردن راهنمایی کردن
insinuates داخل کردن اشاره کردن
cue : اشاره کردن راهنمایی کردن
with reference to letter no با اشاره بنامه شماره ....عطف بنامه .......نسبت بنامه ......
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
referring to your letter of با اشاره بنامه .......عطف بنامه ....... راجع بنامه .......
hands of Fatima طرح دستان فاطمه [نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com