English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
implicit اشاره شده مفهوم
Other Matches
innuendo اشاره تلویحا اشاره کردن
implying اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply اشاره داشتن بر اشاره کردن
implies اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendoes اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos اشاره تلویحا اشاره کردن
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
contexts مفهوم
concept مفهوم
hangs مفهوم
hang مفهوم
context مفهوم
intendment مفهوم
notions مفهوم
intelligible مفهوم
signification مفهوم
purposes مفهوم
purporst مفهوم
notion مفهوم
purpose مفهوم
sound مفهوم
sounded مفهوم
sounds مفهوم
moral مفهوم
vacuous بی مفهوم
soundest مفهوم
tacit مفهوم
conception مفهوم
concepts مفهوم
conceptions مفهوم
implicitly بطور مفهوم
constructively بطور مفهوم
imported مفهوم ورود
concept formation تکوین مفهوم
conceptualization مفهوم سازی
comprehensibly بطور مفهوم
effecting مفهوم نیت
effected مفهوم نیت
effect مفهوم نیت
conceptual learning مفهوم اموزی
implied مفهوم ضمنی
ideogram مفهوم نگاشت
impliedly بطور مفهوم
importing مفهوم ورود
import مفهوم ورود
implied ضمنا" مفهوم
intelligibly بطور مفهوم
iuntelligibly بطور مفهوم
substance مفاد مفهوم
substances مفاد مفهوم
conjunctive concept مفهوم عطفی
relational concept مفهوم ربطی
concept learning مفهوم اموزی
contraposition مفهوم مخالف
meanings مفهوم فحوا
meaning مفهوم فحوا
purporting مفهوم ساختن
sensed حس تشخیص مفهوم
sense حس تشخیص مفهوم
implications مفهوم استنباط
intentions غرض مفهوم
significance مفهوم اهمیت
purports مفهوم ساختن
purported مفهوم ساختن
intention غرض مفهوم
purport مفهوم ساختن
unintelligible غیر مفهوم
conception مفهوم آفرینی
senses حس تشخیص مفهوم
implication مفهوم استنباط
purporst بهانه مفهوم شدن
percept چیز مفهوم ادراکات
get the message <idiom> به واضحی فهمیدن مفهوم
overtone شدیدالحن مفهوم فرعی
overtones شدیدالحن مفهوم فرعی
roger مفهوم شد پیام را گرفتم
zircon سخن غیر مفهوم
implications مستلزم بودن مفهوم
implication مستلزم بودن مفهوم
value added concept مفهوم ارزش افزوده
to the [that] effect <adv.> با مفهوم [معنی] کلی
galimatias کلام غیر مفهوم
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
the inherent text or word a of indirectsense and مفهوم
by con. مفهوم مخالف ان جنین میشود
denotation علامت تفکیک معنی و مفهوم
loose sentence جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
the document purports that انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
The sense of this word is not clear . معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
wheel [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
rebus sic stautibus به این مفهوم که احکام در ازمنه مختلف دچارتغییر شکل می شوند
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
information hiding یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
pointer اشاره گر
referrals اشاره
allusion اشاره
prompting اشاره
promptings اشاره
indication اشاره
referral اشاره
hints اشاره
beck اشاره
suggestions اشاره
allusions اشاره
references اشاره
inking اشاره
reference اشاره
gestured اشاره
insinuation اشاره
insinuative اشاره
suggestion اشاره
nutation اشاره با سر
gesture اشاره
implications اشاره
slur اشاره
inkling اشاره
warnings اشاره
actions اشاره
action اشاره
warning اشاره
intimations اشاره
intimation اشاره
symbol اشاره
in reference to با اشاره به
hinted اشاره
tip اشاره
slurring اشاره
slurred اشاره
cell pointer اشاره گر سل
beckon اشاره
beckoned اشاره
beckoning اشاره
manifesting اشاره
with reference to با اشاره به
slurs اشاره
gesturing اشاره
manifests اشاره
implication اشاره
hint اشاره
pointers اشاره گر
mention اشاره
mentioning اشاره
manifest اشاره
mentions اشاره
manifested اشاره
beckons اشاره
adumbrative اشاره کننده
allusive اشاره کننده
cheep اشاره مختصر
cheep اشاره مختصرکردن به
hand gesture اشاره دست
d. pronoun ضمیر اشاره
d. adjective صفت اشاره
flag wagging اشاره باپرچم
to throw out اشاره کردن
to touch upon اشاره کردن
to bring up اشاره کردن
to make a motion اشاره کردن
stack pointer اشاره گر پشته
gest قیافه اشاره
geste قیافه اشاره
indicant اشاره نما
indicatively بطور اشاره
as already mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
as previously mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
tuch اشاره کردن
insinuatingly اشاره کنان
modally با اشاره بوجه
pointing device دستگاه اشاره گر
record printer اشاره گر رکورد
short notice باکوچکترین اشاره
to touch on اشاره کردن
signaller اشاره کننده
sp اشاره گرپشته
alluding اشاره کردن
suggestive اشاره کننده
abode اشاره کردن
abodes اشاره کردن
eyewink اشاره با چشم
motion اشاره کردن
hints اشاره کردن
hinted اشاره کردن
hint اشاره کردن
suggest اشاره کردن بر
insinuate به اشاره فهماندن
mentioning اشاره کردن
signaled با اشاره رساندن
alluded اشاره کردن
allude اشاره کردن
point اشاره کردن
signalled با اشاره رساندن
insinuates به اشاره فهماندن
insinuated به اشاره فهماندن
nudging اشاره کردن
nudges اشاره کردن
nudged اشاره کردن
mentions اشاره کردن
mention اشاره کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com