Dictiornary-Farsi | اشباع عصبی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
neural satiation	اشباع عصبی


Other Matches

neuritis	التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia	درد عصبی مرض عصبی
nervation	ساختمان عصبی شبکه عصبی
v , series	سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
saturated	اشباع
satiation	اشباع
suffusion	اشباع
impregnation	اشباع
concentrations	اشباع
concentration	اشباع
saturation	اشباع
plate saturation	اشباع اند
color saturation	اشباع رنگ
degree of saturation	درجه اشباع
filament saturation	اشباع افروزه
filament saturation	اشباع دمایی
impregnant	اشباع شده
ingraft	اشباع کردن
current saturation	اشباع اند
anode saturation	اشباع اند
saturating	اشباع شدن
satiate	اشباع شدن
satiated	اشباع شدن
satiates	اشباع شدن
satiating	اشباع شدن
imbibe	اشباع کردن
imbibes	اشباع کردن
imbibing	اشباع کردن
sodden	اشباع شده
voltage saturation	اشباع ولتاژی
magnetic saturation	اشباع اهن
magnetic saturation	اشباع مغناطیسی
saturation current	جریان اشباع
saturation factor	ضریب اشباع
saturation state	رژیم اشباع
saturator	اشباع کننده
subsaturated	نزدیک به اشباع
subsaturation	شبه اشباع
unsaturate	اشباع نشده
unsaturated	اشباع نشده
saturation capacity	گنجایش اشباع
zine of saturation	منطقه اشباع
temperature saturation	اشباع دمایی
overfull employment	اشباع اشتغال
pervasivenness	قوه اشباع
satiable	اشباع شدنی
satiable	قابل اشباع
saturable	اشباع شدنی
saturant	اشباع شده
saturated zone	منطقه اشباع
voltage saturation	اشباع اند
saturate	اشباع کردن
saturated	اشباع شده
imbibed	اشباع کردن
imbued	اشباع کردن
imbues	اشباع کردن
imbuing	اشباع کردن
waterlogged	ازاب اشباع
imbue	اشباع کردن
steepest	اشباع کردن
saturates	اشباع شدن
saturate	اشباع شدن
steep	اشباع کردن
saturating	اشباع کردن
saturates	اشباع کردن
saturated soil paste	خمیر خاک اشباع
saturant	بحد اشباع رسیده
unsaturated fat	چربی اشباع نشده
chalk-line	[ریسمان اشباع شده با گچ]
suffuses	پوشاندن اشباع کردن
suffuse	پوشاندن اشباع کردن
saturated transistor	ترانزیستور اشباع شده
chroma	درجه اشباع رنگ
collector saturation voltage	ولتاژ اشباع کلکتور
suffused	پوشاندن اشباع کردن
suffusing	پوشاندن اشباع کردن
saturated air	هوای اشباع شده
saturated fats	چربی اشباع شده
saturated fat	چربی اشباع شده
indoctrinating	اغشتن اشباع کردن
unsaturate	ترکیب اشباع نشده
subsaturated	نیمه اشباع شده
indoctrinates	اغشتن اشباع کردن
unsaturated	ترکیب اشباع نشده
indoctrinated	اغشتن اشباع کردن
under szturated rock	سنگ زیر اشباع
pervasiveness	قوه سرایت یا اشباع
indoctrinate	اغشتن اشباع کردن
engram	رد عصبی
uptight	عصبی
nervous	عصبی
neurogram	رد عصبی
twitchy	عصبی
neural	عصبی
neurotic	عصبی
abnerval	عصبی
on pins and needles <idiom>	عصبی
overwrought	عصبی
keyed up <idiom>	عصبی
nervelessness	بی عصبی
soaks	بوسیله مایع اشباع شدن
soak	بوسیله مایع اشباع شدن
polyunsaturated	دارای حلقههای اشباع نشده
ethylene	هیدرو کربن اشباع نشده
poly unsaturated fat	پلی چربی اشباع نشده
neural arc	قوس عصبی
nerve fibre	تار عصبی
neurofibril	تار عصبی
nerve tissue	بافت عصبی
nerve impulse	تکانه عصبی
neural circuit	مدار عصبی
neural bond	پیوند عصبی
nerve path	گذرگاه عصبی
neuroplexus	شبکه عصبی
nervelessly	از روی بی عصبی
nerve plexus	شبکه عصبی
neural conduction	رسانش عصبی
neural discharge	تخلیه عصبی
neural induction	القای عصبی
shock	حمله عصبی
shocked	حمله عصبی
psychochemical agent	گاز عصبی
psychochemical agent	عامل عصبی
plexus	شبکه عصبی
interneural	داخل عصبی
willies	حمله عصبی
neurocyte	یاخته عصبی
neuritis	التهاب عصبی
neural reverbration	ارتعاش عصبی
neural network	شبکه عصبی
neuralgia	درد عصبی
nerve ending	پایانه عصبی
nerve deafness	کری عصبی
interneuron	داخل عصبی
lose temper <idiom>	عصبی شدن
neurons	یاخته عصبی
ganglion	غده عصبی
neuron	یاخته عصبی
Relax!	عصبی نشو!
nerves	رشته عصبی
nerve	رشته عصبی
nervous systems	دستگاه عصبی
causalgia	سوزش عصبی
neural lesion	ضایعه عصبی
nerve current	جریان عصبی
nerve center	مرکز عصبی
nerve cell	سلول عصبی
nerve cell	یاخته عصبی
nerve block	وقفه عصبی
anorexia nervosa	بی اشتهایی عصبی
shocks	حمله عصبی
sweat bullets/blood <idiom>	عصبی بودن
nervous system	دستگاه عصبی
inundating	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol	الکل اشباع شده مایع و معطر
inundated	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene	هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
tense	عصبی وهیجان زده
tensest	عصبی وهیجان زده
tensing	عصبی وهیجان زده
unipolar	سلولهای عصبی یک قطبی
parabiosis	وقفه رسانش عصبی
reciprocal innervation	تحریک عصبی تقابلی
neurotic	دچار اختلال عصبی
tenses	عصبی وهیجان زده
tenser	عصبی وهیجان زده
tensed	عصبی وهیجان زده
hysteria	هیستری حمله عصبی
jittery	وحشت زده و عصبی
discharges	شلیک عصبی تخلیه
sympathetic nervous system	دستگاه عصبی سمپاتیک
tract	دسته تار عصبی
tracts	دسته تار عصبی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
vegetative nervous system	دستگاه عصبی نباتی
autonomic nervous system	دستگاه عصبی نباتی
nerve agent	عامل شیمیایی عصبی
neuroptera	حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric	مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric	درمان روانی عصبی
neuropath	دچار اختلالات عصبی
neuromuscular coordination	هماهنگی عصبی- عضلانی
anorexic	مبتلا به بی اشتهایی عصبی
commissure	بافت عصبی رابط
neurogenic	دارای ریشه عصبی
neuroblast	یاخته رویانی عصبی
conceptual nervous system	دستگاه عصبی فرضی
on edge <idiom>	خیلی عصبی وخشمگین
neurotransmitter	انتقال دهنده عصبی
visceral nervous system	دستگاه عصبی احشایی
preganglionic	قبل از عقده عصبی
commissural fibres	رشتههای عصبی رابط
cns	دستگاه عصبی مرکزی
parasympathetic nervous system	دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
bradyarthria	کندگویی عصبی- ماهیچه یی
preganglionic	وابسته به جلو عقده عصبی
dendrite	شاخههای متعدد سلولهای عصبی
tie up in knots <idiom>	کسی را عصبی ونگران کردن