English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
Other Matches
cheque to a person's order چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
give it a good wash خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
untenable اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
him who انرا که
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
had searched انرا می یافتید
i saw it انرا دیدم
neither i or he sees it نه من انرا می بینم نه او
i saw it my self من خودم انرا دیدم
give it a rinse انرا بشویید یا اب بکشید
imyself saw it من خودم انرا دیدم
lowlander اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
send it by post با پست انرا بفرستید
give it a twist انرا پیچ بدهید
i had it signed انرا به امضاء رساندم
he sold the good ones خوبهای انرا فروخت
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
i do not have the courage جرات انرا ندارم
i can make nothing of it هیچ انرا نمیفهم
give it a shake انرا تکان دهید
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
it mokes it yet easier انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
i gave it a slight press انرا کمی فشار دادم
i am out of p with it دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
sculpsit انرا تراشیده یاحجاری کرد
i kind of liked it من تا اندازهای انرا دوست داشتم
shearling گوسفندی که یک بار پشم انرا
i sold it to one abdullah به عبدالله نامی انرا فروختم
they give it a good scrub خوب انرا مالش میدهند
who will pay for it کی پول انرا خواهد داد
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
who will pay for it کی هزینه انرا خواهد پرداخت
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
ormer یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
i life that better انرا بیشتر از همه دوست دارم
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
indiscerptible ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
whitleather پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
sexto کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
loaded dice طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
it will not bear repeating جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rackets یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
indian giver کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
waggonette گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
to garble the coinage مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
rose gall برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
frumenty گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
retro rocket موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
telescopic chimney دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
pope's eye غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
vanishing cream کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
vacuum concrete ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
prolixity بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
hot money منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
permanent income hypothesis این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
occupancy اشغال
run off اشغال
littered اشغال
sliver اشغال
run-off اشغال
littering اشغال
paltry اشغال
riffraff اشغال
cultch اشغال
occupations اشغال
occupation اشغال
litter اشغال
wastes اشغال
junk اشغال
waste اشغال
culch اشغال
swill اشغال
rubbish اشغال
litters اشغال
slithering اشغال
trash اشغال
slithers اشغال
scrap اشغال
swilling اشغال
scrapped اشغال
scrapping اشغال
swills اشغال
offal اشغال
scraps اشغال
slither اشغال
slithered اشغال
tot اشغال
garbage اشغال
tots اشغال
trashing اشغال
run-offs اشغال
trashes اشغال
trashed اشغال
swilled اشغال
dump اشغال
paultry اشغال
occuration اشغال
kitchen stuff اشغال
inhabitancy اشغال
busied اشغال
busier اشغال
busies اشغال
busiest اشغال
pig's wash اشغال
raff اشغال
soilage اشغال
refusing اشغال
throw away اشغال
busy اشغال
busying اشغال
refused اشغال
refuses اشغال
refuse اشغال
draff اشغال
band project filter فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند
flash card ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
to take up اشغال کردن
preoccupations اشغال قبلی
to fill up اشغال کردن
tenantless اشغال نشده
preoccupation اشغال قبلی
slopped اشغال خوری
occupied اشغال شده
ashpit پیت اشغال
occupier اشغال کننده
occupiers اشغال کننده
unoccupied اشغال نشده
dreg ته نشین اشغال
dump bucket سطل اشغال
dumpish اشغال وار
busy signal علامت اشغال
wastebaskets اشغال دان
fill up اشغال کردن
take up اشغال کردن
occupies اشغال کردن
occupant اشغال کننده
occupation of position اشغال موضع
laystall اشغال دان
slop اشغال خوری
occupancy اشغال کننده
slopping اشغال خوری
tenure نگهداری اشغال
indwell اشغال کردن
grub street اشغال گذرنویسندگان
hold back اشغال کننده
seizures اشغال هدف
offscourings اشغال کثافت
occupants اشغال کننده
ashcans اشغال دان
occupy اشغال کردن
occupying اشغال کردن
stinkpot اشغال دان
wrack اشغال سبزی
rag picker اشغال برچین
pigwash بساب اشغال
wastebasket اشغال دان
ashcan اشغال دان
seizure اشغال هدف
racked اشغال گیر
occupations اشغال کردن
occupation اشغال کردن
vacant اشغال نشده
waste اشغال زباله
racks اشغال گیر
wastes اشغال زباله
wracked اشغال گیر
occupation اشغال تصرف
wracks اشغال گیر
garbage اشغال خاکروبه
rack اشغال گیر
occupations اشغال تصرف
voters عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
phyrgian cap یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
fettling شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
loganberry میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
loganberries میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
trashes بصورت اشغال در اوردن
holder گیرنده اشغال کننده
holders گیرنده اشغال کننده
scavenges در اشغال کاوش کردن
scavenged در اشغال کاوش کردن
scavenge در اشغال کاوش کردن
jakes اشغال درهم ریخته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com