English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (40 milliseconds)
English Persian
occupation اشغال کردن
occupations اشغال کردن
occupies اشغال کردن
occupy اشغال کردن
occupying اشغال کردن
fill up اشغال کردن
indwell اشغال کردن
take up اشغال کردن
to fill up اشغال کردن
to take up اشغال کردن
Search result with all words
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
scavenge در اشغال کاوش کردن
scavenged در اشغال کاوش کردن
scavenges در اشغال کاوش کردن
preside کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
engross جلب کردن اشغال کردن
occupation of position اشغال موضع کردن
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
Other Matches
untenable اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
busied اشغال
throw away اشغال
paltry اشغال
riffraff اشغال
occuration اشغال
refusing اشغال
trash اشغال
busier اشغال
trashes اشغال
trashing اشغال
refuses اشغال
refused اشغال
busies اشغال
busiest اشغال
busy اشغال
slither اشغال
slithered اشغال
slithering اشغال
trashed اشغال
refuse اشغال
littered اشغال
junk اشغال
sliver اشغال
swills اشغال
garbage اشغال
slithers اشغال
soilage اشغال
pig's wash اشغال
offal اشغال
kitchen stuff اشغال
cultch اشغال
rubbish اشغال
raff اشغال
littering اشغال
litters اشغال
occupations اشغال
litter اشغال
occupation اشغال
culch اشغال
swilling اشغال
draff اشغال
scrapped اشغال
scrapping اشغال
scrap اشغال
tots اشغال
dump اشغال
tot اشغال
busying اشغال
occupancy اشغال
scraps اشغال
run-off اشغال
wastes اشغال
paultry اشغال
run off اشغال
swilled اشغال
swill اشغال
waste اشغال
inhabitancy اشغال
run-offs اشغال
ashpit پیت اشغال
wastes اشغال زباله
waste اشغال زباله
stinkpot اشغال دان
wracks اشغال گیر
grub street اشغال گذرنویسندگان
unoccupied اشغال نشده
laystall اشغال دان
occupier اشغال کننده
preoccupation اشغال قبلی
occupancy اشغال کننده
occupant اشغال کننده
wracked اشغال گیر
racks اشغال گیر
racked اشغال گیر
wrack اشغال سبزی
garbage اشغال خاکروبه
seizure اشغال هدف
seizures اشغال هدف
hold back اشغال کننده
occupants اشغال کننده
preoccupations اشغال قبلی
rack اشغال گیر
occupiers اشغال کننده
tenure نگهداری اشغال
pigwash بساب اشغال
slopped اشغال خوری
busy signal علامت اشغال
tenantless اشغال نشده
dreg ته نشین اشغال
rag picker اشغال برچین
occupation اشغال تصرف
occupations اشغال تصرف
occupied اشغال شده
dump bucket سطل اشغال
dumpish اشغال وار
vacant اشغال نشده
wastebasket اشغال دان
slop اشغال خوری
slopping اشغال خوری
ashcan اشغال دان
wastebaskets اشغال دان
occupation of position اشغال موضع
offscourings اشغال کثافت
ashcans اشغال دان
debris اشغال روی هم ریخته
busy خط تلفن اشغال است
busies خط تلفن اشغال است
litter زاییدن اشغال پاشیدن
occupied territory سرزمین اشغال شده
occupied territory منطقه اشغال شده
actions اشغال نیروهای جنگی
engrossed کاملا اشغال شده
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
holder گیرنده اشغال کننده
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
holders گیرنده اشغال کننده
rubbishing پراز اشغال یا کثا فت
occupancy سکونت اشغال مال
slop pail سطل اشغال دان
busied خط تلفن اشغال است
jakes اشغال درهم ریخته
busier خط تلفن اشغال است
army of occupation نیروی اشغال کننده
trash بصورت اشغال در اوردن
bare base پایگاه اشغال نشده
military occupation اشغال نظامی یک منطقه
busying خط تلفن اشغال است
trashed بصورت اشغال در اوردن
action اشغال نیروهای جنگی
litters زاییدن اشغال پاشیدن
trashes بصورت اشغال در اوردن
littering زاییدن اشغال پاشیدن
slag اشغال تفاله گرفتن از
busiest خط تلفن اشغال است
littered زاییدن اشغال پاشیدن
trashing بصورت اشغال در اوردن
racks توری مشبک اشغال گیر
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
incinerator کوره مخصوص سوزاندن اشغال
rack توری مشبک اشغال گیر
racked توری مشبک اشغال گیر
my time is occupied وقتم اشغال شده است
wracks توری مشبک اشغال گیر
incinerators کوره مخصوص سوزاندن اشغال
wracked توری مشبک اشغال گیر
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
plenums فضای اشغال شده بوسیله ماده
highest occupied molecular orbital بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
end gatherer کسیکه اشغال پشم راجمع میکند
slop jar سطل مخصوص فاضل اب اشغال دان
lowest unoccupied molecular orbital پایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
plenum فضای اشغال شده بوسیله ماده
the house is occupied خانه اشغال شده یا مسکون است
crematoria کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoriums کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
worked فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
work فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
crematorium کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerator کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
incinerators کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
littering محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
l.u.m.o orbital unoccupiedmolecular lowestپایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
littered محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litter محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
fanner غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن
litters محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
homo orbital occupiesmolecular highest بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
concentrates ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrate ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
LSD رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
concentrating ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
screen تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screened تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
screens تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screening, screenings تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
autos امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
Huffman code کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
fragmentation حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
potsdom agreement موافقتنامه پوتسدام موافقتنامه منعقده بین امریکاو شوروی و انگلیس پس ازپایان جنگ جهانی دوم به سال 5491 که در ان سه دولت خط مشی خود را نبست به المان اشغال شده
dustbin اشغال دانی زباله دانی
paultry چیز اشغال ونا چیز
dustbins اشغال دانی زباله دانی
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
paltry چیز اشغال و نا چیز
assumed position موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com